reciprocate

/rəˈsɪprəˌket//rɪˈsɪprəkeɪt/

معنی: جبران کردن، تلافی کردن، عمل متقابل کردن، معامله بمثل کردن، دادن و گرفتن
معانی دیگر: معامله به مثل کردن، متقابلا عمل کردن، برابر کنش کردن، بازکنش کردن، مبادله کردن، دو سویه بودن یا کردن، دارای حرکت متناوب (به پس و پیش یا بالا و پایین) کردن، پیستونی کردن یا شدن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: reciprocates, reciprocating, reciprocated
(1) تعریف: to give (feelings or things) in return.
مترادف: exchange, interchange, return, trade
مشابه: bandy, complement, repay, requite, swap

- She reciprocated his passion.
[ترجمه مریم] او ( مونث ) متقابلاً به او ( مذکر ) علاقه نشان داد .
|
[ترجمه شان] آن زن هم در عملی متقابل، شور و شوق خود را به مرد، نشان داد.
|
[ترجمه گوگل] او متقابلاً اشتیاق او را پاسخ داد
[ترجمه ترگمان] او هم شور و شوق او را جبران کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to exchange.
مشابه: exchange, trade
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: reciprocative (adj.), reciprocatory (adj.), reciprocation (n.), reciprocator (n.)
(1) تعریف: to make an effort, gesture, or gift in return for something done for one.
مشابه: alternate, get even, repay, respond, retaliate, take turns

- They invited us to their party, and now I think we should reciprocate.
[ترجمه مریم] آنها ما را به مهمانیشان دعوت کردند و الان من فکر می کنم ما باید جبران کنیم . ( متقابلاً دعوتشون کنیم . )
|
[ترجمه گوگل] آنها ما را به مهمانی خود دعوت کردند و اکنون فکر می کنم باید متقابلاً پاسخ دهیم
[ترجمه ترگمان] ، اونا ما رو به مهمونی دعوت کردن و حالا فکر می کنم باید جبران کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to move forward and backward in alternation.
مشابه: alternate

