proactive

/ˌproʊˈæktɪv//ˌprəʊˈæktɪv/

کنشگرای، کنشگرایانه، پویشگرای، پویشگرایانه، (روان شناسی) پیش گستر (وابسته به رفتاری که از قدیم یاد گرفته شده است)

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: active or characterized by being active in such a way as to prevent or prepare for events happening as opposed to reacting after events occur.

- The city council was surprisingly proactive in the way it expanded its facilities for the handicapped.
[ترجمه گوگل] شورای شهر به طرز شگفت انگیزی در راه گسترش امکانات خود برای معلولان فعال بود
[ترجمه ترگمان] شورای شهر به طرز شگفت انگیزی فعال بود و امکانات خود برای معلولین را گسترش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The school is taking a proactive approach to the problem of students' dropping out by establishing closer relationships with the families of at-risk students.
[ترجمه گوگل] مدرسه با برقراری روابط نزدیک تر با خانواده دانش آموزان در معرض خطر، رویکردی فعالانه برای مشکل ترک تحصیل دانش آموزان در پیش گرفته است
[ترجمه ترگمان] این مدرسه رویکرد proactive به مساله دانش آموزانی دارد که با ایجاد روابط نزدیک تر با خانواده های دانش آموزان در معرض خطر، ترک تحصیل می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. proactive inhibition
بازداری پیش گستر

2. a proactive approach to fighting drug addiction
روش کنشگرایانه در پیکار با اعتیاد به مواد مخدر

3. Managers must be proactive in identifying and preventing potential problems.
[ترجمه گوگل]مدیران باید در شناسایی و پیشگیری از مشکلات احتمالی فعال باشند
[ترجمه ترگمان]مدیران باید در شناسایی و پیش گیری از مشکلات بالقوه فعال باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Companies are going to have to be more proactive about environmental management.
[ترجمه گوگل]شرکت‌ها باید نسبت به مدیریت زیست‌محیطی فعال‌تر عمل کنند
[ترجمه ترگمان]شرکت ها باید در مورد مدیریت زیست محیطی proactive باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Ability to bring a consistently fresh, lively, proactive approach to developing a sharp, smart, contemporary new venture.
[ترجمه گوگل]توانایی به ارمغان آوردن یک رویکرد دائمی تازه، سرزنده و فعال برای توسعه یک سرمایه‌گذاری جدید هوشمندانه و معاصر
[ترجمه ترگمان]توانایی ایجاد یک رویکرد جدید، فعال و فعال برای توسعه یک سرمایه گذاری تیز، هوشمندانه و جدید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We must be reactive rather than proactive, because becoming motivated and taking initiatives involves gaining power.
[ترجمه گوگل]ما باید به جای فعال بودن واکنش نشان دهیم، زیرا با انگیزه شدن و ابتکار عمل مستلزم کسب قدرت است
[ترجمه ترگمان]ما باید بجای proactive فعال باشیم، زیرا انگیزه گرفتن و گرفتن ابتکار شامل کسب قدرت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This will require a proactive approach through the preparation of written comments and identifying issues which will be of local interest.
[ترجمه گوگل]این امر مستلزم یک رویکرد فعالانه از طریق تهیه نظرات مکتوب و شناسایی موضوعات مورد علاقه محلی است
[ترجمه ترگمان]این امر نیازمند رویکردی فعال از طریق آماده سازی نظرات مکتوب و شناسایی مسائلی است که از منافع محلی برخوردار خواهند بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The program thrust local government into a proactive role as a deal maker in economic development projects.
[ترجمه گوگل]این برنامه دولت محلی را به نقشی فعال به عنوان معامله گر در پروژه های توسعه اقتصادی سوق می دهد
[ترجمه ترگمان]این برنامه دولت محلی را به نقش فعال در پروژه های توسعه اقتصادی سوق داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The chief means of proactive enforcement is routine sampling, which will bring to light or confirm the existence of persistent pollutions.
[ترجمه گوگل]ابزار اصلی اجرای پیشگیرانه نمونه برداری معمول است که وجود آلودگی های پایدار را آشکار یا تأیید می کند
[ترجمه ترگمان]مهم ترین ابزار اجرای عملیات نمونه برداری منظم است که می تواند وجود آلودگی های مداوم را تایید یا تایید کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. ProActive Software Inc has named Pat Marriott vice president of market.
[ترجمه گوگل]ProActive Software Inc Pat Marriott را معاون بازار معرفی کرده است
[ترجمه ترگمان]شرکت نرم افزاری proactive نام پت Marriott را به عنوان نایب رئیس بازار اعلام کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Soon they began to talk about being proactive in creating such effects.
[ترجمه گوگل]به زودی آنها شروع به صحبت در مورد فعال بودن در ایجاد چنین جلوه هایی کردند
[ترجمه ترگمان]به زودی آن ها شروع به صحبت درباره فعال شدن در ایجاد چنین اثراتی کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. As a proactive enforcer a field man must always be prepared for the unexpected.
[ترجمه گوگل]به عنوان یک مجری فعال، یک مرد میدانی باید همیشه برای موارد غیرمنتظره آماده باشد
[ترجمه ترگمان]به عنوان عامل فعال و فعال، انسان باید همیشه برای انتظار غیر منتظره آماده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It is far better to be proactive in doing something and make mistakes than do nothing and be safe.
[ترجمه گوگل]بسیار بهتر است که در انجام کاری فعال باشید و اشتباه کنید تا هیچ کاری نکنید و ایمن باشید
[ترجمه ترگمان]بهتر است در انجام کاری فعال باشید و اشتباه کنید تا کاری انجام دهید و ایمن باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Proactive job search Perhaps as a child you were sent with a list to the corner shop.
[ترجمه گوگل]جستجوی کار پیشگیرانه شاید در کودکی شما را با لیستی به مغازه گوشه ای فرستادند
[ترجمه ترگمان]جستجوی کار پیشگیرانه ممکن است به عنوان یک کودک که به همراه یک لیست به مغازه مجاور فرستاده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They see themselves as having both reactive and proactive roles.
[ترجمه گوگل]آنها خود را دارای نقش های واکنشی و فعال می دانند
[ترجمه ترگمان]آن ها خودشان را به عنوان یک نقش فعال و فعال می بینند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• taking preventative measures, taking action in advance
acting in advance; taking precautionary measures
policies and actions that are pro-active are intended to cause things to happen rather than waiting to react to outside events.

