prosecute

/ˈprɑːsəˌkjuːt//ˈprɒsɪkjuːt/

معنی: تعقیب کردن، تعقیب قانونی کردن، دنبال کردن پیگرد کردن
معانی دیگر: پیگیری کردن، به پایان رساندن، دنبال کردن، وارد (کاری) شدن، به عهده گرفتن، اقدام کردن، (حقوق) تحت پیگرد قرار دادن، تحت تعقیب (قانونی) قراردادن، عارض شدن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: prosecutes, prosecuting, prosecuted
(1) تعریف: to begin or carry on legal action against (a person or group), or to seek enforcement of (a claim) through legal action.
مشابه: arraign, enforce, indict, litigate, sue, try

(2) تعریف: to follow through (an action, task, or the like) to completion.
مترادف: carry out, execute
متضاد: give up
مشابه: accomplish, consummate, discharge, dispatch, finish, fulfill, implement, perform, pursue, transact

(3) تعریف: to conduct or engage in.
مترادف: conduct
مشابه: administer, discharge, execute, implement, manage, perform, practice, pursue, transact, wage

- They were prosecuting a foolish war.
[ترجمه گوگل] آنها یک جنگ احمقانه را پیگیری می کردند
[ترجمه ترگمان] اونا داشتن یه جنگ احمقانه رو دنبال میکردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: prosecutable (adj.)
(1) تعریف: to begin and carry on legal proceedings.
مترادف: litigate, proceed
مشابه: sue

(2) تعریف: to act as a prosecutor.

