probity

/ˈproʊbɪti//ˈprəʊbɪti/

معنی: پاکدامنی، راستی، پیروی دقیق از اصول
معانی دیگر: درستی، امانت، درستکاری

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: proven trustworthiness; honesty; integrity.
مترادف: honor, integrity
متضاد: dishonesty
مشابه: honesty, principle, rectitude, uprightness, virtue

- The judge was incorruptible; his probity was well-known.
[ترجمه گوگل] قاضی فساد ناپذیر بود حسن نیت او مشهور بود
[ترجمه ترگمان] قاضی فساد ناپذیر بود؛ probity به خوبی شناخته شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Her probity and integrity are beyond question.
[ترجمه محمد حسن اسایش] پاکدامنی وصداقت او چنان زیاد است که مورد سوال قرار نمی گیرد
|
[ترجمه گوگل]صداقت و صداقت او قابل بحث نیست
[ترجمه ترگمان]صداقت و صداقت او فراتر از این است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He asserted his innocence and his financial probity.
[ترجمه گوگل]او بر بی گناهی و سلامت مالی خود تاکید کرد
[ترجمه ترگمان]او بر بی گناهی خود و درستکاری خود تاکید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Probity and purity will command respect everywhere.
[ترجمه گوگل]پاکی و پاکی در همه جا موجب احترام خواهد شد
[ترجمه ترگمان]خلوص و پاکی همه جا احترام خواهد گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Anglo-Saxon probity is hardly seen as a virtue here.
[ترجمه گوگل]در اینجا به سختی می‌توان به انگلوساکسون فضیلت اشاره کرد
[ترجمه ترگمان]Anglo - Saxon به زحمت در اینجا فضیلت دیده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It appoints auditors for local authorities to ensure probity and promotes improvements in economy, efficiency and effectiveness.
[ترجمه گوگل]حسابرسانی را برای مقامات محلی منصوب می کند تا از درستی اطمینان حاصل کنند و بهبود در اقتصاد، کارایی و اثربخشی را ارتقا دهند
[ترجمه ترگمان]این کمیته بازرسان را به مقامات محلی منصوب می کند تا probity را تضمین کرده و بهبود در اقتصاد، کارایی و اثربخشی را ترویج کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Politicians are not known for their probity or punctuality.
[ترجمه گوگل]سیاستمداران به درستی یا وقت شناسی معروف نیستند
[ترجمه ترگمان]سیاستمداران بخاطر probity یا وقت شناسی مشهور نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The boundary between probity and fraud was much more difficult to draw in this area.
[ترجمه گوگل]ترسیم مرز بین حقه و تقلب در این زمینه بسیار دشوارتر بود
[ترجمه ترگمان]مرز بین درستکاری و کلاه برداری بسیار دشوارتر از آن بود که بتوان در این زمینه رسم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His lofty status and probity allow him to ensure I'm used in certain soccer matches.
[ترجمه گوگل]موقعیت والای و شرافت او به او اجازه می دهد تا مطمئن شود که در برخی مسابقات فوتبال از من استفاده می کنم
[ترجمه ترگمان]وضعیت عالی او و probity به او اجازه می دهد تا اطمینان حاصل کند که در مسابقات فوتبال خاصی به کار می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. When putrescence is fought against and probity is promoted nowadays in our country, it is significant for us to review Mao Tzedong's theory and practice against putrescence .
[ترجمه گوگل]وقتی امروزه در کشور ما با پوسیدگی مبارزه می‌شود و عفت ترویج می‌شود، بررسی نظریه و عملکرد مائو تسه‌دونگ در برابر پوسیدگی برای ما مهم است
[ترجمه ترگمان]هنگامی که putrescence در کشور ما مبارزه می کند و probity در کشور ما ترویج می شود، برای ما مهم است که تئوری و عمل مایو را بررسی کنیم و علیه putrescence تمرین کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The characters of democracy, nomocracy, efficiency and probity which should be had in modern public administration will be implemented in a responsible government.
[ترجمه گوگل]ویژگی‌های دموکراسی، مردم سالاری، کارآمدی و شرافتی که باید در مدیریت دولتی مدرن وجود داشته باشد، در یک دولت مسئول اجرا خواهد شد
[ترجمه ترگمان]شخصیت های دموکراسی، nomocracy، کارایی و probity که باید در مدیریت دولتی مدرن داشته باشند، در یک دولت مسئول اجرا خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The publicity, justice and probity of CSS, therefore, can be realized going along the ethic path of role playing, responsibility undertaking and cooperation orientating .
[ترجمه گوگل]بنابراین، عمومیت، عدالت و درستی CSS را می توان در مسیر اخلاقی ایفای نقش، مسئولیت پذیری و جهت گیری همکاری تحقق بخشید
[ترجمه ترگمان]بنابراین تبلیغات، عدالت و درستکاری CSS را می توان در مسیر اخلاقی نقش بازی، تعهد مسئولیت و هم کاری دانست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Many ways of probity and every elements of anti - corruption formed a high efficiency anti - corruption mechanism.
[ترجمه گوگل]بسیاری از راه‌های احکام و هر عنصر مبارزه با فساد، یک مکانیسم ضد فساد با کارایی بالا را تشکیل می‌داد
[ترجمه ترگمان]بسیاری از روش های درستکاری و همه عناصر ضد فساد یک مکانیزم مبارزه با فساد بالا تشکیل داده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A judge must be a person of unquestioned probity.
[ترجمه گوگل]یک قاضی باید فردی با وقار بی چون و چرا باشد
[ترجمه ترگمان]یک قاضی باید از درستکاری بی چون و چرا باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He enjoys an exaggerated reputation for probity.
[ترجمه گوگل]او از شهرت اغراق آمیزی برخوردار است
[ترجمه ترگمان]او از شهرت اغراق آمیزی برای درستکاری برخوردار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I have always found Bentner to be a model of probity in our dealings.
[ترجمه گوگل]من همیشه بنتنر را به عنوان یک الگوی حسن نیت در معاملات ما می دانستم
[ترجمه ترگمان]من همیشه Bentner را به عنوان یک نمونه از probity در معاملات خود پیدا کرده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پاکدامنی (اسم)
continence, virtue, purity, chastity, probity

راستی (اسم)
integrity, veracity, truth, verity, fidelity, verticality, sooth, troth, probity, rectitude

پیروی دقیق از اصول (اسم)
probity

تخصصی

[حقوق] درستی، راستی، راست گویی

انگلیسی به انگلیسی

• honesty, integrity, truthfulness; fairness, uprightness, decency
probity is a high standard of correct moral behaviour; a formal word.

پیشنهاد کاربران

بپرس