quibble

/ˈkwɪbl̩//ˈkwɪbl̩/

معنی: کنایه، نیرنگ در سخن، نیش کلام، زبان بازی کردن، ایهام گویی کردن
معانی دیگر: (برای احتراز از مطلبی) حاشیه رفتن، لفاظی کردن، از زیر پرسش در رفتن، طفره رفتن، خرده گیری بی جا، بحث سر هیچ و پوچ، (در اصل) با لغات بازی کردن، جناس ساختن، محاجه، محاجه کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: an unimportant, petty, or trivial disagreement or objection.
مترادف: cavil
مشابه: haggle

- You may consider this a quibble, but I think the font you're using is too small.
[ترجمه گوگل] شما ممکن است این را یک قیاس در نظر بگیرید، اما من فکر می کنم فونتی که استفاده می کنید خیلی کوچک است
[ترجمه ترگمان] ممکن است این مورد را در نظر بگیرید، اما فکر می کنم قلمی که شما استفاده می کنید خیلی کوچک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: quibbles, quibbling, quibbled
مشتقات: quibbler (n.)
• : تعریف: to evade the truth of a matter by making a trivial or irrelevant objection.
مترادف: cavil, split hairs
مشابه: bicker, carp, disagree, dodge, filibuster, haggle, nitpick, object, quarrel, squabble, waffle

جمله های نمونه

1. Let's not quibble over minor details.
[ترجمه گوگل]بیایید سر جزئیات جزئی بحث نکنیم
[ترجمه ترگمان]بیا درباره جزئیات ناچیز بحث نکنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The machine comes with a three-year no quibble guarantee.
[ترجمه گوگل]این دستگاه با سه سال ضمانت بدون سر و صدا ارائه می شود
[ترجمه ترگمان]این دستگاه با یک ضمانت quibble در حدود سه سال به دست می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The only quibble about this book is the lack of colour illustrations.
[ترجمه گوگل]تنها بحث در مورد این کتاب عدم وجود تصاویر رنگی است
[ترجمه ترگمان]تنها quibble در مورد این کتاب فقدان تصاویر رنگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They continued to quibble about the date of departure when I came in.
[ترجمه گوگل]زمانی که من وارد شدم، آنها در مورد تاریخ عزیمت ادامه دادند
[ترجمه ترگمان]آن ها همچنان در مورد زمان عزیمت من در هنگام ورود من به بحث پرداختند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His main weakness is to quibble over unimportant things.
[ترجمه گوگل]نقطه ضعف اصلی او سر و کله زدن بر سر چیزهای بی اهمیت است
[ترجمه ترگمان]ضعف اصلی او این است که در مسائل بی اهمیت بحث کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She's only introducing this as a quibble.
[ترجمه گوگل]او فقط این را به عنوان یک جفت معرفی می کند
[ترجمه ترگمان]او فقط این را به عنوان یک نیش وارد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She pretended to quibble with a phrase or two, then looked questioningly to her mother.
[ترجمه گوگل]او وانمود کرد که با یکی دو عبارت سر و صدا می کند، سپس با نگاهی پرسشگر به مادرش نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]با یکی دو جمله خود را با لحن استفهام آمیزی ادا کرد، سپس با حالتی پرسشگرانه به مادرش نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Whilst some might quibble with the second part of that statement, who could argue with the first?
[ترجمه گوگل]در حالی که برخی ممکن است با قسمت دوم آن بیانیه مخالفت کنند، چه کسی می تواند با قسمت اول بحث کند؟
[ترجمه ترگمان]در حالی که برخی از آن ها ممکن است در بخش دوم این بیانیه به کار روند، چه کسی می تواند با اولی بحث کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. But he was not going to quibble about it this time.
[ترجمه گوگل]اما او این بار قرار نبود در مورد آن بحث کند
[ترجمه ترگمان]اما این بار در این باره چیزی نمی گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. But apart from that minor quibble, it was fine.
[ترجمه گوگل]اما جدای از آن دعوای کوچک، خوب بود
[ترجمه ترگمان]اما جدا از آن نیش کوچک، خوب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Overall sound quality, with this minor quibble, is in the highest class.
[ترجمه گوگل]کیفیت کلی صدا، با این ایراد جزئی، در بالاترین کلاس قرار دارد
[ترجمه ترگمان]به طور کلی، کیفیت صدا، با این quibble کوچک، در بالاترین طبقه قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The one thing you can't quibble about is the voice.
[ترجمه گوگل]تنها چیزی که نمی توانید در مورد آن بحث کنید صدا است
[ترجمه ترگمان]صدا می گوید: تنها چیزی که شما نمی توانید در موردش بحث کنید، صدا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Who would now quibble with the implications of that?
[ترجمه گوگل]چه کسی اکنون با پیامدهای آن سخن گفت؟
[ترجمه ترگمان]چه کسی می توانست با این حرف مخالفت کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They retail at around £with a no quibble 12 month guarantee.
[ترجمه گوگل]آنها تقریباً با ضمانت 12 ماهه بدون سر و صدا فروخته می شوند
[ترجمه ترگمان]آن ها با یک ضمانت در حدود ۱۲ ماه در حدود ۳۰۰ پوند خرج می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کنایه (اسم)
allegory, allusion, innuendo, quip, metonymy, metaphor, quibble, jest, squib, dig, lampoon, metonym

نیرنگ در سخن (اسم)
quibble

نیش کلام (اسم)
quibble

زبان بازی کردن (فعل)
quibble, prevaricate, equivocate, palter

ایهام گویی کردن (فعل)
quibble

انگلیسی به انگلیسی

• act of evading a discussion or argument by using ambiguous speech; equivocal statement, ambiguous comment; petty criticism
use ambiguous language to evade a discussion or argument; make an equivocal comment; make petty criticisms
when people quibble, they argue about a small matter which is not important.
a quibble is a minor objection to something.

پیشنهاد کاربران

در فرهنگ آکسفورد:
شلوغ کردن سر موضوعات کوچک و بی اهمیت
بازی با کلام
ایراد بنی اسرائیلی
بحث الکی
بحث بی نتیجه
بحث در مورد مسائل کوچک و بی اهمیت

کنایه - نیرنگ
● یه چیز کوچیک ( از یه موضوع کلی ) ، فقط یه ذره
● حاشیه، به حاشیه بردن

بپرس