proverbial

/prəˈvɜːrbiəl//prəˈvɜːbɪəl/

معنی: ضرب المثلی، مثلی
معانی دیگر: زبانزد، شهره، معروف، وابسته به ضرب المثل، به صورت ضرب المثل، ضرب المثل شده، مشهور، انگشت نما

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: proverbially (adv.)
(1) تعریف: of, in, or like a proverb.

(2) تعریف: widely known and often referred to, as if in a common proverb.

- the proverbial absent-minded professor
[ترجمه امیر ختایی] استاد معروف به حواس پرتی
|
[ترجمه گوگل] استاد غیبت ضرب المثلی
[ترجمه ترگمان] استاد absent که بدون توجه به
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the proverbial glamour of paris
زرق و برق معروف پاریس

2. He is the proverbial square peg in a round hole.
[ترجمه گوگل]او ضرب المثل میخ مربع در یک سوراخ گرد است
[ترجمه ترگمان] اون یه تیکه بزرگ مربع تو یه سوراخ مدور هست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The store had everything including the proverbial kitchen sink.
[ترجمه گوگل]فروشگاه همه چیز داشت از جمله سینک آشپزخانه ضرب المثل
[ترجمه ترگمان]فروشگاه همه چیز را شامل ظرف شویی آشپزخانه هم می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He seems to have 9 lives, like the proverbial cat.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد او 9 زندگی دارد، مانند گربه ضرب المثل
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که نه زندگی دارد، مثل گربه معروف
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He had the proverbial solidity of the English.
[ترجمه گوگل]او صلابت ضرب المثلی انگلیسی ها را داشت
[ترجمه ترگمان]او به قول انگلیسی ها استوار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He's got to pull the proverbial finger out.
[ترجمه گوگل]او باید انگشت ضرب المثل را بیرون بکشد
[ترجمه ترگمان]باید به افتخار این کار رو انجام بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Let's not count our proverbial chickens.
[ترجمه گوگل]جوجه های ضرب المثل خود را به حساب نیاوریم
[ترجمه ترگمان]بیا تا مرغ سوخاری هامون رو حساب نکنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. There was a vein of proverbial wisdom in what he said.
[ترجمه گوگل]رگه ای از حکمت ضرب المثلی در سخنان او وجود داشت
[ترجمه ترگمان] یه رگه از عقل جور در میاد که اون چی گفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He drinks like the proverbial fish.
[ترجمه گوگل]مثل ماهی ضرب المثل می نوشد
[ترجمه ترگمان] اون مثل ماهی proverbial مشروب می خوره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. My audience certainly isn't the proverbial man in the street.
[ترجمه گوگل]مخاطب من مطمئناً مرد ضرب المثلی در خیابان نیست
[ترجمه ترگمان]افراد من مطمئنا در خیابان به عنوان بهترین مرد در خیابان نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His generosity is proverbial in the neighbourhood.
[ترجمه من] سخاوت و بخشش او در آن محله مثال زدنی است.
|
[ترجمه گوگل]سخاوت او در محله ضرب المثل است
[ترجمه ترگمان]سخاوت و سخاوت او در آن حوالی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. But I swept such considerations under the proverbial carpet.
[ترجمه گوگل]اما من چنین ملاحظاتی را زیر فرش ضرب المثل جارو کردم
[ترجمه ترگمان] ولی من این considerations رو زیر فرش گذاشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Ah, yes: The proverbial three-hour tour.
[ترجمه گوگل]آه، بله: تور ضرب المثل سه ساعته
[ترجمه ترگمان]آه، بله: یه تور سه ساعت دیگه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Naturally, there is the proverbial robin - well, robins to be precise.
[ترجمه گوگل]به طور طبیعی، ضرب المثل رابین وجود دارد - خوب، رابینز به طور دقیق
[ترجمه ترگمان]بدیهی است که یک سینه سرخ تربیت شده هم وجود دارد که باید دقیق باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ضرب المثلی (صفت)
gnomic, proverbial

مثلی (صفت)
proverbial

انگلیسی به انگلیسی

• resembling a parable, similar to an adage, of a proverb; commonly known, widely known
you use proverbial to emphasize that what you are saying is part of a proverb or well-known expression.
something that is proverbial is very well-known by a lot of people.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : proverb
✅️ صفت ( adjective ) : proverbial
✅️ قید ( adverb ) : proverbially
معروف، به قول معروف
مثال زدنی

بپرس