publicize

/ˈpəbləˌsaɪz//ˈpʌblɪsaɪz/

معنی: تبلیغات کردن، اگهی کردن، باطلاع عمومی رساندن
معانی دیگر: تبلیغ کردن، توجه همگان را جلب کردن، شناسانگری کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: publicizes, publicizing, publicized
• : تعریف: to bring to public attention.
مترادف: advertise, promote, publish
متضاد: suppress
مشابه: announce, ballyhoo, blazon, boost, declare, herald, hype, placard, plug, post, proclaim, promulgate, propagate, push, report, trumpet

- The event was publicized in all the area's newspapers.
[ترجمه گوگل] این رویداد در تمام روزنامه های منطقه منتشر شد
[ترجمه ترگمان] این رویداد در همه روزنامه های این منطقه عمومیت داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The author appeared on television to publicize her latest book.
[ترجمه گوگل]این نویسنده برای تبلیغ آخرین کتاب خود در تلویزیون ظاهر شد
[ترجمه ترگمان]نویسنده در تلویزیون ظاهر شد تا آخرین کتاب خود را تبلیغ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. They flew to Europe to publicize the plight of the refugees.
[ترجمه گوگل]آنها به اروپا پرواز کردند تا وضعیت اسفناک پناهندگان را به اطلاع عموم برسانند
[ترجمه ترگمان]آن ها به اروپا پرواز کردند تا گرفتاری پناهندگان را علنی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The journal has been a good way to publicize job openings.
[ترجمه گوگل]این ژورنال راه خوبی برای اطلاع رسانی فرصت های شغلی بوده است
[ترجمه ترگمان]این نشریه راهی خوب برای اعلان کردن فرصت های شغلی بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They've begun an advertising blitz to publicize the movie.
[ترجمه گوگل]آنها یک حمله تبلیغاتی را برای تبلیغ فیلم آغاز کرده اند
[ترجمه ترگمان]آن ها شروع به تبلیغ فیلم های تبلیغاتی کرده اند تا فیلم را تبلیغ کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She did a series of interviews to publicize her new book.
[ترجمه گوگل]او یک سری مصاحبه برای انتشار کتاب جدیدش انجام داد
[ترجمه ترگمان]او چندین مصاحبه انجام داد تا کتاب جدیدش را تبلیغ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The Left Book Club was serving to publicize Communist ideology.
[ترجمه گوگل]باشگاه کتاب چپ در خدمت تبلیغ ایدئولوژی کمونیستی بود
[ترجمه ترگمان]باشگاه کتاب چپی ها در حال خدمت به تبلیغ ایدئولوژی کمونیسم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We must publicize the meeting widely.
[ترجمه گوگل]ما باید این جلسه را به صورت گسترده منتشر کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید این جلسه را به طور وسیع تبلیغ کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Silkworm mulberry was built to publicize leadership group on the village.
[ترجمه گوگل]توت کرم ابریشم برای تبلیغ گروه رهبری در روستا ساخته شد
[ترجمه ترگمان]Silkworm برای مشهور کردن گروه رهبری در این روستا ساخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. C. A patent holder must publicize the details of his invention when its legal period is over. D. One can get all the details of a patented invention from a library attached to the patent office.
[ترجمه گوگل]ج- دارنده اختراع باید پس از پایان دوره قانونی اختراع، جزئیات اختراع خود را به اطلاع عموم برساند د می توان تمام جزئیات یک اختراع ثبت شده را از کتابخانه ای متصل به اداره ثبت اختراع دریافت کرد
[ترجمه ترگمان]ج یک دارنده حق ثبت باید جزئیات اختراع خود را هنگامی که دوره قانونی اش تمام شود به اطلاع عموم برساند د می توان تمام جزئیات یک اختراع ثبت شده از کتابخانه متصل به دفتر ثبت اختراع را به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Publicize quality problem and potential problems and implement quality information feedback system.
[ترجمه گوگل]مشکلات کیفیت و مشکلات احتمالی را عمومی کنید و سیستم بازخورد اطلاعات با کیفیت را پیاده سازی کنید
[ترجمه ترگمان]حل مساله کیفیت و مشکلات بالقوه و اجرای سیستم بازخورد کیفیت اطلاعات
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Polster: No, we don't publicize this information on principle.
[ترجمه گوگل]پولستر: نه، ما اصولاً این اطلاعات را منتشر نمی کنیم
[ترجمه ترگمان]Polster: نه، ما این اطلاعات را در اصل تبلیغ نمی کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They intend to publicize the human virtuousness, social beauty and self renewal by means of negating the human's evils, social defects and self sufferings.
[ترجمه گوگل]آنها قصد دارند با نفی بدی‌ها، نقص‌های اجتماعی و رنج‌های خود، فضیلت، زیبایی اجتماعی و تجدید نفس انسان را عمومی کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها قصد دارند the انسان، زیبایی اجتماعی و خود را با استفاده از نفی the انسانی، نقص های اجتماعی و رنج های خود تبلیغ کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A good estate agent will know the best ways to publicize the fact that your home is for sale.
[ترجمه گوگل]یک مشاور املاک خوب بهترین راه ها را برای اطلاع رسانی این واقعیت که خانه شما برای فروش است می داند
[ترجمه ترگمان]یک آژانس املاک و مستغلات بهترین راه ها را برای تبلیغ این حقیقت که منزل تان برای فروش است آشنا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He also published a number of books of his designs, which doubtless served to publicize his name.
[ترجمه گوگل]او همچنین تعدادی کتاب از طرح های خود را منتشر کرد که بدون شک به انتشار نام او کمک کرد
[ترجمه ترگمان]او همچنین تعدادی از کتاب های خود را منتشر کرد که بدون شک نام او را تبلیغ می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تبلیغات کردن (فعل)
propagandize, publicize

اگهی کردن (فعل)
publicize

باطلاع عمومی رساندن (فعل)
publicize

انگلیسی به انگلیسی

• advertise, make public, bring to the attention of the public (also publicise)
if you publicize a fact or event, you make it widely known to the public.

پیشنهاد کاربران

۱. تبلیغ کردن. تبلیغات به راه انداختن
مثال:
They sometimes even publicize something else
آنها گاهی وقتها حتی چیز دیگری را تبلیغ می کردند.
اطلاع رسانی کردن
علنی کردن
مورد توجه قرار گرفتن
توجه همه را جلب کردن
به اطلاع عموم رساندن
تبلیغ کردن
شناساندن
فاش کردن، عمومی کردن
تبلیغات گسترده راه انداختن

بپرس