propagate

/ˈprɑːpəˌɡet//ˈprɒpəɡeɪt/

معنی: زیاد کردن، انتشار دادن، منتشر کردن، پروردن، پخش کردن، تکثیر کردن، قلمه زدن، رواج دادن، گستردن، پخش شدن
معانی دیگر: (گیاه یا جانور را) تکثیر کردن، پروراندن، زاد آوردن، زاد آوری کردن، جوانه زنی کردن، (گیاه یا جانور) تکثیر شدن، فزونزاد شدن، زاد و ولد کردن، (عقاید و غیره) پخش کردن، پراکندن، (از طریق هوا یا آب یا گاز و غیره امواج رادیو را) فرارسانی کردن، پراکنده کردن، (از طریق تکثیر) ویژگی های ارثی را انتقال دادن، برماند رسانی کردن، بوسیله تولید مثل تکثیر کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: propagates, propagating, propagated
(1) تعریف: to reproduce (offspring) or cause to reproduce.
مترادف: reproduce
مشابه: bear, beget, breed, engender, generate, procreate, root, spawn

- The botanist propagated the mutant plants.
[ترجمه گوگل] گیاه شناس گیاهان جهش یافته را تکثیر کرد
[ترجمه ترگمان] گیاه شناس از نوع تغییر پذیری گیاه در اومده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to transmit by heredity.
مترادف: transmit

(3) تعریف: to publicize or disseminate (a doctrine, information, or the like).
مترادف: circulate, disseminate, publicize, spread
مشابه: broadcast, diffuse, disperse, issue, noise about, promulgate, propagandize, publish, trumpet

(4) تعریف: to cause (sound waves, heat, or the like) to move through space or matter; transmit.
مترادف: transmit
مشابه: circulate, send
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: propagative (adj.), propagator (n.)
(1) تعریف: to reproduce or breed.
مترادف: multiply, reproduce
مشابه: bear, breed, increase, procreate, proliferate, spawn

(2) تعریف: to move through a physical medium; be transmitted, as sound waves, heat, or the like.
مشابه: breed, circulate, diffuse, spread

جمله های نمونه

1. rabbits propagate rapidly
خرگوش به سرعت زاد و ولد می کند.

2. to propagate a special breed of horses
نژاد ویژه ای از اسب را تکثیر کردن

3. to propagate the koran throughout the world
قرآن را در سرتاسر جهان پخش کردن

4. some plants could not propagate themselves in the new surrounding
برخی گیاهان نتوانستند خود را در محیط جدید تکثیر کنند.

5. insects propagate themselves by means of eggs.
[ترجمه گوگل]حشرات خود را از طریق تخم تکثیر می کنند
[ترجمه ترگمان]حشرات خودشان را با استفاده از تخم مرغ منتشر می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The group launched a website to propagate its ideas .
[ترجمه Hamed] گروه، وب سایتی را برای رواج عقایدش راه اندازی کرد.
|
[ترجمه گوگل]این گروه یک وب سایت برای تبلیغ ایده های خود راه اندازی کرد
[ترجمه ترگمان]این گروه یک وب سایت برای انتشار عقاید خود راه اندازی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Plants won't propagate in these conditions.
[ترجمه گوگل]گیاهان در این شرایط تکثیر نمی شوند
[ترجمه ترگمان]گیاهان در این شرایط انتشار نمی یابند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Missionaries went far afield to propagate their faith.
[ترجمه گوگل]مبلغان برای تبلیغ ایمان خود به مناطق بسیار دور رفتند
[ترجمه ترگمان]سازمان تبلیغ به دوردست ها رفت تا ایمان خود را اشاعه دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. These plants are easy to propagate from leaf cuttings.
[ترجمه گوگل]تکثیر این گیاهان از قلمه های برگ آسان است
[ترجمه ترگمان]این گیاهان برای تکثیر از برش برگ آسان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The easiest way to propagate a vine is to take hardwood cuttings.
[ترجمه Hamed] ساده ترین راه برای تکثیر درخت تاک، قلمه با ساقه خشبی است.
|
[ترجمه گوگل]ساده ترین راه برای تکثیر تاک، برداشتن قلمه چوب سخت است
[ترجمه ترگمان]راحت ترین راه برای تبلیغ تاک این است که برش چوب سخت را بردارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Plants needs certain conditions to propagate.
[ترجمه گوگل]گیاهان برای تکثیر به شرایط خاصی نیاز دارند
[ترجمه ترگمان]گیاهان به شرایط خاصی برای انتشار نیاز دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The political party started the newspaper to propagate its ideas.
[ترجمه Hamed] آن حزب سیاسی، روزنامه را برای رواج باورهای خود منتشر کرد.
|
[ترجمه گوگل]حزب سیاسی روزنامه را برای تبلیغ افکار خود راه اندازی کرد
[ترجمه ترگمان]حزب سیاسی روزنامه را برای انتشار عقاید خود آغاز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Scientists were hoping to propagate the best qualities of both types of sheep.
[ترجمه Hamed] دانشمندان انتظار داشتند تا بهترین انواع را از هر دو گونه گوسفند تکثیر کنند.
|
[ترجمه گوگل]دانشمندان امیدوار بودند که بهترین کیفیت هر دو نوع گوسفند را تکثیر کنند
[ترجمه ترگمان]دانشمندان امیدوارند که بهترین کیفیات را برای هر دو نوع گوسفند منتشر کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Propagate your plants in fresh soil.
[ترجمه گوگل]گیاهان خود را در خاک تازه تکثیر کنید
[ترجمه ترگمان]گیاهان خود را در خاک تازه تمیز کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Most plants propagate by seeds.
[ترجمه گوگل]بیشتر گیاهان از طریق بذر تکثیر می شوند
[ترجمه ترگمان]بیشتر گیاهان از طریق دانه ها تکثیر می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The weeds propagate themselves rapidly.
[ترجمه گوگل]علف های هرز به سرعت خود را تکثیر می کنند
[ترجمه ترگمان]علف های هرز به سرعت تکثیر می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

