protract

/proˈtrækt//prəˈtrækt/

معنی: دراز کردن، طول دادن، امتداد دادن، کش دادن
معانی دیگر: (زمان) طولانی کردن، به درازا کشاندن، گوشه سنج (یا نقاله یا زاویه یاب) به کار بردن، رسم و مدرج کردن، سنجه ای کردن

جمله های نمونه

1. After protracted negotiations, Ogden got the deal he wanted.
[ترجمه گوگل]پس از مذاکرات طولانی، اوگدن به معامله ای که می خواست رسید
[ترجمه ترگمان]پس از مذاکرات طولانی، اگدن قرارداد را امضا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Let's not protract the debate any further.
[ترجمه فرنگیس قاسمی راد] بیا این بحث را بیشتر از این کش ندهیم.
|
[ترجمه گوگل]بیشتر از این بحث را طولانی نکنیم
[ترجمه ترگمان]اجازه دهید بحث را ادامه ندهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The mandible is protracted and retracted in chewing.
[ترجمه گوگل]فک پایین در هنگام جویدن کشیده و جمع می شود
[ترجمه ترگمان]فک به درازا کشیده و در حال جویدن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We won victory through protracted struggle.
[ترجمه گوگل]ما با مبارزه طولانی پیروز شدیم
[ترجمه ترگمان]ما پیروزی را از طریق مبارزات طولانی به دست آوردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The war was protracted for four years.
[ترجمه گوگل]جنگ چهار سال طول کشید
[ترجمه ترگمان]جنگ چهار سال طول کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I have no desire to protract the process.
[ترجمه گوگل]من تمایلی به طولانی کردن روند ندارم
[ترجمه ترگمان]من هیچ علاقه ای به این کار ندارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The struggle would be bitter and protracted.
[ترجمه گوگل]مبارزه تلخ و طولانی خواهد بود
[ترجمه ترگمان]مبارزه طولانی و طولانی می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It would take another protracted court action and many years of protest before the Front finally wound down.
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه جبهه در نهایت شکست بخورد، یک اقدام دادگاه طولانی دیگر و چندین سال اعتراض لازم است
[ترجمه ترگمان]این کار یک اقدام دادگاه طولانی دیگر و سال ها اعتراض قبل از این که جبهه به پایان برسد را به همراه خواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Contains war carnage, profanity and protracted suffering.
[ترجمه گوگل]حاوی قتل عام جنگی، ناسزاگویی و رنج طولانی است
[ترجمه ترگمان]کشتار جنگی، کشتار و کشتار طولانی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. There were protracted delays in their trial until they appeared before a magistrate in Liverpool on February 9 last year.
[ترجمه گوگل]در دادگاه آنها تاخیرهای طولانی وجود داشت تا اینکه در 9 فوریه سال گذشته در مقابل یک قاضی در لیورپول حاضر شدند
[ترجمه ترگمان]در محاکمه آن ها چندین بار به تاخیر افتاد تا اینکه در ۹ فوریه سال گذشته در محضر یک قاضی در لیورپول ظاهر شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. What was looming was the protracted constitutional wrangle over Lloyd-George's budget and the House of Lords.
[ترجمه گوگل]آنچه در پیش بود، کشمکش طولانی قانون اساسی بر سر بودجه لوید جورج و مجلس اعیان بود
[ترجمه ترگمان]چیزی که در شرف وقوع بود، نزاع طولانی قانون اساسی بر سر بودجه لو ید و مجلس اعیان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It can help avoid expensive and protracted litigation.
[ترجمه گوگل]این می تواند به جلوگیری از دعاوی گران قیمت و طولانی کمک کند
[ترجمه ترگمان]این می تواند به اجتناب از اقامه دعوی پرهزینه و طولانی کمک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Factors like this made the leasing process a protracted and convoluted business in which potential tenants came and went.
[ترجمه گوگل]عواملی مانند این، فرآیند لیزینگ را به یک تجارت طولانی و پیچیده تبدیل کرد که در آن مستاجران بالقوه آمدند و رفتند
[ترجمه ترگمان]عواملی مثل این، فرآیند اجاره یک کسب وکار طولانی و پیچیده را تشکیل می دادند که در آن مستاجران احتمالی می آمدند و می رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. If the target time is protracted the operative may have difficulty in pacing and measuring output, and lose enthusiasm.
[ترجمه گوگل]اگر زمان مورد نظر طولانی شود، عمل جراحی ممکن است در قدم زدن و اندازه گیری خروجی مشکل داشته باشد و اشتیاق خود را از دست بدهد
[ترجمه ترگمان]اگر زمان هدف طولانی باشد، عامل می تواند در گام زدن و اندازه گیری خروجی و از دست دادن شور و شوق دچار مشکل باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دراز کردن (فعل)
streak, extend, porrect, crane, lengthen, elongate, protract, prolong, prolongate

طول دادن (فعل)
extend, protract, prolong, draw out

امتداد دادن (فعل)
stretch, elongate, protract, prolong, prolongate, eke out

کش دادن (فعل)
stretch, strain, protract

تخصصی

[ریاضیات] دراز کردن، امتداد دادن، طول دادن

انگلیسی به انگلیسی

• prolong, postpone, lengthen; continue, maintain, preserve; stretch, extend, sustain

پیشنهاد کاربران

طول کشیدن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : protract
✅️ اسم ( noun ) : protraction
✅️ صفت ( adjective ) : protracted
✅️ قید ( adverb ) : protractedly

بپرس