public prosecutor

/ˈpʌblɪk ˈprɑsɪˌkjutər//ˈpʌblɪk ˈprɑsɪˌkjutər/

تازه مذهب، تازه ایمان، جدیدالمذهب، تازه یهود، مهتدی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: (chiefly British) a laywer who is appointed by the government to prosecute criminal cases on the government's behalf; district attorney.

جمله های نمونه

1. The public prosecutor charged treason against the prisoner.
[ترجمه گوگل]دادستان عمومی به این زندانی خیانت متهم کرد
[ترجمه ترگمان]دادستان عمومی به خیانت به متهم متهم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He was later charged with trespass, and the public prosecutor in Mannheim will this week decide whether other charges will follow.
[ترجمه گوگل]او بعداً به تخلف متهم شد و دادستان عمومی در مانهایم این هفته تصمیم خواهد گرفت که آیا اتهامات دیگری در پی خواهد داشت یا خیر
[ترجمه ترگمان]او بعدها با اجازه ورود به ملک وارد شد و دادستان عمومی در من هایم این هفته تصمیم خواهد گرفت که آیا اتهامات دیگری پی گیری خواهند شد یا خیر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. All prosecutions are undertaken by the public prosecutor, the Lord Advocate, or his subordinates, the procurators fiscal.
[ترجمه گوگل]همه تعقیب ها توسط مدعی العموم، لرد وکیل یا زیردستان او، دادستان های مالی انجام می شود
[ترجمه ترگمان]همه پیگردهای قانونی توسط دادستان عمومی، وکیل پادشاهی، یا زیردستان او، مالی دادستانی انجام می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. When the public prosecutor appealed against that ruling, Pasko lodged a complaint in an attempt to clear his name.
[ترجمه گوگل]زمانی که مدعی العموم علیه این حکم اعتراض کرد، پاسکو در تلاش برای پاک کردن نام خود شکایتی را ارائه کرد
[ترجمه ترگمان]هنگامی که دادستان عمومی علیه این حکم درخواست استیناف داد، pasko شکایتی را در تلاش برای پاک کردن نام خود ارائه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A hostile Public Prosecutor would make mincemeat of her.
[ترجمه گوگل]یک دادستان خصمانه از او گوشت چرخ کرده درست می کند
[ترجمه ترگمان]یک دادستان عمومی دشمن mincemeat از او خواهد ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Poetry is the spirit of public prosecutor ZhangGuQuan garden.
[ترجمه گوگل]شعر روح باغ ZhangGuQuan دادستان عمومی است
[ترجمه ترگمان]شعر روح of دادستان عمومی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. As for this, public prosecutor should be a litigant with his public prosecution function strengthened and his supervisory function cancelled.
[ترجمه گوگل]در این مورد، مدعی العموم باید با تقویت وظیفه نظارتی خود و لغو وظایف نظارتی خود، طرف دعوا باشد
[ترجمه ترگمان]در این مورد، دادستان عمومی باید با عملکرد دادستان عمومی خود litigant و کارکرد نظارتی او لغو گردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The findings have been passed to the public prosecutor for a possible criminal investigation.
[ترجمه گوگل]این یافته ها برای تحقیقات کیفری احتمالی در اختیار دادستان عمومی قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]این یافته ها برای تحقیقات جنایی احتمالی به دادستان عمومی منتقل شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Xiao Ming's uncle is a righteous public prosecutor.
[ترجمه گوگل]عموی شیائو مینگ یک دادستان عمومی عادل است
[ترجمه ترگمان]Xiao Ming یک دادستان عمومی درستکار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Could you tell me who the public prosecutor was?
[ترجمه گوگل]ممکن است به من بگویید مدعی العموم کی بود؟
[ترجمه ترگمان]میتونی بهم بگی دادستان کیه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The public prosecutor must prove the defendant's act was the proximate cause of the injury.
[ترجمه گوگل]مدعی العموم باید ثابت کند که عمل متهم عامل اصلی جراحت بوده است
[ترجمه ترگمان]دادستان عمومی باید ثابت کند که اقدام متهم دلیل قطعی این آسیب بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The dread Tribunal of five Judges, Public Prosecutor, and determined Jury, sat every day.
[ترجمه گوگل]دادگاه وحشتناک پنج قاضی، دادستان عمومی و هیئت منصفه مصمم، هر روز تشکیل می‌شد
[ترجمه ترگمان]دیوان محاکمات مذهبی متشکل از پنج قاضی، دادستان عمومی و هیات داوران، هر روز نشسته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The public prosecutor, the parties, the defenders and agents ad litem, with the permission of the presiding judge, may question the witnesses and expert witnesses.
[ترجمه گوگل]مدعی العموم و اصحاب دعوی و مدافعان و نمایندگان موقت می توانند با اجازه رئیس دادگاه از شهود و کارشناسان خبره سؤال کنند
[ترجمه ترگمان]دادستان عمومی، احزاب، مدافعان و عوامل تبلیغاتی، با اجازه قاضی، ممکن است از شاهدان و شاهدان متخصص سوال کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The public prosecutor has already recommended that charges against Mr Chirac be dropped.
[ترجمه گوگل]دادستان عمومی قبلاً توصیه کرده بود که اتهامات علیه آقای شیراک لغو شود
[ترجمه ترگمان]دادستان عمومی هم اکنون توصیه کرده است که اتهامات علیه آقای شیراک افت پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A police inspector or public prosecutor can bring home twice as much, the equivalent of around $150,000 a year. In contrast, Brazil's per capita national income stands well below $000 annually.
[ترجمه گوگل]یک بازرس پلیس یا دادستان عمومی می تواند دو برابر، معادل حدود 150000 دلار در سال به خانه بیاورد در مقابل، درآمد سرانه ملی برزیل بسیار کمتر از 000 دلار در سال است
[ترجمه ترگمان]یک بازرس پلیس یا دادستان عمومی می تواند دو برابر بیشتر از ۱۵۰،۰۰۰ دلار در سال به خانه بیاورد در مقابل، درآمد سرانه ملی برزیل سالانه کم تر از ۲،۰۰۰ دلار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[حقوق] دادستان، مدعی العموم

انگلیسی به انگلیسی

• representative of the state in legal claims, criminal prosecutor for the state, district attorney
a public prosecutor is an official who carries out criminal prosecutions on behalf of the government and people of a particular country.

پیشنهاد کاربران

بپرس