purchase

/ˈpɜːrt͡ʃəs//ˈpɜːt͡ʃəs/

معنی: خرید، خریداری، ابتیاع، در امد سالیانه زمین، خریدن، خریداری کردن، خرید کردن، ستون ساختن
معانی دیگر: ابتیاع کردن، (با زحمت یا فداکاری و غیره) به دست آوردن، کسب کردن، جاپا، جادست، دستگیره، تکیه گاه، چیز خریداری شده، (حقوق) شرا، انتقال قانونی ملک که ناشی از ارث نباشد، (نادر) درآمد، بازده

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: purchases, purchasing, purchased
(1) تعریف: to obtain by exchanging money for; buy.
مشابه: buy

- The school will be purchasing new computers next year.
[ترجمه علی شیروانی] مدرسه سال اینده کامپیوترهای جدید خریداری میکند
|
[ترجمه گوگل] این مدرسه سال آینده کامپیوترهای جدیدی خریداری خواهد کرد
[ترجمه ترگمان] این مدرسه سال آینده کامپیوترهای جدیدی خریداری خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They purchased a second home in Mexico.
[ترجمه م] آنها خانه ی دومشان را درمکزیک خریدند
|
[ترجمه گوگل] آنها خانه دومی را در مکزیک خریداری کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها یک خانه دوم را در مکزیک خریداری کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to get a secure hold or leverage on in order to lift or carry.

- They purchased the piano carefully before hauling it up the steps.
[ترجمه گوگل] آنها پیانو را قبل از اینکه از پله ها بالا ببرند با دقت خریدند
[ترجمه ترگمان] آن ها قبل از حمل آن، پیانو را به دقت خریده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: purchasable (adj.), purchaser (n.)
(1) تعریف: something that is purchased.
مشابه: buy

- I went to a lot of stores but came home with only two purchases.
[ترجمه Mehdi] من به کلی مغازه رفتم، اما فقط با دو خرید ( کالا ) به خانه برگشتم
|
[ترجمه گوگل] من به بسیاری از فروشگاه ها رفتم اما تنها با دو خرید به خانه آمدم
[ترجمه ترگمان] من به یک عالمه مغازه رفتم، اما فقط با دوتا خرید اومدم خو نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the act of purchasing.
مشابه: buy

- The purchase of a house can be a complicated process.
[ترجمه گوگل] خرید خانه می تواند یک فرآیند پیچیده باشد
[ترجمه ترگمان] خرید یک خانه می تواند یک فرآیند پیچیده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a secure grip or hold, as for moving or lifting something heavy.

جمله های نمونه

1. purchase records
اسناد خرید

2. the purchase of a new home
خرید یک خانه ی نو

3. the purchase of salt marshes was another of his harebrained projects
خرید شوره زارهای مردابی یکی دیگر از نقشه های نابخردانه ی او بود.

4. to purchase another shirt
یک پیراهن دیگر خریدن

5. to purchase one's life at the expense of one's honor
با از دست دادن شرافت جان خود را خریدن

6. date of purchase
تاریخ خرید

7. you can purchase tea and cookies at the buttery
می توانی در رستوران (دانشکده) چای و شیرینی بخری.

8. they canceled their purchase order
آنها دستور خرید خود را پس گرفتند (لغو کردند).

9. to make a purchase
خرید کردن

10. she showed us her new purchase with pride
او خرید تازه ی خود را با سر بلندی به ما نشان داد.

11. we had difficulty getting any purchase on the steep rock
در پیدا کردن جاپا بر آن صخره ی پر شیب دچار اشکال شدیم.

12. (advance) dope on the government's policy for the purchase of weapons
پیش آگاهی درباره سیاست خرید اسلحه توسط دولت

13. the ostensible reason for his trip to kashan was to purchase rugs but his real reason was to see his fiancée
دلیل ظاهری سفر او به کاشان خرید قالی بود ولی دلیل واقعی آن دیدن نامزدش بود.

