presently

/ˈprezəntli//ˈprezntli/

معنی: فعلا، قریبا، بزودی، حتما، انا، لزوما، عنقریب
معانی دیگر: به زودی، در مدتی کم، زود، تند، اکنون، ایدون، حالا

بررسی کلمه

قید ( adverb )
(1) تعریف: in a short while; very soon.
مترادف: directly, shortly, soon
مشابه: anon, by and by, forthwith, immediately

- Be patient; we will be dining presently.
[ترجمه گوگل] صبور باش؛ ما در حال حاضر ناهار خواهیم خورد
[ترجمه ترگمان] صبور باش ما بزودی شام می خوریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: at the present time.
مترادف: at present, currently, now
مشابه: for the present, today

- He is in a meeting presently and cannot see you now.
[ترجمه گوگل] او در حال حاضر در یک جلسه است و نمی تواند شما را ببیند
[ترجمه ترگمان] او در یک جلسه است و حالا نمی تواند شما را ببیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. presently he is unemployed
فعلا بیکار است.

2. he is presently jobless
او فعلا بیکار است.

3. she went and returned presently
او رفت و زود برگشت.

4. The country is presently in the throes of the worst recession since the second world war.
[ترجمه گوگل]این کشور در حال حاضر در بدترین رکود اقتصادی از زمان جنگ جهانی دوم به سر می برد
[ترجمه ترگمان]این کشور در حال حاضر در چنگال بدترین بحران اقتصادی از زمان جنگ جهانی دوم گرفتار شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The car is presently at the prototype stage.
[ترجمه گوگل]این خودرو در حال حاضر در مرحله نمونه اولیه است
[ترجمه ترگمان]خودرو در حال حاضر در مرحله نمونه اولیه قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The doctor will be here presently.
[ترجمه گوگل]دکتر در حال حاضر اینجا خواهد بود
[ترجمه ترگمان]دکتر بزودی اینجا خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. These are the courses presently available.
[ترجمه گوگل]اینها دوره هایی هستند که در حال حاضر در دسترس هستند
[ترجمه ترگمان]این دوره ها در حال حاضر در دسترس هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The crime is presently being investigated by the police.
[ترجمه گوگل]این جنایت در حال حاضر توسط پلیس در دست بررسی است
[ترجمه ترگمان]پلیس در حال حاضر توسط پلیس مورد بازجویی قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Presently I heard her leave the house.
[ترجمه گوگل]در حال حاضر شنیدم که او از خانه خارج شد
[ترجمه ترگمان]اندکی بعد صدای ترک خانه او را شنیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Presently, a young woman in a white coat came in.
[ترجمه گوگل]در همین لحظه زن جوانی با کت سفید وارد شد
[ترجمه ترگمان]اندکی بعد، زنی جوان با نیم تنه سفید وارد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She is presently on trial at the Old Bailey.
[ترجمه گوگل]او در حال حاضر در دادگاه اولد بیلی محاکمه می شود
[ترجمه ترگمان]او بلافاصله در دادگاه اولد بیلی محاکمه خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She's presently working on her PhD.
[ترجمه گوگل]او در حال حاضر در حال کار بر روی دکتری خود است
[ترجمه ترگمان]اون الان داره روی دکترا کار می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The site is presently occupied by offices.
[ترجمه گوگل]سایت در حال حاضر توسط دفاتر اشغال شده است
[ترجمه ترگمان]محل کارش در حال حاضر با دفتر کار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Your case is presently being investigated.
[ترجمه گوگل]پرونده شما در حال حاضر در حال بررسی است
[ترجمه ترگمان]پرونده شما در حال حاضر مورد بررسی قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فعلا (قید)
actually, indeed, now, presently, nonce

قریبا (قید)
almost, presently, soon, well-nigh

بزودی (قید)
presently, soon, anon, quickly, early, by and by, erelong

حتما (قید)
presently, certainly, inevitablly

انا (قید)
presently, forthwith

لزوما (قید)
presently, necessarily, needs

عنقریب (قید)
presently, soon, shortly

انگلیسی به انگلیسی

• immediately, now, soon, shortly
you use presently to indicate that something happened quite a short time after another thing that you have just mentioned; an old-fashioned use.
if you say that something will happen presently, you mean that it will happen quite soon; an old-fashioned use.
if something is presently happening, it is happening at the time you are speaking or writing.

پیشنهاد کاربران

به زودی
یه خورده بعد
خیلی زود
He presently grew lonesome
او خیلی زود از تنهایی دلش گرفت
به محض اینکه
همین الانا، یکم وقت دیگه
بالاخره
در حال حاضر

بپرس