prepare

/priˈper//prɪˈpeə/

معنی: مجهز کردن، اماده کردن، ساختن، تعبیه کردن، مستعد کردن، فراهم نمودن، مهیا ساختن، اماده شدن، تدارک دیدن، پستاکردن، تمهید کردن
معانی دیگر: آماده کردن یا شدن، حاضر کردن یا شدن، مهیا کردن یا شدن، بسیجیدن، آمادن، عادت دادن، پذیرا کردن، دارای آمادگی کردن (فکرا یا روحا)، پیش فراهم کردن، سازمند کردن، تیار کردن، کارساختن، (طبق فرمول یا نقشه) ترکیب کردن، تهیه کردن، درست کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: prepares, preparing, prepared
(1) تعریف: to make ready.
مترادف: prime, ready
مشابه: arrange, break in, condition, equip, fix, get, lay, make, mount, prep, qualify, set

- The servants prepared the dining room for the evening meal.
[ترجمه الهه بخشي] خدمتکاران اتاق غذا خوری را برای وعده غذایی شب آماده کردند
|
[ترجمه میدیا کریمی] خدمتکاران غذاخوری را برای عصرانه اماده کردند
|
[ترجمه عرفان] خدمتکاران اتاق غذا خوری را برای صرف عصرانه آماده کردند
|
[ترجمه dr.a] خدمت گذاران سالن صرف غدا را برای صرف غذا حاضر کردند
|
[ترجمه الینا کرباسی] خدمتکاران اتاق غذا خوری را اصرانه آماده کردند
|
[ترجمه گوگل] خادمان اتاق غذاخوری را برای شام آماده کردند
[ترجمه ترگمان] خدمتکاران برای صرف شام، اتاق ناهارخوری را آماده کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The editor is preparing the manuscript for publication.
[ترجمه رضا قانعی] سردبیر در حال آماده کردن مقاله برای انتشار بود
|
[ترجمه گوگل] ویراستار در حال آماده سازی نسخه خطی برای چاپ است
[ترجمه ترگمان] سردبیر مجله را برای انتشار آماده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- With great determination, she prepared the students to do well on the exam.
[ترجمه گوگل] او با عزمی راسخ دانش آموزان را برای موفقیت در امتحان آماده کرد
[ترجمه ترگمان] او با عزم راسخ دانشجویان را برای انجام خوب در امتحان آماده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to make or manufacture by combining various elements.
مشابه: blend, concoct, fabricate, fix, make, manufacture, process, produce, whip up

- When I prepare Thanksgiving dinner, I'm in the kitchen all day long.
[ترجمه گوگل] وقتی شام روز شکرگزاری را آماده می کنم، تمام روز را در آشپزخانه هستم
[ترجمه ترگمان] وقتی شام شکرگزاری را آماده می کنم تمام روز را در آشپزخانه هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: prepared (adj.), preparer (n.)
• : تعریف: to make things or oneself ready.
مشابه: arrange, gear up, provide, psych up

- He prepared for this recital for months.
[ترجمه گوگل] او ماه ها برای این رسیتال آماده می شد
[ترجمه ترگمان] او ماه ها بود که آماده این مراسم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The situation is serious, and we should prepare for the worst.
[ترجمه الهه بخشي] وضعیت جدی است و ما باید برای بدترین ها آماده باشیم
|
[ترجمه گوگل] شرایط جدی است و ما باید برای بدترین شرایط آماده شویم
[ترجمه ترگمان] اوضاع وخیم است و ما باید برای بدترین حالت آماده شویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She was preparing to leave when the telephone rang.
[ترجمه mehrdad] هنگامی که تلفن زنگ زد او داشت برای رفتن آماده می شد
|
[ترجمه حمید] وقتی داشت برای بیرون رفتن آماده میشد تلفنش زنگ خورد
|
[ترجمه گوگل] در حال آماده شدن برای رفتن بود که تلفن زنگ خورد
[ترجمه ترگمان] داشت برای رفتن آماده می شد که تلفن زنگ بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He knew how ill he was, and he was preparing to die.
[ترجمه گوگل] او می دانست که چقدر بیمار است و خود را برای مرگ آماده می کرد
[ترجمه ترگمان] او می دانست که او چقدر بیمار است و خود را برای مردن آماده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. prepare the ground (for something)
زمینه را (برای چیزی) فراهم کردن

2. to prepare a medicine
پیچیدن نسخه (توسط داروساز)

3. to prepare against the storm, they boarded up the windows
برای مقابله با طوفان پنجره ها را تخته کوب کردند.

4. to prepare dinner
شام درست کردن

5. to prepare for an expedition
تدارک یک سفر اکتشافی را دیدن

6. to prepare oneself
خود را آماده کردن

7. to prepare someone for bad news
کسی را برای (شنیدن) خبر بد آماده کردن

8. to prepare the army for war
ارتش را برای جنگ مهیا کردن

9. to prepare the necessary equipment for con- struction
وسایل لازم برای بنایی را فراهم کردن

10. we must prepare for the worst
ما باید خود را برای بدترین وضع آماده کنیم.

11. we must prepare now in anticipation of our future needs
باید نیازهای آینده ی خود را هم اکنون پیش بینی کنیم.

12. i directed them to prepare for departure
به آنها دستور دادم برای رفتن آماده شوند.

13. either come to the capital as servant / or prepare for war
یا بیا پایتخت در خدمت / یا که آماده باش جنگانا

14. Prepare for a rain day.
[ترجمه ناشناس] آماده باش برای روز بارانی
|
[ترجمه گوگل]برای یک روز بارانی آماده شوید
[ترجمه ترگمان]واسه روز بارونی آماده باش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The players are in defiant mood as they prepare for tomorrow'sgame.
[ترجمه گوگل]بازیکنان در حالی که برای بازی فردا آماده می شوند روحیه سرکشی دارند
[ترجمه ترگمان]بازیکنان در حالت defiant هستند و برای فردا آماده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Youth is to prepare the material, want to build a bridge to the moon, or on the ground and two palaces or temples. Middle age, finally decided to put up a shed.
[ترجمه گوگل]جوانی این است که مصالح را آماده کند، بخواهد پلی به ماه بسازد یا روی زمین و دو کاخ یا معبد بسازد میانسالی، در نهایت تصمیم به قرار دادن یک آلونک
[ترجمه ترگمان]جوانان باید مواد را آماده کنند، می خواهند یک پل به ماه بسازند، یا بر روی زمین و دو کاخ یا معبد عصر میانه، سرانجام تصمیم گرفت که یک انبار بسازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The weather report advised us to prepare for a big freeze.
[ترجمه حمید] گزارش هواشناسی به ما توصیه کرد برای یه سرمای شدید
|
[ترجمه گوگل]گزارش هواشناسی به ما توصیه کرد برای یک یخبندان بزرگ آماده شویم
[ترجمه ترگمان]گزارش هواشناسی به ما توصیه کرد که برای یک توقف بزرگ آماده شویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. After the harvest, the peasants began to prepare the soil for seed.
[ترجمه گوگل]پس از برداشت محصول، دهقانان شروع به آماده سازی خاک برای بذر کردند
[ترجمه ترگمان]پس از برداشت محصول، کشاورزان شروع به آماده کردن خاک برای بذر کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The radio alerted coastal residents to prepare for the storm.
[ترجمه گوگل]رادیو به ساکنان ساحلی هشدار داد تا برای طوفان آماده شوند
[ترجمه ترگمان]رادیو به ساکنان ساحلی هشدار داد که برای طوفان آماده شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. By failing to prepare, you are preparing to fail.
[ترجمه گوگل]با شکست در آماده شدن، در حال آماده شدن برای شکست هستید
[ترجمه ترگمان]با عدم آمادگی برای آماده شدن، شما آماده نیستید که شکست بخورید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. You'll find these meals quick and convenient to prepare.
[ترجمه گوگل]این غذاها را سریع و راحت آماده خواهید کرد
[ترجمه ترگمان]این غذاها را سریع و مناسب برای آماده کردن پیدا خواهید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Time to prepare was a luxuary he would have to forgo.
[ترجمه گوگل]زمان برای آماده شدن یک امر تجملی بود که او باید از آن چشم پوشی می کرد
[ترجمه ترگمان]زمان آماده کردن یک luxuary بود که او باید از آن چشم پوشی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. You shouldn't have troubled yourself to prepare such a feast!
[ترجمه گوگل]برای تهیه چنین ضیافتی نباید خود را اذیت می کردید!
[ترجمه ترگمان]تو نباید به خودت زحمت می دادی که چنین ضیافتی رو آماده کنی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مجهز کردن (فعل)
fit, gear, tool, provide, furnish, rig, arm, equip, prepare, imp

اماده کردن (فعل)
ready, prime, provide, draft, gird, belay, prepare, list, confect, unlimber

ساختن (فعل)
make, craft, establish, forge, fake, form, found, produce, create, construct, prepare, model, build, manufacture, fashion, invent, compose, falsify, fabricate

تعبیه کردن (فعل)
devise, work out, prepare, contrive, improvise

مستعد کردن (فعل)
dispose, prepare, predispose

فراهم نمودن (فعل)
prepare

مهیا ساختن (فعل)
prepare

اماده شدن (فعل)
rig, prepare

تدارک دیدن (فعل)
supply, provide, prepare

پستاکردن (فعل)
prepare

تمهید کردن (فعل)
prepare, vamp

تخصصی

[نساجی] آماده سازی

انگلیسی به انگلیسی

• make ready; get oneself ready; put into the proper condition; do; be ready for -
if you prepare someone or something, you make them ready for something that is going to happen in the future.
if you prepare for an event, action, or situation, you get ready for it.
when you prepare food, you get it ready to be eaten, for example by cooking or cleaning it; a formal use.
see also prepared.

پیشنهاد کاربران

آماده کردن
مثال: We need to prepare for the upcoming exam.
ما باید برای آزمون آینده آماده شویم.
prepare: آماده کردن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : prepare
✅️ اسم ( noun ) : preparedness / preparation
✅️ صفت ( adjective ) : prepared / preparatory
✅️ قید ( adverb ) : _
ready somebody/something for something=to make something or someone ready for something SYN prepare
اقا یا خانم p اونی که شما میگی prefer هست یعنی ترجیح دادن. املای فارسیش هم ترجیه نیست
آمادگی
آمادِهیدن.
آمادهاندن کسی/چیزی/جایی .
اماده کردن
prepare ( verb ) = prime ( verb )
به معناهای: آماده کردن، مهیا کردن
supplied with
equipped
تجهیز کردن
he can not for the exams
او نمیتواند آماده شود برای امتحانش

آماده بودن
Carol didn't know how to prepare the report
کارل نمیدونست که چجوری گزارش رو آماده کنه 🔼
تهیه کردن
آماده شدن، آمادن کردن
آماده کردن
ترجیه دادن
استقبال کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس