protuberant

/prəˈtjuːbərənt//prəˈtjuːbərənt/

معنی: باد کرده، برجسته، بر امده، محدب
معانی دیگر: برآمده، برقلیده، ورقلمبیده، بیرون زده، قلمبه شده، متورم

جمله های نمونه

1. He stared at me with blue, slightly protuberant eyes.
[ترجمه فیروزسنگری] با چشمانی ابی, که کمی از حدقه بیرون زده بود, به من می نگریست؛
|
[ترجمه گوگل]با چشمان آبی و کمی برآمده به من خیره شد
[ترجمه ترگمان]با چشمان آبی و کوتاهی به من خیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. His son, Francis, was munching away, his protuberant eyes fixed on his father in an unwavering stare.
[ترجمه گوگل]پسرش، فرانسیس، داشت دور می‌خورد، و چشم‌های برآمده‌اش با نگاهی بی‌درد به پدرش خیره شده بود
[ترجمه ترگمان]پسرش، فرانسوا، در حال جویدن بود و چشمان بادکرده او خیره خیره به پدرش دوخته شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The boy tripped over a protuberant rock.
[ترجمه گوگل]پسر از روی صخره‌ای برآمده زمین خورد
[ترجمه ترگمان]پسر روی سنگ protuberant لیز خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Objective:To study the characteristics of dermatofibrosarcoma protuberant in the needle aspiration cytology.
[ترجمه گوگل]هدف: بررسی ویژگی های درماتوفیبروسارکوم برآمده در سیتولوژی آسپیراسیون سوزنی
[ترجمه ترگمان]هدف: مطالعه و بررسی ویژگی های ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' '
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. And coccyx has a pointed state protuberant how be to return a responsibility?
[ترجمه گوگل]و دنبالچه یک حالت برجسته دارد چگونه می توان مسئولیت را برگرداند؟
[ترجمه ترگمان]و \"coccyx\" در مورد این که چگونه باید یک مسئولیت را بر عهده داشته باشد، نقش ایفا می کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Figure patterns: chevron, round - pit, diamond, protuberant chevron, etc.
[ترجمه گوگل]الگوهای شکل: شورون، گرد - گودال، الماس، شورون برآمده و غیره
[ترجمه ترگمان]شکل ۳ - الگوی: chevron، گرد، لوزی، لوزی، chevron، و غیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The bottom of holloware's protuberant part was convenient for infix mud so that the holloware didn't fall down! ! !
[ترجمه گوگل]ته قسمت برآمده هالوور برای گل اینفیکس مناسب بود تا حفره پایین نیفتد! ! !
[ترجمه ترگمان]کف اتاق کوچک holloware برای گل infix راحت بود که the فرو ننشسته باشد! !! !! !! !! !
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The problem is high dimensions, non - protuberant, non - linear and mixed. It is hard to find optimal scheme.
[ترجمه گوگل]مشکل ابعاد بالا، غیر برآمدگی، غیر خطی و مختلط است پیدا کردن طرح بهینه دشوار است
[ترجمه ترگمان]این مشکل ابعاد بالا، non، غیر خطی و مختلط است پیدا کردن طرح بهینه دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. And coccyx has a pointed state protuberant how be to a responsibility?
[ترجمه گوگل]و دنبالچه دارای یک حالت برآمدگی نوک تیز است
[ترجمه ترگمان]و coccyx حاکی از آن است که چگونه باید مسئولیت یک مسئولیت را به عهده داشته باشد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The intragastric tumid type again can be classified into protuberant, two peaks and fungoid subgroup.
[ترجمه گوگل]نوع تومید داخل معده را می توان دوباره به زیرگروه برآمدگی، دو پیک و قارچی طبقه بندی کرد
[ترجمه ترگمان]این گروه را می توان دوباره به صورت protuberant، دو قله و زیر گروه fungoid طبقه بندی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Xie Sansheng, what majority centers in the bine is mid, form, long can amount to 10 centimeters, highlight below midrib, the brim has tit state protuberant .
[ترجمه گوگل]Xie Sansheng، آنچه که اکثریت مراکز در باین است اواسط، فرم، طولانی می تواند به 10 سانتی متر، برجسته در زیر وسط، لبه دارای تیغه حالت برآمده است
[ترجمه ترگمان]Xie Sansheng، که مرکز اصلی در bine میانی است، متوسط تا ۱۰ سانتی متر است، که زیر midrib برجسته است و لبه آن باعث ایجاد فرورفتگی در آن شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Where to the skin is caught or come up against to be met protuberant, be dermatosis?
[ترجمه گوگل]از کجا به پوست گرفتار شده است و یا در برابر برآمدگی ملاقات شود، درماتوز باشد؟
[ترجمه ترگمان]در کجا باید پوست را تشخیص داد و یا از جا بلند شد تا protuberant ایجاد شود، dermatosis؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

باد کرده (صفت)
ventricular, tumescent, baggy, puffy, billowy, bouffant, protuberant, ventricose, turgid, tumid, turgescent

برجسته (صفت)
prime, master, striking, leading, protuberant, distinguished, outstanding, illustrious, dominant, bossed, prominent, eminent, bossy, gibbous, bulging, convex, bunchy, famous, predominant, egregious, noted, dome-shaped, kenspeckle, embossed, knobby, laureate, noticeable, overriding, palmary, stereometric, supereminent, torose

بر امده (صفت)
knotted, bouffant, protuberant, gibbous, bulging, verrucous, bulgy, pulvinate, excrescent, snaggy, protrusive, ridgy, verrucose

محدب (صفت)
protuberant, gibbous, bulging, bulgy, convex, pulvinate

انگلیسی به انگلیسی

• jutting out, projecting, bulging
something that is protuberant sticks out from a surface; a formal word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : protuberance
✅️ صفت ( adjective ) : protuberant
✅️ قید ( adverb ) : _
برآمدگی. بادکرده. پف کرده
his protuberant eyes fluttered open"

بپرس