proprietress

/prəˈpraɪətrɪs//prəˈpraɪətrɪs/

معنی: مالک
معانی دیگر: مونک مالک، ملاک

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a female proprietor.

جمله های نمونه

1. The proprietress was alone in the bar.
[ترجمه گوگل]صاحب خانه در بار تنها بود
[ترجمه ترگمان]خانم رییسه در بار تنها بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Nor was it likely to be the proprietress of the Rose Bowl celebrating their deal.
[ترجمه گوگل]به احتمال زیاد صاحب رز بول نیز این معامله را جشن می گرفت
[ترجمه ترگمان]و بعید به نظر می رسید که صاحب جام رز جام مقدس را جشن گرفته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Kitty Russell, proprietress of the Longbranch Saloon, a woman with a heart of gold who has eyes only for Dillon.
[ترجمه گوگل]کیتی راسل، صاحب سالن Longbranch، زنی با قلب طلایی که فقط به دیلون چشم دوخته است
[ترجمه ترگمان]کیتی، صاحب میخانه Longbranch، زنی با قلبی پر از طلا که فقط برای دیلان چشم و گوش دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Eventually the proprietress admitted that the General was in the hotel, and somewhat hesitantly led Serrigny upstairs.
[ترجمه گوگل]سرانجام مالک اعتراف کرد که ژنرال در هتل است و تا حدودی با تردید سرینی را به طبقه بالا هدایت کرد
[ترجمه ترگمان]بالاخره خانم رییسه تایید کرد که ژنرال در هتل است و تا حدودی با تردید به طبقه بالا می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The moment I arrived the proprietress handed me a note with Bobbie's decisive writing on the envelope.
[ترجمه گوگل]لحظه ای که رسیدم، صاحب خانه یادداشتی را با نوشته قاطع بابی روی پاکت به من داد
[ترجمه ترگمان]لحظه ای که وارد شدم، خانم رییسه نامه ای را که بابی یادداشت روی پاکت نوشته بود به دستم داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She was now the proprietress of the Rose Bowl.
[ترجمه گوگل]او اکنون صاحب کاسه رز بود
[ترجمه ترگمان]او اکنون صاحب کاسه جام رز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. But I noticed that at times the fat proprietress went to their rooms; to play cards, she said.
[ترجمه گوگل]اما من متوجه شدم که گاهی اوقات صاحب چاق به اتاق آنها می رفت او گفت که کارت بازی کند
[ترجمه ترگمان]اما متوجه شدم که خانم رییسه چاق به اتاق های خود می رود و ورق بازی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. My theory is that the proprietress is a rich man's mistress. She does not want the shop to make money for him, and he cannot close it, because it was his present to her.
[ترجمه گوگل]نظریه من این است که صاحب خانه معشوقه یک مرد ثروتمند است او نمی خواهد که مغازه برای او پول دربیاورد و او نمی تواند آن را ببندد، زیرا هدیه او به او بوده است
[ترجمه ترگمان]نظریه من این است که خانم رییسه یک معشوقه ثروتمند است دلش نمی خواهد مغازه برای او پول درست کند، و نمی تواند آن را ببندد، زیرا این هدیه او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. No young woman appeared. Neither did the proprietress. The Warden was experienced.
[ترجمه گوگل]هیچ زن جوانی ظاهر نشد صاحب خانه هم این کار را نکرد سرپرست باتجربه بود
[ترجمه ترگمان]هیچ زن جوانی ظاهر نشد خانم رییسه هم همین طور سرپرست تجربه کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. There the proprietress handed her a needle and a spool of black thread.
[ترجمه گوگل]در آنجا صاحبخانه یک سوزن و یک قرقره نخ سیاه به او داد
[ترجمه ترگمان]خانم رییسه یک سوزن و قرقره نخ سیاه به دستش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The proprietress panicked, gaping in consternation.
[ترجمه گوگل]صاحب خانه وحشت زده بود و با حیرت از جای خود فاصله می گرفت
[ترجمه ترگمان]خانم رییسه دست پاچه شده بود و با حیرت به او خیره شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A Ji is saying, gave a proprietress small jar.
[ترجمه گوگل]جی می‌گوید، یک کوزه کوچک به خانم مالک داد
[ترجمه ترگمان] یه \"ji\" میگه، یه شیشه کوچیک درست کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Fielding lingered to congratulate - or compensate - the proprietress.
[ترجمه گوگل]فیلدینگ درنگ کرد تا به صاحب خانه تبریک بگوید - یا جبران کند
[ترجمه ترگمان]فیلدینگ آنجا مانده بود تا به خانم رییسه تبریک بگوید یا آن را جبران کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مالک (اسم)
have, lord, landowner, landlord, possessor, owner, proprietor, landed proprietor, proprietress

انگلیسی به انگلیسی

• female property owner, female proprietor
the proprietress is a woman who is the owner of a business such as a hotel, shop, or newspaper; an old-fashioned word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : propriety / proprietor / proprietress / proprietorship / property
✅️ صفت ( adjective ) : proprietary / proprietorial / propertied
✅️ قید ( adverb ) : proprietorially
مالک زن ( مونث )
You proprietress own all my feeling
تو صاحب تمام احساسات من هستی

بپرس