presidency

/ˈprezədənsi//ˈprezɪdənsi/

معنی: نظارت، ریاست، مقام یا دوره ریاست جمهوری
معانی دیگر: ریاست جمهوری، دوران ریاست جمهوری، (معمولا p بزرگ - امریکا) دفتر ریاست جمهوری، مقام ریاست جمهوری

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: presidencies
(1) تعریف: the office, term, or functions of a president.

(2) تعریف: (cap.) the office of the president of a country, esp. the United States.

جمله های نمونه

1. he held the presidency for four years
چهار سال مقام ریاست جمهوری را (بعهده) داشت.

2. he wrote his presidency memoirs in two volumes
او شرح وقایع دوران تصدی ریاست جمهوری خود را در دو جلد نوشت.

3. the great honor of presidency
مقام والای ریاست جمهوری

4. another possible candidate for the presidency
یک نامزد احتمالی دیگر برای ریاست جمهوری

5. circumstances lifted him to the presidency
اوضاع جوری شد که او به ریاست جمهوری رسید.

6. he filled the office of presidency for six years
او شش سال مقام ریاست جمهوری را به عهده داشت.

7. the democratic candidate for the presidency of the united states
نامزد حزب دموکرات برای ریاست جمهوری امریکا

8. he fought his way to the presidency
او با تلاش مداوم به ریاست جمهوری رسید.

9. hard work and intelligence elevated him to the presidency
پشتکار و هوش او را به مقام ریاست جمهوری ارتقا داد.

10. his enemies tried to sink his bid for the presidency
دشمنانش کوشیدند اقدام او برای رئیس جمهور شدن را تخطئه کنند.

11. Determining how the Democratic challenger would conduct his presidency isn't quite so obvious.
[ترجمه گوگل]تعیین اینکه رقیب دموکرات چگونه ریاست جمهوری خود را انجام دهد چندان واضح نیست
[ترجمه ترگمان]مشخص کردن اینکه رقیب دموکرات چگونه ریاست او را بر عهده خواهد داشت کاملا مشخص نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She has been nominated for the Presidency.
[ترجمه گوگل]او برای ریاست جمهوری نامزد شده است
[ترجمه ترگمان]او نامزد ریاست جمهوری شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The European Union's rotating presidency passed from Sweden to Belgium.
[ترجمه گوگل]ریاست دوره ای اتحادیه اروپا از سوئد به بلژیک رسید
[ترجمه ترگمان]دوره ریاست دوره ای اتحادیه اروپا از سوئد به بلژیک رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His presidency was very successful - it'll be a hard act to follow.
[ترجمه گوگل]ریاست‌جمهوری او بسیار موفقیت‌آمیز بود - پیروی از آن کار سختی خواهد بود
[ترجمه ترگمان]ریاست جمهوری او بسیار موفق بود - پی گیری دشواری خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I propose him as a candidate for the presidency.
[ترجمه گوگل]من او را به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری پیشنهاد می کنم
[ترجمه ترگمان]من او را به عنوان یک نامزد برای ریاست جمهوری پیشنهاد می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She won the presidency by a wide margin.
[ترجمه گوگل]او با اختلاف زیادی برنده ریاست جمهوری شد
[ترجمه ترگمان]او با حاشیه پهنی در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نظارت (اسم)
supervision, superintendency, surveillance, bailiwick, stewardship, superintendence, helm, presidency, proctorship

ریاست (اسم)
superintendency, chairmanship, superintendence, presidency, headship, generalship

مقام یا دوره ریاست جمهوری (اسم)
presidency

انگلیسی به انگلیسی

• office of president, chairmanship
the presidency is the position or function of being the president of a country.

پیشنهاد کاربران


lost the presidency to someone
مقام ریاست جمهوری را ( در طی انتخابات ) به کسی باختن

بپرس