put away

/pʊtəˈweɪ//pʊtəˈweɪ/

معنی: کنار گذاردن، تمام غذا یا مشروبی را خوردن
معانی دیگر: 1- رجوع شود به 2 put aside- (عامیانه - به زندان یا بیمارستان روانی و غیره) فرستادن، مردود ساختن، طلاق دادن، مصرف کردن

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to return something to the place where it usually stays.

- Paul folded his clean clothes and put them away.
[ترجمه T] پل لباسش را پاک کرد و آنها را کنار گذاشت
|
[ترجمه 🙂] پل لباسش را تمیز کرد و آنها را کنار گذاشت
|
[ترجمه mahi] پائول لباس های تمیزش را تا کرد و آنها را کنار گذاشت
|
[ترجمه Behnaz] پل لباسش را پاک کرد و آن را سرجاش گذاشت
|
[ترجمه 🎉🐬] پل لباسش را تا کرد و ان را سرجایش گذاشت
|
[ترجمه �_�] پائول لباس ها را تمیز کرد و کنار گذاشت
|
[ترجمه اکسول] پل لباس هایش را تمیز و مرتب کرد و انها را سر جایشان گذاشت
|
[ترجمه sara] پل لباسهای تمیزش را تا کرد و گذاشت سر جایشان.
|
[ترجمه Anli] پال لباساش رو پاک کرد و کنار گزاشت
|
[ترجمه مهران] او لباسهای تمیزش را تا کرد و در سر جای خودشان گذاشت.
|
[ترجمه Saeid] پال لباسهای تمیزش را تا کردو آنها را کنار گذاشت
|
[ترجمه Aryana_n.z] پاول لباس های تمیزش را تا کرد و کنار گذاشت
|
[ترجمه هدا] پاول لباسهای تمیزش رو تا کرد سر جاش گذاشت
|
[ترجمه سید علی] پاول لباسهایش را شست و آب کشید و سپس پوشید و به دیدار یک شخص بسیار بسیاز مهم رفت و بسیار خوشحال بود .
|
[ترجمه گوگل] پل لباس های تمیز خود را تا کرد و کنار گذاشت
[ترجمه ترگمان] پل لباس های تمیزش را تا کرد و آن ها را کنار گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Put away any valuable or breakable objects.
[ترجمه ک] اشیا گران بها و شکستنی را کنار بگذارید
|
[ترجمه گوگل]هر چیز با ارزش یا شکستنی را کنار بگذارید
[ترجمه ترگمان]اشیا گران بها و شکستنی را کنار بگذار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He has a nice sum of money put away.
[ترجمه گلی افجه ] او مقدار قابل توجهی پول کنار گذاشته
|
[ترجمه Mohana] اگ مقداره زیادی پول کنار گذاشت
|
[ترجمه گوگل]او مبلغ خوبی را کنار گذاشته است
[ترجمه ترگمان]او مبلغ زیادی پول در اختیار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He put away a whole box of chocolates in one evening.
[ترجمه نیلی] او ( تمام ) یک جعبه شکلات را در یک شب تمام کرد ( خورد )
|
[ترجمه گوگل]او یک جعبه شکلات کامل را در یک عصر کنار گذاشت
[ترجمه ترگمان]یک شب تمام شکلات را کنار گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She has a few thousand dollars put away for her retirement.
[ترجمه گلی افجه ] او چندین هزار دلار برای بازنشستگی خود کنار گذاشته
|
[ترجمه را] اون چند هزار داار برای بازنشستگیش کنار گذاشته
|
[ترجمه Mohana] او چند دلار برای بازنشستگی کنار گذاشت
|
[ترجمه گوگل]او چند هزار دلار برای بازنشستگی کنار گذاشته است
[ترجمه ترگمان]او چند هزار دلار برای بازنشستگی او خرج کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I ask him to put away such a foolish idea.
[ترجمه گوگل]از او می خواهم که چنین ایده احمقانه ای را کنار بگذارد
[ترجمه ترگمان]من از او خواهش می کنم این فکر احمقانه را از من دور کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. "Yes, Mum," replied Cheryl as she slowly put away her doll.