زیاد کردن (فعل)
increase, raise, add, enhance, augment, propagate, boost, heighten

انتشار دادن (فعل)
promulgate, issue, propagate, advertise, announce

منتشر کردن (فعل)
spread, blazon, propagate, broadcast, divulge, diffuse, publish, disseminate

پروردن (فعل)
encourage, breed, rear, feed, raise, propagate, nurture, form, cherish, foster, bring up, mother

پخش کردن (فعل)
spread, propagate, divide, distribute, give out, shift, broadcast, diffuse, sparge, cast, scatter, strew, effuse, flange, ted

تکثیر کردن (فعل)
increase, propagate, duplicate, multiply, reproduce, mimeograph

قلمه زدن (فعل)
propagate, imp

رواج دادن (فعل)
issue, propagate, propound

گستردن (فعل)
spread, propagate, lay on, streak, strive

پخش شدن (فعل)
propagate, run, pervade

تخصصی

[ریاضیات] منتشر کردن، وسعت دادن

انگلیسی به انگلیسی

• procreate, generate, reproduce; scatter, disseminate; multiply, proliferate, increase; spread, extend
if people propagate an idea or some information, they spread it; a formal use.
if you propagate plants, you grow more of them from the original ones; a technical use in biology.

پیشنهاد کاربران

تکثیر شدن. زیاد شدن ۲. تکثیر کردن ۳. تولید مثل کردن. زاد و ولد کردن ۴. منتشر کردن. پخش کردن. رواج دادن. اشاعه دادن
The narrative propagated by these groups underscores a deeply rooted belief that their activities are a form of counteraction against Israeli barbarities in the Gaza Strip, coupled with unequivocal backing from the highest echelons of the U. S. government to Tel Aviv.
...
[مشاهده متن کامل]

این روایت منتشر شده توسط این گروه ها یک باور عمیقا ریشه دار را مورد تاکید قرار می دهد که اقداماتشان یک روشی از مقابله علیه وحشیگری اسرائیل در نوار غزه است که با روش پشتیبانی صریح بالاترین رده های دولت ایالات متحده نسبت به تل آویو ممزوج شده است.

propagate= breed = spread = grow
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : propagate
✅️ اسم ( noun ) : propagation
✅️ صفت ( adjective ) : propagative
✅️ قید ( adverb ) : _
گونه افزودن ، گونه گستردن
بازتولید
تکثیر کردن ( گیاه ) ، انتشار دادن ( دروغ، نظر، باور. . . )
اشاعه دادن
propagate ( زیست‏شناسی )
واژه مصوب: تکثیر کردن
تعریف: افزودن تعداد گیاهان ازطریق روش هایی چون بذرافشانی و قلمه‏زنی و پیوند و خوابانیدن
انتقال به نسل، جزء و. . . بعدی یا متوالی
گستراندن ( ایده ، باور ) در جامعه
گیاه افزایی کردن به وسیله گیاه مادر
تکثیر گشتن ( جانداران )
ترویج کردن
انتشار
قلمه زدن
گسترش یافتن
publicize
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس