punctilious

/pəŋkˈtɪliəs//pʌŋkˈtɪlɪəs/

معنی: دقیق، نکته سنج، بسیار مبادی اداب
معانی دیگر: (رفتار و مراسم و غیره) نکته سنج، آگاه به ریزه کاری ها و دقایق، مبادی آداب

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: punctiliously (adv.), punctiliousness (n.)
(1) تعریف: strictly adhering to etiquette or formalities.
مشابه: ceremonious, formal, precise, prim, religious

- Her mother-in-law was so punctilious that she was always nervous about making any error of etiquette in her presence.
[ترجمه گوگل] مادرشوهرش به قدری نکته سنج بود که همیشه نگران بود که در حضور او اشتباهی از آداب انجام دهد
[ترجمه ترگمان] مادر شوهر او چنان با دقت رفتار می کرد که همیشه از ایجاد هرگونه خطایی در حضور او ناراحت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: greatly concerned with every detail; precise.
متضاد: careless
مشابه: careful, conscientious, exact, minute, precise, prim, thorough

- Our punctilious housekeeper will have a fit if you leave your coat draped on a chair for five minutes.
[ترجمه گوگل] اگر کت خود را به مدت پنج دقیقه روی صندلی بگذارید، خانه دار دقیق ما تناسب اندام پیدا می کند
[ترجمه ترگمان] بانوی punctilious، اگر you را برای پنج دقیقه روی یک صندلی بگذارید، جا به جا خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. He was punctilious about being ready and waiting in the entrance hall exactly on time.
[ترجمه گوگل]دقیقاً سر وقت آماده شدن و انتظار در راهروی ورودی نکته سنج بود
[ترجمه ترگمان]او در مورد آماده بودن و منتظر بودن در سرسرای ورودی دقیق بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He was a punctilious young man.
[ترجمه گوگل]او یک جوان نکته سنج بود
[ترجمه ترگمان]او مرد بسیار دقیقی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He was always punctilious in his manners.
[ترجمه گوگل]همیشه در رفتارش نکته سنج بود
[ترجمه ترگمان]او همیشه با ادب رفتار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Joe was always punctilious about repaying loans.
[ترجمه گوگل]جو همیشه در مورد بازپرداخت وام ها دقیق بود
[ترجمه ترگمان]جو همیشه در مورد بازپرداخت وام ها با احتیاط عمل می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He had his team and he was too punctilious not to share his thinking with them.
[ترجمه گوگل]او تیم خود را داشت و آنقدر دقیق بود که نمی توانست افکارش را با آنها در میان بگذارد
[ترجمه ترگمان]او تیمش را داشت و خیلی دقیق بود که به آن ها فکر نکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. No denying the boy was dutiful and punctilious in all things, however opinionated he might be.
[ترجمه گوگل]نمی توان انکار کرد که پسر در همه چیز وظیفه شناس و نکته سنج بود، هر چقدر هم که صاحب نظر باشد
[ترجمه ترگمان]هیچ شکی نبود که این پسر، هر قدر هم که باشد، وظیفه شناس و نکته سنج بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A punctilious attention to prayers and strict religious observance would win their indulgence.
[ترجمه گوگل]توجه دقیق به نماز و اقامه ی سخت مذهبی باعث می شود که زیاده روی آن ها جلب شود
[ترجمه ترگمان]توجه ویژه ای به نماز و رعایت دقیق مذهبی آن ها را جلب می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was a punctilious blighter and I can't see him using the Lab as a convenient place for a rendezvous.
[ترجمه گوگل]او یک آدم سوزی دقیق بود و نمی توانم ببینم که او از آزمایشگاه به عنوان مکانی مناسب برای قرار ملاقات استفاده می کند
[ترجمه ترگمان]یک مادر روحانی بود، و من نمی توانم او را ببینم که از آزمایشگاه به عنوان مکان مناسب برای قرار ملاقات استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Darwin was himself something of a gourmet, also punctilious in his insistence that ties were obligatory.
[ترجمه گوگل]داروین خودش چیزی شبیه خوش‌خوراک بود، و همچنین در اصرار بر اجباری بودن کراوات نکته‌سنجی بود
[ترجمه ترگمان]داروین نیز در پافشاری خود که پیوند اجباری بود، با دقت بسیار عمل می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Nancy Mitford, who was punctilious about research, denies this.
[ترجمه گوگل]نانسی میتفورد، که در مورد تحقیقات دقیق بود، این موضوع را رد می کند
[ترجمه ترگمان]نانسی Mitford، که در مورد تحقیق با احتیاط عمل می کرد، این موضوع را انکار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Billy is punctilious in the performance of his duties.
[ترجمه گوگل]بیلی در انجام وظایفش نکته سنج است
[ترجمه ترگمان]بیلی در اجرای وظایف خود با احتیاط عمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This quality was continually breaking through his punctilious manner in the shape of restlessness.
[ترجمه گوگل]این صفت به شکل بی قراری مدام از شیوه نکته سنجی او عبور می کرد
[ترجمه ترگمان]این کیفیت پیوسته در رفتار دقیق او به حالت بی قراری پیوسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Prefer Coordination skill, flexible ideas, and punctilious person.
[ترجمه گوگل]مهارت هماهنگی، ایده های منعطف و فرد دقیق را ترجیح دهید
[ترجمه ترگمان]مهارت هماهنگی، ایده های انعطاف پذیر، و رفتار مودبانه را به فرد ترجیح می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The more unpopular an opinion is, the more necessary is it that the holder should be somewhat punctilious in his observance of conventionalities generally.
[ترجمه گوگل]هر چه عقیده ای نامطلوب تر باشد، این امر ضروری است که دارنده آن باید در رعایت عرف ها به طور کلی تا حدودی دقیق باشد
[ترجمه ترگمان]هر قدر که یک عقیده بیشتر منفور باشد، لازم است که دستگاه به طور کلی در رعایت نظم عمومی با احتیاط عمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دقیق (صفت)
careful, accurate, precise, exact, detailed, stringent, astringent, tender, advertent, watchful, exquisite, wistful, sound, set, punctual, astute, scholastic, subtle, tenuous, particular, literal, punctilious, scrutinizing

نکته سنج (صفت)
punctilious

بسیار مبادی اداب (صفت)
punctilious

انگلیسی به انگلیسی

• exacting about details, strict regarding trivial issues; cautious, careful
you say that someone is punctilious when they are very careful to behave correctly; a formal word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : punctiliousness
✅️ صفت ( adjective ) : punctilious
✅️ قید ( adverb ) : punctiliously
دقیق و نکته سنج
he was punctilious in providing every amenity for his guests
او در فراهم کردن راحتی مهمانانش نکته سنج است.
نکته سنج بسیار دقیق

بپرس