جمله های نمونه

1. When he spoke I was expected to reciprocate with some remark of my own.
[ترجمه گوگل]وقتی او صحبت می کرد، انتظار می رفت که با برخی از اظهارنظرهای خودم پاسخ بدهم
[ترجمه ترگمان]وقتی شروع به صحبت کرد، انتظار داشتم که آن را با چند جمله خودم جبران کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I wasn't sure whether to laugh or to reciprocate with a remark of my own.
[ترجمه گوگل]نمی‌دانستم بخندم یا با یک تذکر از خودم جواب بدهم
[ترجمه ترگمان]مطمئن نبودم که خنده ام بگیرد یا تلافی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Although she did not reciprocate his feelings, she did not discourage him.
[ترجمه گوگل]اگرچه او احساسات او را متقابل نکرد، اما او را دلسرد نکرد
[ترجمه ترگمان]با آن که او احساسات خود را عوض نمی کرد، او را دلسرد نمی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They wanted to reciprocate the kindness that had been shown to them.
[ترجمه گوگل]آنها می خواستند محبتی را که به آنها شده بود، جبران کنند
[ترجمه ترگمان]می خواستند محبتی را که به آن ها نشان داده بودند جبران کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The Law Society could reciprocate with information on solicitors who had failed to renew their practising certificates.
[ترجمه گوگل]انجمن حقوقی می‌توانست متقابلاً اطلاعات وکلایی را که در تمدید گواهینامه‌های شغلی خود شکست خورده‌اند، ارائه دهد
[ترجمه ترگمان]جامعه قانون می تواند با اطلاعات حقوقی که نتوانسته اند گواهی کار خود را تجدید کنند، پاسخ دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I wanted to reciprocate in kind, but I had hardly any outlandish stories to tell about myself.
[ترجمه گوگل]من می‌خواستم به گونه‌ای عمل متقابل انجام دهم، اما به ندرت هیچ داستان عجیب و غریبی در مورد خودم برای گفتن نداشتم
[ترجمه ترگمان]می خواستم تلافی کنم، اما به ندرت داستان های عجیب غریبی برای گفتن به خودم داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I reciprocate your good wishes.
[ترجمه گوگل]آرزوهای خوب شما را متقابلا جواب می دهم
[ترجمه ترگمان] من خواسته های good رو جبران می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Although Miss Warton did not reciprocate John's feelings, she did nothing to discourage them.
[ترجمه گوگل]اگرچه دوشیزه وارتون احساسات جان را متقابل نکرد، اما هیچ کاری برای دلسرد کردن آنها انجام نداد
[ترجمه ترگمان]اگر چه خانم Warton احساسات جان را نپذیرد، کاری نکرد که آن ها را دلسرد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Motherwell College hopes to secure funding to reciprocate the visit.
[ترجمه گوگل]کالج مادرول امیدوار است که بتواند بودجه ای را برای جبران این بازدید تضمین کند
[ترجمه ترگمان]دانشکده Motherwell امیدوار است که به تامین بودجه برای انجام این دیدار کمک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In the experiment, vertical steady load and horizontal reciprocate load were exerted to the joints.
[ترجمه گوگل]در آزمایش، بار ثابت عمودی و بار متقابل افقی به مفاصل اعمال شد
[ترجمه ترگمان]در آزمایش، بار پایدار عمودی و بار reciprocate افقی روی مفاصل اعمال شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We always invite the neighbors and they never reciprocate!
[ترجمه گوگل]ما همیشه همسایه ها را دعوت می کنیم و آنها هرگز متقابل نمی کنند!
[ترجمه ترگمان]ما همیشه همسایه ها رو دعوت می کنیم و اونا هیچوقت نمیان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. If I can reciprocate at any time, please let me know.
[ترجمه unkown] لطفا بزار بدونم آیا میتونم کمک کنم
|
[ترجمه گوگل]اگر می توانم در هر زمان متقابل، لطفا به من اطلاع دهید
[ترجمه ترگمان] اگه هر وقت بتونم جبران کنم، لطفا بهم خبر بدین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It is impolite not to reciprocate ; One should give as good as one gets.
[ترجمه گوگل]بی ادبی است که متقابل نباشیم ; آدم باید به اندازه ای که می گیرد بدهد
[ترجمه ترگمان]این کار به تلافی آن نیست که تلافی کنند؛ یکی باید به همان خوبی که دارد عمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Some day I will reciprocate your great kindness to me.
[ترجمه گوگل]روزی محبت بزرگ تو را به من جبران خواهم کرد
[ترجمه ترگمان] یه روزی من لطف بزرگی تو رو نسبت به خودم جبران می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جبران کردن (فعل)
rectify, repair, remedy, redress, atone, expiate, compensate, offset, gratify, make up, reimburse, requite, reciprocate, countervail, recoup

تلافی کردن (فعل)
revenge, counter, compensate, avenge, retaliate, reprise, pay, reciprocate, repay, recoup

عمل متقابل کردن (فعل)
counteract, reciprocate

معامله بمثل کردن (فعل)
reciprocate

دادن و گرفتن (فعل)
reciprocate

انگلیسی به انگلیسی

• give back, return, requite; return a favor, make a reciprocal action
if you reciprocate someone's feelings or behaviour towards you, you share the same feelings or behave in the same way towards them; a formal word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : reciprocate
اسم ( noun ) : reciprocation / reciprocity
صفت ( adjective ) : reciprocal
قید ( adverb ) : reciprocally
To do or give something in return or return the favor.
تسویه حساب کردن
جبران مافات کردن
عمل به مثل کردن
احساس متقابل داشتن
راستی آزمایی کردن
تلافی، جبران، مقابله به مثل
You reciprocate when you return a favor, return a compliment, or respond "the same to you" to the angry guy in the car you just passed. In short, you react to an action, statement, or emotion by mirroring it.

دوطرفه - دوجانبه - متقابل
عمل متقابل
تلافی
در جواب کاری اقدام کردن
رفت و برگشتی

بپرس