pressing

/ˈpresɪŋ//ˈpresɪŋ/

معنی: فشار، فشاری، مبرم، فشاراور، عاجل، مصر
معانی دیگر: فوری، فوری و فوتی، مصرانه، فشردگری، فشارگری، منگنه (کردن)، پرس (کردن)، چلانش، فشردن، هرچیز پرس شده (یا منگنه شده)

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: pressingly (adv.)
• : تعریف: requiring immediate attention.
مترادف: immediate, urgent
مشابه: critical, exigent, imperative, instant, serious

- Excuse me, I have pressing duties elsewhere.
[ترجمه Ely] عذر میخوام، من جای دیگه، وظایف ضروری تری دارم.
|
[ترجمه گوگل] ببخشید من در جای دیگری وظایف فوری دارم
[ترجمه ترگمان] ببخشید، من دارم کاره ای دیگه ای انجام میدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. pressing need
نیاز مبرم

2. a pressing invitation
دعوت از روی اصرار

3. a pressing of phonograph records
یک دسته صفحه ی گرامافون (پرس شده)

4. the pressing demands of this job
الزامات فوری و فوتی این شغل

5. it requires only the pressing of a button
فقط احتیاج به فشردن یک دکمه دارد.

6. He left, saying he had pressing matters to attend to.
[ترجمه گوگل]او رفت و گفت که باید به مسائل فوری رسیدگی کند
[ترجمه ترگمان]او رفت و گفت که موضوع مهمی است که باید به آن رسیدگی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Night was already pressing in as we reached the small town.
[ترجمه گوگل]شب به شهر کوچک رسیدیم
[ترجمه ترگمان]هنگامی که به شهر کوچک رسیدیم، شب فرا رسیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Poverty is a more pressing problem than pollution.
[ترجمه گوگل]فقر مشکلی مبرمتر از آلودگی است
[ترجمه ترگمان]فقر یک مشکل جدی تر از آلودگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Adjust the control knobs by pressing lightly.
[ترجمه گوگل]دکمه های کنترل را با فشار ملایم تنظیم کنید
[ترجمه ترگمان]دستگیره را با فشار سریع تنظیم کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was totally unresponsive to the pressing social and economic needs of the majority of the population.
[ترجمه گوگل]او کاملاً به نیازهای فوری اجتماعی و اقتصادی اکثریت جمعیت بی توجه بود
[ترجمه ترگمان]او نسبت به نیازهای اجتماعی و اقتصادی اکثریت مردم بی تفاوت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She is still pressing her claim for compensation.
[ترجمه گوگل]او همچنان بر ادعای خود برای غرامت فشار می آورد
[ترجمه ترگمان]اون هنوز به خاطر جبران خسارت به خودش فشار میاره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They were pressing on eastwards towards the city's small airfield.
[ترجمه گوگل]آنها به سمت شرق به سمت فرودگاه کوچک شهر فشار می آوردند
[ترجمه ترگمان]ان ها به سمت شرق به سمت فرودگاه کوچک شهر فشار می اوردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Hold down the Alt key while pressing the arrow keys.
[ترجمه گوگل]همزمان با فشار دادن کلیدهای جهت دار، کلید Alt را نگه دارید
[ترجمه ترگمان] کلید Alt رو نگه دار، در حالی که کلید تیر رو فشار میدی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The proposal was temporarily tabled due to more pressing business.
[ترجمه گوگل]این پیشنهاد به دلیل کسب و کار فوری تر به طور موقت ارائه شد
[ترجمه ترگمان]این پیشنهاد به طور موقت به علت فشارهای بیشتر مطرح شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It is one of the most pressing problems facing this country.
[ترجمه گوگل]این یکی از مهم ترین مشکلات پیش روی این کشور است
[ترجمه ترگمان]این یکی از مهم ترین مشکلاتی است که این کشور با آن مواجه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The chairman is pressing for a change in the procedure.
[ترجمه گوگل]رئیس برای تغییر رویه فشار می آورد
[ترجمه ترگمان]رئیس برای تغییر رویه فشار می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فشار (اسم)
compression, rush, stress, tension, violence, hustle, constraint, pressure, oppression, thrust, push, press, pressing, squeeze, discharge head, vim, enforcement, impressure, inrush, squeeze play

فشاری (صفت)
compressive, pressing

مبرم (صفت)
sore, exigent, emergent, demanding, imperious, exacting, crying, pressing, urgent, importunate

فشاراور (صفت)
exigent, pressing, urgent

عاجل (صفت)
pressing, prompt

مصر (صفت)
persistent, exigent, demanding, recalcitrant, exacting, clamorous, insistent, unrepentant, urging, pressing, importunate

تخصصی

[نساجی] فشار - پرس - فشردن - پرس کردن - اتوزنی - جلا دادن سطح پارچه با اتو کردن آن توسط گذارندن پارچه از روی سیلندر های داغ

انگلیسی به انگلیسی

• copy of a recording, duplicate of a disc
stressed, under pressure; urgent, crucial; imperative, demanding, important; insistent, persistent
something that is pressing needs to be dealt with immediately.

پیشنهاد کاربران

برای لباس ، معنی اتو کردن میده.
( کار، مساله، . . . ) واجب
Pressing fear:شدیدترین ترس
pressing question: سوال اساسی
ستوه اور
قرار دادن صفحه موسیقی ( صفحه گرامافون. نوار. سی دی ) داخل دستگاه پخش کننده
گرم و مشتاق
مثلا pressing intimacy یعنی صمیمیت زیاد
pressing issue مساله بغرنج = urgent issue = thorny issue مساله اضطراری و فوری
✔️حاد - عاجل
What are the advantages of a bicycle compared to a car? Why?
Bicycles are "eco - friendly" and require less "hassle" to maintain and park. The global warming is a treat to our very existence and thus "reliance on" bicycles could be a great solution to address this 🔶pressing problem🔶. Apart from that, people from all economic classes can afford it and can contribute to solving the traffic problem on the roads
...
[مشاهده متن کامل]

pressing
فِشارِش ، فِشارِشی
فِشُردکاری ، فِشارگری
اصرار
اساسی، Crucial
اتو
فشردن
pressing ( مهندسی بسپار )
واژه مصوب: پِرِس‏کاری
تعریف: فرایندی که در آن، قطعۀ جامد یا مجموعۀ مواد پودری با فشرده شدن در داخل قالب به شکل موردنظر تبدیل شود
مبرم، اورژانسی : pressing need
عدیده: pressing problem
اساسی و مهم، درخور توجه a pressing question
حیاتی ، مهم
pressing question
اورژانسی
Vital, important
ضروری ، مهم تر
در مواردی بمعنای مهم:
Pressing question
[صفت] :فوری، اضطراری
[اسم] : اتوکشی، اتو، صفحه گرامافون
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس