به معنی انجام دادن کار و وظیفه هم هست
Go and put away your work and tidy your drawer, or I'll tell the boss
برو کاراتو انجام بده و کمدتو مرتب کن وگرنه به رئیس میگم!
قرار دادن یا دور انداختن
عزیزان معنی این فعل عبارتی بیشتر " از جلوی دست برداشتن " میباشد . حال اینکه سر جای خود گذاشتن را بیشتر با فعل عبارتی Put back استفاده میشود.
۱. قرار دادن - سر جاش گذاشتن
۲. لُمّوندَن - خوردن
1. store something in an appropriate or usual place2. consume food or drink in large quantities غیر رسمی
◀️ What's she doing? She's either picking the shoes out or putting the shoes away : یا داره کفشارو برمیداره یا داره میزاره سر جاشون
... [مشاهده متن کامل]
◀️ ?did you see how much food he put away
دیدی چقدر غذا خورد؟
در مثال بالا Pick out دقیقاً نقطه ی مقابل Put away هست
put away جمع و مرتب کردن جایی
1_در جای خودش گذاشتن، جای مناسب گذاشتن2_کنار گذاشتن، ذخیره کردن:مقداری پول واسه سفر استرالیا کنار گذاشتم. 3_هلفدونی ( زندان ) ، رفتن به هلفدونی4_بالا انداختن ( لقمه یا غذا ) ، روفتن غذا !! ، ته غذا رو درآوردن5_قاپ زدن از دیگران، جا گذاشتن دیگران 6_شکست دادن
put away=put aside=set aside
I put away the leftovers so that we can eat them later
Put away کنار گذاشتن
Leftovers باقی مانده غذا
to put away someone
در slang به معنی کُشتن
you'll stick to our deal or I swear to God I will put you away
به قرارمون پایبند می مونی یا قسم می خورم می کشمت
Put away
To put something in the correct place
Put away
در جای خاص و مقرر و در محل خود طبق یک رابطه قرار دادن
Throw away
دور انداختن
Put away
در جای خاص و مقرر و یا در محل ویژه قرار دادن طبق یک قرار داد
Throw away
دور انداختن
قرارداد چیزی در جایش که منطق خاصی را دنبال کند مثل کنار گذاشتن پول برای پس انداز یا گذاشن شیئ در جایی جهت مرتب کردن
Put something in the place where you usually keep it.
دور انداختن
به کشتن دادن ( بخاطر آزار و اذیت فراوان ) - از میان برداشتن
گذاشتن وسیله
زندانی کردن
پشرفته تر شود .
من حس میکنم معنی کلمات اشتباه است
put Something away یعنی قرار دادن چیزی در جای همیشگی خود
? Ali , put that book away, will you
علی ، اون کتاب رو بذار سرجاش
. Sorry dad . I can’t . I’m using it
متاسفم پدر نمی تونم. دارم از اون استفاده می کنم.
کنار بگذار
کنار گذاردن
تمام غذا یا مشروبی را خوردن
put away کنار گذاشتن - - - داخل گذاشتن
کنار گذشتن، پس اندازه کردن ( پول )
عامیانه: ( به زندان، بیمارستان روانی ) فرستادن، خوردن یا نوشیدن بیش از حد، امتیاز یا گل زدن ( خصوصاً بعد از تلاش شکست خورده ) .
( درمورد افراد ) به زندان انداختن، در جایی محبوس کردن
مخفی کردن
دور کردن
Syn:put down, put up, shelve, put by
چیزی را در محل خود قرار دادان.
1. Put something away:
یعنی برگرداندن چیزی ه جایی که معمولا در آنجا نگه داشته می شود یا قرار دارد
2. Put something back:
یعنی برگرداندن چیزی یا شخصی به مکان یا جایگاه قبلی خود
قرار دادن چیزی در جایی
قایم کردن
چیزی را سر جایش گذاشتن
چیزی را در محل خودش گذاشتن ( مثلا چیدن ظرفهای شسته شده داخل کابینت )
چیدن کتاب و اسناد در جایی ( قفسه یا کتابخانه )
کنار گذاشتن
چیزی را در محلی گذاشتن
سرجاش گذاشتن
مثلا کتابها رو تو کتابخونه بزار
از چیزى استفاده کردن، از چیزی مصرف کردن.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٨)