[ترجمه گلی افجه ] شریل جواب داد بله مامان و عروسکش را کنار گذاشت
|
[ترجمه Azade] شریل همانطور که به آرامی عروسکش را کنار می گذاشت پاسخ داد بله مامان
|
[ترجمه گوگل]شریل در حالی که عروسک خود را به آرامی کنار می گذاشت، پاسخ داد: "بله، مامان"
[ترجمه ترگمان]شریل as را کنار گذاشت و گفت: بله، مامان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Now the boat began to put away from the shore.
[ترجمه گوگل]حالا قایق شروع به دور شدن از ساحل کرد
[ترجمه ترگمان]اکنون قایق از ساحل دور شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It's amazing the amount that child can put away.
[ترجمه گلی افجه ] خیلی عجیب است این همه بچه می توانند کنار گذاشته شوند
|
[ترجمه گوگل]مقداری که کودک می تواند کنار بگذارد شگفت انگیز است
[ترجمه ترگمان]این چیزی است که کودک می تواند آن را کنار بگذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He must have put away a bottle of whisky last night.
[ترجمه گلی افجه ] او باید یک بطری ویسکی را دیشب تمام کرده باشد
|
[ترجمه گوگل]حتما دیشب یک بطری ویسکی را کنار گذاشته است
[ترجمه ترگمان]دیشب باید یک بطری ویسکی از او دور کرده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The correspondence was all put away in numbered files.
[ترجمه گوگل]مکاتبات همه در پرونده های شماره گذاری شده قرار داده شد
[ترجمه ترگمان]این مکاتبات به شماره افتاده بود و همه چیز به شماره افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He was put away for ten years for armed robbery.
[ترجمه گلی افجه ] او بخاطر سرقت مسلحانه ده سال زندانی شده بود
|
[ترجمه گوگل]او به دلیل سرقت مسلحانه به مدت ده سال از زندان دور شد
[ترجمه ترگمان]او ده سال برای سرقت مسلحانه زندانی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. After what he did, he deserves to be put away for life.
[ترجمه گلی افجه ] بعد از کاری که کرد مستحق مرگ است
|
[ترجمه سما] بعد از کاری که کرد او مستحق این است که تا آخر عمر زندانی شود
|
[ترجمه گوگل]پس از کاری که انجام داد، او مستحق این است که مادام العمر کنار گذاشته شود
[ترجمه ترگمان]بعد از کاری که کرد حقش بود که زندگیش رو کنار بذاره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They were busted and put away on narcotics charges.
[ترجمه گوگل]آنها دستگیر و به اتهام مواد مخدر بازداشت شدند
[ترجمه ترگمان]اونا دستگیر شدن و مواد مخدر مصرف کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She's got a few thousand pounds put away for her retirement.
[ترجمه گوگل]او چند هزار پوند برای بازنشستگی اش کنار گذاشته است
[ترجمه ترگمان]چند هزار پوند برای retirement ذخیره کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He's an animal! He should be put away.
[ترجمه RZ22] او یک حیوان است ! باید کنار گذاشته شود.
|
[ترجمه گوگل]او یک حیوان است! او باید کنار گذاشته شود
[ترجمه ترگمان]او یک حیوان است! باید او را کنار بگذارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کنار گذاردن (فعل)
put down, put up, put away, put by, shelve