14. Companies are moving away from outright purchase of company cars to contract hire.
[ترجمه گوگل]شرکت ها از خرید مستقیم خودروهای شرکتی به سمت اجاره قراردادی دور می شوند
[ترجمه ترگمان]شرکت ها از خرید کامل ماشین های شرکت برای استخدام قراردادی فاصله می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They looked with envy at her latest purchase.
[ترجمه گوگل]آنها به آخرین خرید او با حسادت نگاه کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها با رشک به آخرین خرید او نگاه کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Keep the receipt as proof of purchase.
[ترجمه گوگل]رسید را به عنوان مدرک خرید نگه دارید
[ترجمه ترگمان]دریافت را به عنوان اثباتی برای خرید نگاه دارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The purchase price figures out at about two million dollars.
[ترجمه گوگل]قیمت خرید حدود دو میلیون تومان است
[ترجمه ترگمان]قیمت خرید حدود دو میلیون دلار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. It is a recent purchase of mine.
[ترجمه گوگل]خرید اخیر من است
[ترجمه ترگمان]این یک خرید جدید از معدن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The new couple spent some money for the purchase of the furnature necessary for their new house.
[ترجمه گوگل]زوج جدید مقداری پول برای خرید مبلمان لازم برای خانه جدیدشان خرج کردند
[ترجمه ترگمان]این زوج جدید مقداری پول برای خرید لوازم ضروری برای خانه جدیدشان به خرج دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Keep your receipt as proof of purchase.
[ترجمه گوگل]رسید خود را به عنوان مدرک خرید نگه دارید
[ترجمه ترگمان]رسید خود را به عنوان اثباتی برای خرید نگاه دارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. It was decided the school should purchase new software.
[ترجمه گوگل]تصمیم گرفته شد که مدرسه نرم افزار جدید خریداری کند
[ترجمه ترگمان]این تصمیم گرفته شد که این مدرسه باید نرم افزار جدیدی خریداری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Purchase tax was not payable on goods for export.
[ترجمه گوگل]مالیات بر خرید کالاهای صادراتی قابل پرداخت نبود
[ترجمه ترگمان]مالیات خرید برای صادرات قابل پرداخت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Please ensure that you purchase your ticket in advance.
[ترجمه گوگل]لطفا اطمینان حاصل کنید که بلیط خود را از قبل خریداری کرده اید
[ترجمه ترگمان]لطفا مطمئن شوید که بلیط خود را پیشاپیش خریداری می کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خرید (اسم)
buy, purchase, procurement

خریداری (اسم)
buy, purchase, procurement

ابتیاع (اسم)
buy, purchase

در امد سالیانه زمین (اسم)
purchase

خریدن (فعل)
procure, buy, shop, bargain, purchase, invest, make a purchase

خریداری کردن (فعل)
buy, shop, bargain, purchase

خرید کردن (فعل)
procure, buy, shop, purchase, invest, make a purchase

ستون ساختن (فعل)
purchase, pillar

تخصصی

[حسابداری] خرید
[عمران و معماری] جرثقیل
[ریاضیات] خرید، خریداری کردن

انگلیسی به انگلیسی

• something which has been purchased; act of purchasing, act of buying
buy, acquire in exchange for money; procure, obtain
when you purchase something, you buy it; a formal word.
purchase is the act of buying something; a formal word.
a purchase is something that you buy; a formal word.

پیشنهاد کاربران

خرید
مثال: She made a purchase at the supermarket.
او یک خرید در سوپرمارکت انجام داد.
تفاوت Buy و Purchase:
Buy عمومی تر و کلی تره و همچنین غیررسمیه اما Purchase معمولا برای خرید چیزهای کمی گرون قیمت تر استفاده میشه و رسمی هست.
خریداری کردن
[به نقل از هزاره] ( در معنی اسم ) تکیه گاه، گیره، جا پا، جا دست
Buy
هزینه کردن
خرید
فرایند خریدنِ چیزی

بپرس