پیشنهاد کاربران

۱. فعال. ۲. پیش گیرانه
مثال:
a proactive approach to fighting drug addiction
شیوه ای پیش گیرانه در مبارزه با اعتیاد {به} مواد مخدر
Managers must be proactive in identifying and preventing potential problems.
مدیران باید در شناسایی و پیش گیری کردن از مشکلات بالقوه فعال باشند.
پیش فعال
پیشین
Proactive کسی است که ابتکار عمل را به دست می گیرید و تصمیم می گیرید که چه کاری می خواهد انجام دهد. بر خلاف Reactive که در پاسخ به فشارهای خارجی و آنچه قبلاً اتفاق افتاده است واکنش نشان می دهد
پیش کنش ( درمتون مدیریتی )
فعال پیشدستانه
حمایتگر
حامی/حایل دار/از پیش مراقب
از پیش در رفع نیازها و دفع خطرات از کسی کوشا
پیشدستانه مراقب و حمایتگر
My son is active , so I have to be proactive
[حقوق]
پیشدستانه ، عملی پیشگیرانه برای قبل از وقوع چیزی که هنوز رخ نداده که ما با عمل proactive خود باعث رخ دادن آن میشویم
این واژه در مقابل با reactive است
reactive = اتفاقی حادث شود و سپس اقدام و عملی انجام شود
نقش پررنگ تر
Proactive Islanding ( جزیره سازی پیشگیرانه - مهندسی برق )
از قبل فکر یه چیزی رو کردن
از قبل آمادگی یه چیزی رو داشتن
آینده نگر
غیر منفعل
پاسخ به محرک بیرونی ( عموماً وضعیت نامطلوب ) می تواند سه گونه باشد:
انفعالی یا passive، پاسخ ندادن یا پاسخ دیرهنگام یا نابه جا به محرک
فعالانه یا active، پاسخ دادن به هنگام و اثربخش به محرک
پیش کنشی یا proactive، پاسخ آماده از پیش و ارائه ی کنشی که به محرک مجال به فعل در آمدن ندهد
پیش دستی گرانه
تاثیرگذار
فعال
پیش فعال که متضاد آن retroactive است
تاثیر گزار
پیش کنش گر - کسی که اتفاقات را رقم میزنه و یا تغییر در شرایط میده ( بجای اینکه منتظر بمونه تا اتفاقی رخ بده و بعد به اون واکنش نشون بده )
عمل گرا
اهل عمل
پیش دستانه - پیش خواهانه ( به جای واکنش دهی پس از اتفاقی = reactive )
پیشاپیش گر
خلاقیت
خلاق
نوآور
تاثیر گذار
فعال ( در مقابل واکنشی )
، ( proactive در مقابل reactive )
پیش قدم شدن برای انجام کاری
خودانگیخته
پیش گستر
پیش گیرانه
پیشگام، پیشتاز، پیشرو
رفتار پیش کنشی یا پیشتازانه
در متون سیاسی: از موضع قدرت حرف زدن یا عمل کردن ( در مقابل: از موضع انفعال حرف زدن یا عمل کردن، منفعلانه رفتار کردن )
گوش به زنگ
کنشخواه، کنشخواهانه
با پیشدستی ، پیشدستاانه
تاثیر گذار
پویا
to be proactive :
to act passively
پیش فعال
پیشقراول
رفتار غیر منفعلانه و پیشتازانه
پیش قدم
پیش کنشگرانه - در حوزه سایبری یعنی تهدیدی از سوی دشمن از منابع مختلف رصد و در جهت مقابله به آن ( قبل از عملی شدن ) اقدامی دفاعی یا آفندی صورت خواهد گرفت.
پیش واکنشگر، پیش واکنشی، پیش کنشی، پیش کنش گرا
کنشی ، کنش گرا
مشتاق
1 - فعال، پویا
2 - پیشگیرانه
خلاق
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٦)

بپرس