تمام غذا یا مشروبی را خوردن (فعل)
put away

انگلیسی به انگلیسی

• put (something) where it belongs; imprison; kill

پیشنهاد کاربران

به معنی انجام دادن کار و وظیفه هم هست
Go and put away your work and tidy your drawer, or I'll tell the boss
برو کاراتو انجام بده و کمدتو مرتب کن وگرنه به رئیس میگم!
قرار دادن یا دور انداختن
عزیزان معنی این فعل عبارتی بیشتر " از جلوی دست برداشتن " میباشد . حال اینکه سر جای خود گذاشتن را بیشتر با فعل عبارتی Put back استفاده میشود.
۱. قرار دادن - سر جاش گذاشتن
۲. لُمّوندَن - خوردن
1. store something in an appropriate or usual place
2. consume food or drink in large quantities غیر رسمی
◀️ What's she doing? She's either picking the shoes out or putting the shoes away : یا داره کفشارو برمیداره یا داره میزاره سر جاشون
...
[مشاهده متن کامل]

◀️ ?did you see how much food he put away
دیدی چقدر غذا خورد؟
در مثال بالا Pick out دقیقاً نقطه ی مقابل Put away هست

put away جمع و مرتب کردن جایی
1_در جای خودش گذاشتن، جای مناسب گذاشتن2_کنار گذاشتن، ذخیره کردن:مقداری پول واسه سفر استرالیا کنار گذاشتم. 3_هلفدونی ( زندان ) ، رفتن به هلفدونی4_بالا انداختن ( لقمه یا غذا ) ، روفتن غذا !! ، ته غذا رو درآوردن5_قاپ زدن از دیگران، جا گذاشتن دیگران 6_شکست دادن
put away=put aside=set aside
I put away the leftovers so that we can eat them later
Put away کنار گذاشتن
Leftovers باقی مانده غذا
to put away someone
در slang به معنی کُشتن
you'll stick to our deal or I swear to God I will put you away
به قرارمون پایبند می مونی یا قسم می خورم می کشمت
Put away
To put something in the correct place
Put away
در جای خاص و مقرر و در محل خود طبق یک رابطه قرار دادن
Throw away
دور انداختن
Put away
در جای خاص و مقرر و یا در محل ویژه قرار دادن طبق یک قرار داد
Throw away
دور انداختن
قرارداد چیزی در جایش که منطق خاصی را دنبال کند مثل کنار گذاشتن پول برای پس انداز یا گذاشن شیئ در جایی جهت مرتب کردن
Put something in the place where you usually keep it.
دور انداختن
به کشتن دادن ( بخاطر آزار و اذیت فراوان ) - از میان برداشتن
گذاشتن وسیله
زندانی کردن
پشرفته تر شود .
من حس میکنم معنی کلمات اشتباه است
put Something away یعنی قرار دادن چیزی در جای همیشگی خود
? Ali , put that book away, will you
علی ، اون کتاب رو بذار سرجاش
. Sorry dad . I can’t . I’m using it
متاسفم پدر نمی تونم. دارم از اون استفاده می کنم.
کنار بگذار
کنار گذاردن
تمام غذا یا مشروبی را خوردن
put away کنار گذاشتن - - - داخل گذاشتن
کنار گذشتن، پس اندازه کردن ( پول )
عامیانه: ( به زندان، بیمارستان روانی ) فرستادن، خوردن یا نوشیدن بیش از حد، امتیاز یا گل زدن ( خصوصاً بعد از تلاش شکست خورده ) .
( درمورد افراد ) به زندان انداختن، در جایی محبوس کردن
مخفی کردن
دور کردن
Syn:put down, put up, shelve, put by
چیزی را در محل خود قرار دادان.
1. Put something away:
یعنی برگرداندن چیزی ه جایی که معمولا در آنجا نگه داشته می شود یا قرار دارد
2. Put something back:
یعنی برگرداندن چیزی یا شخصی به مکان یا جایگاه قبلی خود
قرار دادن چیزی در جایی
قایم کردن
چیزی را سر جایش گذاشتن
چیزی را در محل خودش گذاشتن ( مثلا چیدن ظرفهای شسته شده داخل کابینت )
چیدن کتاب و اسناد در جایی ( قفسه یا کتابخانه )
کنار گذاشتن
چیزی را در محلی گذاشتن
سرجاش گذاشتن
مثلا کتابها رو تو کتابخونه بزار
از چیزى استفاده کردن، از چیزی مصرف کردن.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٨)

بپرس