جمله های نمونه

1. to prosecute a war with dedication
جنگ را با از خود گذشتگی پیگیری کردن

2. Drunken drivers should be prosecuted.
[ترجمه گوگل]رانندگان مست باید محاکمه شوند
[ترجمه ترگمان]رانندگان مست باید تحت پی گرد قانونی قرار گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The district attorney refused to prosecute the case for lack of evidence.
[ترجمه گوگل]دادستان منطقه به دلیل کمبود شواهد از پیگیری پرونده خودداری کرد
[ترجمه ترگمان]دادستان منطقه از پی گرد پرونده به دلیل فقدان شواهد خودداری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The general prosecuted the war with vigor.
[ترجمه گوگل]ژنرال جنگ را با قدرت پیگیری کرد
[ترجمه ترگمان]ژنرال جنگ را با شدت تعقیب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A war crimes tribunal was set up to prosecute those charged with atrocities.
[ترجمه گوگل]یک دادگاه جنایات جنگی برای محاکمه افرادی که متهم به جنایات بودند تشکیل شد
[ترجمه ترگمان]یک دادگاه جنایات جنگی تشکیل شد تا افراد متهم به قساوت را تحت پی گرد قانونی قرار دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The police have decided not to prosecute because the evidence is not strong enough.
[ترجمه گوگل]پلیس تصمیم گرفته است که پیگرد قانونی نداشته باشد زیرا شواهد به اندازه کافی قوی نیستند
[ترجمه ترگمان]پلیس تصمیم گرفته است که آن ها را تحت پی گرد قرار ندهد چرا که شواهد کافی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The police decided not to prosecute.
[ترجمه گوگل]پلیس تصمیم گرفت که تحت تعقیب قرار نگیرد
[ترجمه ترگمان]پلیس تصمیم گرفت که تحت پی گرد قانونی قرار نگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We can only prosecute if there is sufficient evidence.
[ترجمه گوگل]ما فقط در صورتی می توانیم محاکمه کنیم که شواهد کافی وجود داشته باشد
[ترجمه ترگمان]فقط اگر شواهد کافی وجود داشته باشد، ما فقط می توانیم آن ها را تحت پی گرد قانونی قرار دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I always prosecute people who trespass on my land.
[ترجمه گوگل]من همیشه افرادی را که به سرزمین من تجاوز می کنند محاکمه می کنم
[ترجمه ترگمان]من همیشه کسانی را که به سرزمین من تجاوز می کنند تعقیب می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We cannot prosecute the investigation further.
[ترجمه گوگل]ما نمی توانیم تحقیقات بیشتری را پیگیری کنیم
[ترجمه ترگمان]ما نمی توانیم تحقیقات را بیشتر تحت پی گرد قرار دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Does the agency have the power to prosecute companies, or is it a toothless organization?
[ترجمه گوگل]آیا آژانس قدرت پیگرد قانونی شرکت ها را دارد یا سازمانی بی دندان است؟
[ترجمه ترگمان]آیا اداره این قدرت را دارد که شرکت ها را تحت پی گرد قانونی قرار دهد، یا این یک سازمان بی دندان است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He seemed convinced that the US would prosecute the war to its end.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید او متقاعد شده بود که ایالات متحده جنگ را تا پایان آن تحت پیگرد قانونی قرار خواهد داد
[ترجمه ترگمان]او متقاعد شده بود که آمریکا جنگ را به پایان خواهد رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They had overwhelming public support to prosecute the war.
[ترجمه گوگل]آنها از حمایت مردمی گسترده برای پیگرد قانونی جنگ برخوردار بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها حمایت عمومی زیادی برای تحت پی گرد قرار دادن جنگ داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Will you be able to prosecute your responsibilities effectively?
[ترجمه گوگل]آیا می توانید مسئولیت های خود را به طور موثر پیگیری کنید؟
[ترجمه ترگمان]آیا می توانید مسئولیت های خود را به طور موثر تحت پی گرد قانونی قرار دهید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The attorney who will prosecute the case says he cannot reveal how much money is involved.
[ترجمه گوگل]وکیلی که این پرونده را تحت تعقیب قرار خواهد داد می گوید که نمی تواند فاش کند که چه مقدار پول مربوط می شود
[ترجمه ترگمان]وکیل که پرونده را تحت پی گرد قرار خواهد داد می گوید که نمی تواند نشان دهد چقدر پول در این پرونده دخیل بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The victim has said that she will not prosecute.
[ترجمه گوگل]قربانی گفته است که تحت پیگرد قانونی قرار نخواهد گرفت
[ترجمه ترگمان]قربانی گفته است که او تحت پی گرد قرار نخواهد گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Who is going to prosecute the case?
[ترجمه گوگل]چه کسی قرار است پرونده را پیگیری کند؟
[ترجمه ترگمان]چه کسی می خواهد پرونده را تحت پی گرد قانونی قرار دهد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تعقیب کردن (فعل)
chase, pursue, tail, follow, chevy, sue, chivvy, law, follow up, hound, prosecute

تعقیب قانونی کردن (فعل)
indict, sue, law, litigate, prosecute

دنبال کردن پیگرد کردن (فعل)
prosecute

تخصصی

[حقوق] تعقیب کردن، اقامه کردن دعوی، تحت پیگرد قرار دادن

انگلیسی به انگلیسی

• put on trial, try in a court; file a legal action; conduct, carry out an activity; persist, continue, carry on
if you prosecute someone, you bring criminal charges against them, and they go on trial.
the person who prosecutes in a trial tries to prove that the person who has been accused of a crime is guilty.

پیشنهاد کاربران

تعقیب قانونی کردن، پیگرد قانونی کردن
( کسی را ) به دادگاه کشاندن
محاکمه کردن
۱ - به صورت رسمی متهم کردن کسی در دادگاه
۲ - اثبات گناهکاری فرد متهم
۳ - ادامه انجام کاری یا ادامه در شرکت در کاری
محکوم کردن. مجرم اعلام کردن
Bring before a court
Follow up
Carry on
تلاش کردن وکیل برای اینکه اثبات کند فردی مجرم است
Julius Capon, prosecuting, described the defendant as ‘ruthless’.
James Spencer, prosecuting, claimed that the witness was lying.
Mrs Lynn Smith, prosecuting, said the offence took place on January 27.

محکوم کردن
اعلام جُرم کردن، به دادگاه کشاندن
تحت پیگرد قانونی قرار دادن

بپرس