probation officer

/proˈbeɪʃənˈɑːfəsər//prəˈbeɪʃənˈɒfɪsə/

(حقوق) مامور نظارت بر مجرمان مشمول آزادی مشروط، کارمند رفتار سنجی، مامور ناظر

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a court-appointed official who supervises persons, including convicts, who are on probation.

جمله های نمونه

1. Whilst I was in Holloway, my probation officer sorted out something to try and stop me getting a prison sentence.
[ترجمه گوگل]در حالی که در هالووی بودم، افسر مشروط من کاری را ترتیب داد تا مانع از محکومیت من به زندان شود
[ترجمه ترگمان]در حالی که من در \"هالووی\" بودم، افسر عفو مشروط یه چیزی رو انتخاب کرد که سعی کنه منو متوقف کنه و حکم زندان رو بگیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. A serving probation officer employed full-time in that capacity can not act as a guardian ad litem.
[ترجمه گوگل]افسر مشروط در حال خدمت که به طور تمام وقت در آن سمت استخدام شده است نمی تواند به عنوان قیم عمل کند
[ترجمه ترگمان]یک افسر بازپروری که تمام وقت خود را در این ظرفیت به کار می برد نمی تواند به عنوان یک تبلیغ محافظ عمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The following morning, Hicks was interviewed by probation officer Hilary Brown.
[ترجمه گوگل]صبح روز بعد، هیکس توسط هیلاری براون، افسر مشروط مصاحبه شد
[ترجمه ترگمان]صبح روز بعد، هیکس، افسر بازپروری، \"هیلاری براون\" مصاحبه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Carolyn worked the North Branch as a probation officer.
[ترجمه گوگل]کارولین در شعبه شمال به عنوان افسر مشروط کار می کرد
[ترجمه ترگمان]کارولین به عنوان یک افسر بازپروری، شاخه شمالی را به کار برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Probation Officer Marla Weisenfeld testified she clearly informed Fajardo before the trip that he couldn't travel without court approval.
[ترجمه گوگل]افسر مشروط مارلا وایزنفلد شهادت داد که به وضوح به فاجاردو قبل از سفر اطلاع داده است که او نمی تواند بدون تایید دادگاه سفر کند
[ترجمه ترگمان]افسر Probation marla Weisenfeld شهادت داد که او به وضوح به Fajardo قبل از سفر اطلاع داد که نمی تواند بدون تایید دادگاه سفر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They included the chief constable, chief probation officer, and the chief crown prosecutor.
[ترجمه گوگل]آنها شامل پاسبان ارشد، افسر ارشد آزمایشی و دادستان ارشد بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها شامل پاسبان اصلی، افسر بازپروری، و دادستان اصلی دادگاه بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He later confessed to his probation officer.
[ترجمه گوگل]او بعداً به افسر آزمایشی خود اعتراف کرد
[ترجمه ترگمان]اون بعدا به افسر عفو his اعتراف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The emphasis is clearly on the probation officer as part of the criminal justice system with a managerial role in supervising punishment.
[ترجمه گوگل]به وضوح بر افسر مشروط به عنوان بخشی از نظام عدالت کیفری با نقش مدیریتی در نظارت بر مجازات تاکید شده است
[ترجمه ترگمان]تاکید بر افسر بازپروری به عنوان بخشی از سیستم قضایی جنایی با نقش مدیریتی در نظارت بر مجازات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Jack did not report in to his probation officer.
[ترجمه گوگل]جک به افسر آزمایشی خود گزارش نداد
[ترجمه ترگمان]جک به افسر عفو مشروط اون گزارش نداد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Even with that deviation, the probation officer could see enough of a likeness to recall a name promptly.
[ترجمه گوگل]حتی با آن انحراف، افسر مشروط می‌توانست به اندازه‌ای شباهت داشته باشد که نامی را بی‌درنگ به خاطر بیاورد
[ترجمه ترگمان]حتی با آن انحراف، افسر عفو مشروط به اندازه ای شباهت داشت که نامی را فورا به یاد بیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The probation officer reported on the progress of the two young criminals.
[ترجمه گوگل]افسر آزمایشی از پیشرفت این دو جوان مجرم خبر داد
[ترجمه ترگمان]افسر بازپروری در مورد پیشرفت این دو مجرم جوان گزارش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A former probation officer, Gesch once gave supplements to young delinquents under his watch and noticed an improvement in their behavior.
[ترجمه گوگل]گش که افسر مشروط سابق بود، یک بار به جوانان بزهکار تحت نظارت خود مکمل هایی داد و متوجه بهبود رفتار آنها شد
[ترجمه ترگمان]یک افسر سابق بازپروری، Gesch یکبار به مجرمین جوان زیر ساعتش نگاه کرد و شاهد بهبود رفتار آن ها شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The probation officer reported on the progress of the two young criminal.
[ترجمه گوگل]افسر بازرسی از پیشرفت این دو جوان تبهکار خبر داد
[ترجمه ترگمان]افسر بازپروری در مورد پیشرفت این دو مجرم جوان گزارش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• person who is authorized by a judge to supervise over the activities of young offenders
a probation officer is a person whose job is to supervise and help people who have committed crimes but who are not serving a prison sentence for them.

پیشنهاد کاربران

probation officer ( اعتیاد )
واژه مصوب: ناظر آزادی مشروط
تعریف: شخصی که مراقبت و پایش مجرمان آزادشده به صورت مشروط را بر عهده دارد

بپرس