quiescence

/kwaɪˈesns//kwaɪˈesns/

معنی: خاموشی، سکون، خموشی، بی حرکتی، جزم
معانی دیگر: خموشی، سکون، بی حرکتی، خاموشی، جزم

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a state of inaction, rest, or stillness; dormancy.

- The long quiescence of the opposition party led many to believe that the political struggles were over.
[ترجمه گوگل] سکون طولانی حزب اپوزیسیون بسیاری را به این باور رساند که مبارزات سیاسی پایان یافته است
[ترجمه ترگمان] سکوت طولانی حزب مخالف منجر به این شد که بسیاری بر این باورند که کش مکش های سیاسی به پایان رسیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. After 123 a of quiescence, noticeable seismic activity began on 20 March, 1980.
[ترجمه گوگل]پس از 123 درجه سکون، فعالیت لرزه ای قابل توجهی در 20 مارس 1980 آغاز شد
[ترجمه ترگمان]پس از ۱۲۳ واحد سکون، فعالیت لرزه ای قابل توجه در ۲۰ مارس ۱۹۸۰ آغاز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. But fiery activism or evasive quiescence are the poles of choice and the poles are notoriously uninhabitable.
[ترجمه گوگل]اما کنشگری آتشین یا سکوت طفره‌آمیز قطب‌های انتخابی هستند و قطب‌ها به‌طور بدنامی غیرقابل سکونت هستند
[ترجمه ترگمان]اما تحرک و سکون آتشین قطب های انتخاب هستند و قطب ها آشکارا غیرقابل سکونت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Motion precedes quiescence, which in turn precedes motion, which in turn precedes quiescence, and so forth.
[ترجمه گوگل]حرکت مقدم بر سکون است که به نوبه خود مقدم بر حرکت است که به نوبه خود مقدم بر سکون است و غیره
[ترجمه ترگمان]حرکت خود را در سکون و سکون، که به نوبه خود پیش از حرکت، که به نوبه خود در سکون و سکون تبدیل می شود، آغاز می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Quiescence, the: The curse that keeps most souls from Awakening, closing people's eyes to the truth of reality and indoctrinating them into the Lie.
[ترجمه گوگل]Quiescence، نفرینی که بیشتر روح ها را از بیداری باز می دارد، چشمان مردم را بر حقیقت واقعیت می بندد و آنها را به دروغ تلقین می کند
[ترجمه ترگمان]طلسمی که بیشتر ارواح را از Awakening حفظ می کند، چشمان مردم را به حقیقت واقعیت تبدیل می کند و آن ها را به واقعیت تبدیل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. PEA does not mean mechanical quiescence.
[ترجمه گوگل]PEA به معنای سکون مکانیکی نیست
[ترجمه ترگمان]PEA به معنای سکون و سکون مکانیکی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This results in alternating periods of quiescence and activity - remarkably like the build-up and collapse of a sand pile.
[ترجمه گوگل]این منجر به دوره های متناوب سکون و فعالیت می شود - بطور قابل توجهی مانند ایجاد و فروپاشی یک توده شن
[ترجمه ترگمان]این منجر به دوره های متناوب سکون و فعالیت می شود - به طور قابل توجهی همانند ایجاد و فروپاشی یک توده شنی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The method of controlling gated-clock quiescence state is discussed, and relevant circuit is presented. A low-power design method for finite-state machines is presented.
[ترجمه گوگل]روش کنترل حالت سکون ساعت دروازه ای مورد بحث قرار گرفته و مدار مربوطه ارائه شده است یک روش طراحی کم توان برای ماشین های حالت محدود ارائه شده است
[ترجمه ترگمان]روش کنترل حالت سکون بر ساعت، مورد بحث قرار می گیرد و مدار مربوطه ارایه می شود یک روش طراحی ضعیف برای ماشین های حالت متناهی ارائه شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Only I know is that it is in quiescence, including the instant moment.
[ترجمه گوگل]فقط من می دانم که در سکون است، از جمله لحظه لحظه
[ترجمه ترگمان]فقط می دانم که در سکون و سکون هم یک لحظه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It is discovered that the duration time of quiescence episodes in each active period reduces in a non-linear manner.
