priori


باب پی کردن بردن از علت به معلول، از راه قیاس، قیاسی

جمله های نمونه

1. reza's a priori rejection of my proposal disappointed me
از اینکه رضا پیشنهادم را بی درنگ رد کرد دلخور شدم.

2. "you slept little last night and worked hard today; therefore, you are tired" is a priori reasoning
استدلال ((تو دیشب کم خوابیدی و امروز خیلی کار کردی،بنابراین خسته هستی)) یک استدلال علت به معلول است.

پیشنهاد کاربران

بدوا
a priori: پَرتُم
a posteriori: اَفدُم
توضیح واژه ی:
a priori: آنچه پیش تر هست/است
a posteriori : آنچه پس تر هست/می آید
بودنت در خاک باشد بآفدم
همچنان کز خاک بود انبودنت.
دهخدا: فَردُم. [ ف َ دُ ] ( ص ) مقابل آفدم به معنی اولی و نخستین است.
". . . , but if one may judge a priori, . . . "
". . . اما اگر قرار بر انتخاب یکی باشد. . . "
ترجمه نوشین گنبدی پور در داستان شرط بندی آنتوان چخوف
". . . ولی اگر کسی بخواهد از پیش قضاوت کند. . . "
...
[مشاهده متن کامل]

ترجمه یوسف فرخ
". . . ولی اگر یک نفر با مقایسه نظر بدهد . . . "
ترجمه بنده: توضیح: چون a priori یعنی deductiveky یعنی در قیاس، در مقایسه

استدلال قیاسی
علت به معلول
اولویت ، ترجیح
به طور ضمنی
A religious house under a priori or prioress rule.
A priori
احتمال اولیه
فلسفه: پیشینی، آپریوری
پیشین، قبلی

بپرس