prologue

/ˈproʊlɒɡ//ˈprəʊlɒɡ/

معنی: سراغاز، مقدمه، پیش گفتار، پیش در امد
معانی دیگر: مقدمه ی شعر، مطلع، (رویداد یا عمل) آغاز، مرحله ی اولیه، سرآغاز، دیباچه، (تئاتر) توضیح اول نمایش، هنرپیشه ای که پیش گفتار نمایش را ارائه می دهد

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an introduction to a spoken or written work such as a speech or play; preface.
مترادف: introduction
متضاد: epilogue
مشابه: exordium, foreword, lead, opening, overture, preamble, preface

- The author describes the antagonist in the prologue to the novel.
[ترجمه گوگل] نویسنده آنتاگونیست را در مقدمه رمان توصیف می کند
[ترجمه ترگمان] نویسنده، حریف را در مقدمه رمان توصیف می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: an introduction to a program or event.
مترادف: introduction, preliminary, prelude
متضاد: close
مشابه: lead, lead-in, preamble, preface
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: prologues, prologuing, prologued
• : تعریف: to give or serve as a prologue to.
مترادف: introduce, preface
مشابه: open, prelude

جمله های نمونه

1. the prologue of a chaucer poem called the canterbury tales
مطلع شعر چاسر بنام ((زائران کنتربوری))

2. in the prologue of life
در آغاز زندگانی

3. what's past is prologue
گذشته دیباچه ی آینده است،این تازه اول کار است

4. The prologue to the novel is written in the form of a newspaper account.
[ترجمه گوگل]پیش درآمد رمان در قالب یک گزارش روزنامه نوشته شده است
[ترجمه ترگمان]مقدمه این رمان به شکل یک حساب روزنامه نوشته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The signing of the agreement was a prologue to better relations between the two countries.
[ترجمه گوگل]امضای این توافقنامه مقدمه ای برای بهبود روابط دو کشور بود
[ترجمه ترگمان]امضای این قرارداد مقدمه روابط بهتر بین دو کشور بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This was a prologue to today's bloodless revolution.
[ترجمه گوگل]این مقدمه ای بود برای انقلاب بی خون امروز
[ترجمه ترگمان]این مقدمه انقلاب بدون خونریزی امروز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A poor wedding is a prologue to misery.
[ترجمه گوگل]یک عروسی ضعیف مقدمه بدبختی است
[ترجمه ترگمان] یه عروسی ناچیز یه مقدمه برای بدبختی - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The play begins with a brief prologue.
[ترجمه گوگل]نمایشنامه با یک پیش درآمد کوتاه آغاز می شود
[ترجمه ترگمان]نمایشنامه با مقدمه کوتاهی آغاز می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In his prologue to 'Faust', Goethe said some very interesting things about art.
[ترجمه گوگل]گوته در مقدمه‌اش برای فاوست، چیزهای بسیار جالبی در مورد هنر گفت
[ترجمه ترگمان]گوته در مقدمه خود به فاوست، چیزهای بسیار جالبی درباره هنر گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Euripidean drama commonly has an expository prologue whose function is to outline the forthcoming action of the play.
[ترجمه گوگل]درام اوریپیدی معمولاً یک مقدمه توضیحی دارد که کارکرد آن ترسیم کنش آتی نمایشنامه است
[ترجمه ترگمان]درام Euripidean معمولا یک مقدمه ویژه دارد که وظیفه آن طرح کلیات اجرای نمایش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The past is the prologue to the future.
[ترجمه گوگل]گذشته پیش درآمد آینده است
[ترجمه ترگمان]گذشته مقدمه آینده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It is part of the ritual, or a prologue to the drama.
[ترجمه گوگل]این بخشی از آیین یا پیش درآمد درام است
[ترجمه ترگمان]این بخشی از مراسم است، یا پیش درآمد آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The trials of the past are prologue to success.
[ترجمه گوگل]آزمایشات گذشته مقدمه موفقیت هستند
[ترجمه ترگمان]محاکمات مربوط به گذشته مقدمه موفقیت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The brief prologue sets the scene for what is to follow.
[ترجمه گوگل]پیش درآمد کوتاه صحنه را برای آنچه در پی خواهد آمد تنظیم می کند
[ترجمه ترگمان]این مقدمه کوتاه، صحنه را برای آنچه که باید دنبال شود می گذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سراغاز (اسم)
beginning, opening, exordium, foreword, preface, proem, prologue

مقدمه (اسم)
induction, preliminary, start, incipience, foretoken, introduction, exordium, preface, proem, catastasis, preamble, prelude, prologue, forepart, front matter, lead-up, protasis

پیش گفتار (اسم)
foreword, preface, prologue, prolegomenon, front matter

پیش در امد (اسم)
prelude, prologue, overture

انگلیسی به انگلیسی

• introduction, opening, foreword
a prologue is a speech or section that introduces a play or book.
in a racing event, a prologue is a preliminary race which is held as a way of deciding the starting order for the main race.

پیشنهاد کاربران

prologue ( هنرهای نمایشی )
واژه مصوب: گفتار آغازین
تعریف: گفتاری در آغاز نمایش برای تسهیل ارتباط تماشاگر با نمایش
noun
[count] :
🔴 an introduction to a book, play, etc.
◀️a brief, one - page prologue
◀️the prologue to his autobiography
— often used figuratively
◀️events that were a prologue to war [=events that came before and led to war]
— compare epilogue
مقدمه یا پبیش گفتاری که بر یک اثر یا کار هنری یا ادبی نوشته می شود.
an introductory section of a literary or musical work
A prologue to Romeo and Juliet

بپرس