[ترجمه گوگل]کشف شده است که مدت زمان اپیزودهای سکون در هر دوره فعال به صورت غیر خطی کاهش می یابد
[ترجمه ترگمان]مشاهده شده است که مدت زمان دوره تابش در هر دوره فعال به روش غیر خطی کاهش می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The Eurasian seismic belt still remained in quiescence.
[ترجمه گوگل]کمربند لرزه ای اوراسیا همچنان در سکوت باقی مانده است
[ترجمه ترگمان]کمربند لرزه نگاری اورآسیا همچنان در سکون و سکون باقی ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Yet somehow the usual automatic impulse to drive off invaders of his territory had been lulled into quiescence.
[ترجمه گوگل]با این حال، به نوعی انگیزه خودکار معمول برای بیرون راندن مهاجمان از قلمرو او به آرامش رسیده بود
[ترجمه ترگمان]با این حال، به هر حال به نحوی غیر ارادی به تاخت و تاز از مهاجمین خود منحرف شد و به سکوت فرو رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In either case, he is motivated by secondary selfish thoughts and thereby loses both his original state of vacuity in quiescence and the corollary state of straightforwardness in movement.
[ترجمه گوگل]در هر صورت، افکار خودخواهانه ثانویه او برانگیخته می شود و در نتیجه هم حالت خلأ اولیه خود را در سکون و هم حالت متعاقب صراحت در حرکت را از دست می دهد
[ترجمه ترگمان]در هر دو مورد، او با افکار خودخواهانه ثانویه برانگیخته می شود و در نتیجه هر دو حالت اصلی خود را در حالت سکون و نتیجه منطقی of در حرکت از دست می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The sales-force of enterprise was taken as an example to illustrate the characteristic of the quiescence and the potential influencing factors.
[ترجمه گوگل]نیروی فروش شرکت به عنوان مثال برای نشان دادن ویژگی سکون و عوامل تأثیرگذار بالقوه در نظر گرفته شد
[ترجمه ترگمان]نیروی فروش برای نشان دادن ویژگی سکون و عوامل موثر بر فروش، به عنوان یک نمونه در نظر گرفته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The image of Buddha, who was called The Greatest Yogin of all Times, expresses serene quiescence.
[ترجمه گوگل]تصویر بودا، که بزرگترین یوگین تمام دوران نامیده می شد، بیانگر سکوتی آرام است
[ترجمه ترگمان]تصویر بودا که بزرگ ترین Yogin همه زمان ها نامیده شد، سکوت مطلق را بیان می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. For modern democracy has rediscovered what the emperors knew: grotesque entertainments guarantee the quiescence of the populace.
[ترجمه گوگل]زیرا دموکراسی مدرن آنچه را که امپراتورها می‌دانستند دوباره کشف کرده است: سرگرمی‌های عجیب و غریب آرامش مردم را تضمین می‌کند
[ترجمه ترگمان]زیرا دموکراسی نوین چیزی را که امپراطوران می دانستند، بار می آورد: سرگرمی های عجیب و غریب، زندگی توده را تضمین می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خاموشی (اسم)
still, blackout, silence, extinction, quiescence, reticence, mum, quiescency, taciturnity

سکون (اسم)
calm, quiet, inertia, slack, quiescence, repose, lull, quietness, inactivity, quiescency, immovability, quietude

خموشی (اسم)
silence, quiescence, hush, quiescency

بی حرکتی (اسم)
otiosity, quiescence, stagnancy, inaction, quiescency, immobility, immovability

جزم (اسم)
quiescence, quiescency

انگلیسی به انگلیسی

• calmness, restfulness, quiet, absence of activity

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : quiet / quieten
✅️ اسم ( noun ) : quiet / quietness / quietism / quietist / quietude / quietus / quiescence
✅️ صفت ( adjective ) : quiet / quietist / quiescent
✅️ قید ( adverb ) : quietly
quiescence ( کشاورزی - علوم باغبانی )
واژه مصوب: خموشی
تعریف: غیرفعال باقی ماندن بذر یا جوانه به علت عوامل بیرونی
کمون
نهفتگی
رخوت

بپرس