pursy

/ˈpɜːrsi//ˈpɜːsi/

معنی: تنگ نفس، فربه، چاق، گوشتالو، ثمین
معانی دیگر: (مثل دهانه ی کیسه ی ریسمان دار) چروکیده، هم کشیده، جمع شده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: pursier, pursiest
مشتقات: pursily (adv.), pursiness (n.)
(1) تعریف: short-winded.

(2) تعریف: corpulent; fat.

جمله های نمونه

1. At last one of these neighbours, fat, pursy, and worthy as himself, came to his aid.
[ترجمه گوگل]بالاخره یکی از این همسایه ها چاق و چاق و لایق مثل خودش به کمکش آمد
[ترجمه ترگمان]بالاخره یکی از این دو همسایه، چاق، بی دست و پا و شایسته خود، به کمک او آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Pursy steps treading across the sky above fish.
[ترجمه گوگل]پله‌های پولکی که در آسمان بالای ماهی قدم می‌زنند
[ترجمه ترگمان]قدم زنان در آسمان بالای سر ماهی ها قدم می زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Results The rate of overweight was 4 3%, and that of pursy was 4%.
[ترجمه گوگل]يافته‌ها ميزان اضافه وزن 4 3 درصد و در زنان 4 درصد بود
[ترجمه ترگمان]نتایج نرخ اضافه وزن ۴ % بود و that ۴ % بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. There he had for servants, in addition to the porter, that chambermaid, Nicolette, who had succeeded to Magnon, and that short-breathed and pursy Basque, who have been mentioned above.
[ترجمه گوگل]او در آنجا علاوه بر دربان، آن خدمتکار اتاقک، نیکولت، که جانشین ماگنون شده بود، و آن باسکی که در بالا به آنها اشاره شد، داشت
[ترجمه ترگمان]علاوه بر دربان، علاوه بر دربان، خدمتکار، نیکولت که موفق به مانیون شده بود، با نفس بریده و باسک مبتلا به باسک مبتلا شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Emperor sees an edge by the side of Bede pursy brows, say to that fellow: I did not see you did the thing with particularly good what, but you also had not done what evildoing.
[ترجمه گوگل]امپراطور در کنار ابروهای بیده لبه ای می بیند، به آن شخص بگو: من ندیدم که تو این کار را با چه خوبی انجام دادی، اما تو هم چنین کار بدی انجام ندادی
[ترجمه ترگمان]امپراتور کنار یک ابروان بید افتاده دید و به این مرد گفت: من ندیدم که شما این کار را خیلی خوب انجام دادید، اما شما کاری را که evildoing انجام نداده بودید، انجام نداده بودید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تنگ نفس (صفت)
asthmatic, pursy

فربه (صفت)
hard, serious, strong, fat, heavy, pursy, plump, beefy, corpulent, tubby, obese, fleshy

چاق (صفت)
replete, fatty, fat, thick, blubbery, pursy, lob, beefy, tubby, obese, chubby, overweight, massy, pudgy, fattish, podgy

گوشتالو (صفت)
pursy, brawny, plump, corpulent, obese, chubby, rotund, fubsy, pulpy, pudgy, plumpish, podgy

ثمین (صفت)
pursy

انگلیسی به انگلیسی

• winded, panting, breathing out strenuously; stout, fat

پیشنهاد کاربران

بپرس