responsible

/riˈspɑːnsəbl̩//rɪˈspɒnsəbl̩/

معنی: مسئولیت، معتبر، ابرومند، عهده دار، مسئولیت دار
معانی دیگر: مسئول، پاس ور، پتوازگر، جوابگو، پاسخگو، پر مسئولیت، پرپتواز، پرپاس وری، مسبب، موجب، عامل، باعث، بانی، وظیفه شناس، قابل اعتماد، خوش معامله، وام پرداز

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: responsibly (adv.)
(1) تعریف: answerable or accountable.
مترادف: accountable, answerable
متضاد: irresponsible, unaccountable
مشابه: amenable, chargeable, liable

- The ship's captain is responsible for the safety of the cargo and the passengers.
[ترجمه مسعود منش] ناخدای کشتی"کاپیتان" پاس ور "responsible" آسایش"saftey" مسافران و بار کشتی است.
|
[ترجمه گوگل] کاپیتان کشتی مسئول ایمنی بار و مسافران است
[ترجمه ترگمان] کاپیتان کشتی مسئول امنیت کالا و مسافران است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: having personal accountability for assigned duties and tasks.
مترادف: accountable, charged
مشابه: answerable, dutiful, liable

- He is responsible for keeping track of inventory.
[ترجمه گوگل] او مسئول پیگیری موجودی است
[ترجمه ترگمان] او مسئول نگهداری سوابق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: being the originator or cause of something.
مشابه: at fault, blamable, blameworthy, culpable, guilty

- They claim that he alone was responsible for the accident.
[ترجمه گوگل] آنها ادعا می کنند که او به تنهایی مسئول این حادثه بوده است
[ترجمه ترگمان] ادعا می کنند که تنها او مسئول این حادثه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: having the ability to make decisions that are morally accountable.
مترادف: compos mentis, rational, sane, sensible
متضاد: irresponsible
مشابه: accountable, competent, conscientious, moral, reasonable, scrupulous, sound, virtuous

- She is very responsible and can be trusted.
[ترجمه ..] او بسیار مسئولیت پذیر است و میتواند قابل اطمینان باشد
|
[ترجمه گوگل] او بسیار مسئولیت پذیر است و می توان به او اعتماد کرد
[ترجمه ترگمان] او بسیار مسئول است و می تواند قابل اعتماد باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: characterized by good judgment and sound thinking.
مترادف: sane, sensible, sound
متضاد: feckless, irresponsible
مشابه: creditable, ethical, fair, honest, just, levelheaded, moral, right, trustworthy, upright

- To immediately remove the children from danger was a responsible decision.
[ترجمه گوگل] حذف فوری کودکان از خطر تصمیمی مسئولانه بود
[ترجمه ترگمان] برای حذف فوری کودکان از خطر، یک تصمیم مسئول بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: having the means to fulfill financial obligations.
مترادف: solvent
متضاد: insolvent
مشابه: liable, reliable, solid, sound

- These questions are used to determine whether you are financially responsible and therefore able to take on this debt.
[ترجمه گوگل] این سوالات برای تعیین اینکه آیا شما از نظر مالی مسئول هستید و بنابراین می توانید این بدهی را بپذیرید استفاده می شود
[ترجمه ترگمان] این سوالات برای تعیین اینکه آیا شما از لحاظ مالی مسئول هستید و بنابراین قادر به قبول این بدهی هستید، به کار گرفته می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a responsible citizen
یک شهروند وظیفه شناس

2. a responsible job
شغل پرمسئولیت

3. hold responsible (for)
مسئول چیزی شناختن،مقصر دانستن

4. he is responsible for the consignment of goods
او مسئول فرستادن کالا است.

5. inflation was responsible for the country's economic plight
تورم موجب خرابی وضع اقتصادی کشور بود.

6. nicol is responsible for editing and dispatching reports
نیکول مسئول ویرایش و ارسال گزارش ها است.

7. she is responsible for the tangle with the neighbors
او مسئول درگیری با همسایه ها است.

8. who is responsible for their being here?
مسئول بودن آنها در اینجا کیست ؟

9. a man is responsible for his acts
انسان مسئول اعمال خویش است.

10. each individual is responsible for his own actions
هر فرد مسئول اعمال خویش است.

11. faulty wiring is responsible for this fire
علت این آتش سوزی نقص در سیم کشی است.

12. he alone is responsible
فقط او مسئول است.

13. he is also responsible for purchasing
او مسئول خرید هم هست.

14. the government is responsible for maintaining roads
دولت مسئول نگهداری راه ها است.

15. the pilot is responsible for the safety of the passengers
خلبان مسئول سلامت جان مسافران است.

16. they were collectively responsible
آنها جملگی مسئول بودند.

17. you are directly responsible
شما کاملا مسئول هستید.

18. you are partly responsible
تا اندازه ای مسئول هستی.

19. a partner is often responsible for the actions of his copartners
معمولا یک شریک،مسئول اعمال شرکای خویش است.

20. the tenant shall be responsible for rectifying all damages
مستاجر مسئول برطرف کردن کلیه ی خسارات خواهد بود.

21. you are held legally responsible
شما قانونا مسئول هستید.

22. I am making you responsible for the cooking.
[ترجمه خسروشاهی] من شما را مسئول آشپزی انتخاب میکنم
|
[ترجمه گوگل]من شما را مسئول آشپزی می کنم
[ترجمه ترگمان]من باعث می شود که شما مسئول آشپزی باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. All pilots are responsible for their passengers' safety.
[ترجمه گوگل]همه خلبانان مسئول ایمنی مسافران خود هستند
[ترجمه ترگمان]همه خلبان ها مسئول امنیت مسافران خود هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. Who is responsible for this terrible mess?
[ترجمه گوگل]چه کسی مسئول این آشفتگی وحشتناک است؟
[ترجمه ترگمان]چه کسی مسئول این آشفتگی وحشتناک است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. The government is responsible for the provision of education for all the children.
[ترجمه گوگل]دولت مسئول تأمین آموزش برای همه کودکان است
[ترجمه ترگمان]دولت مسئول ارائه آموزش برای همه کودکان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. Each programme is discussed with the responsible manager.
[ترجمه گوگل]هر برنامه با مدیر مسئول بحث می شود
[ترجمه ترگمان]هر برنامه با مدیر مسئول مورد بحث قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. The hotel is not responsible for any loss or damage to guests' personal property .
[ترجمه گوگل]هتل هیچ مسئولیتی در قبال از دست دادن یا آسیب به اموال شخصی مهمانان ندارد
[ترجمه ترگمان]این هتل مسئول خسارات یا خسارت به اموال شخصی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. Doctors, not pharmacists, are responsible for dishing out drugs.
[ترجمه گوگل]پزشکان، نه داروسازان، مسئول توزیع داروها هستند
[ترجمه ترگمان]پزشکان، نه داروسازان، مسئول خارج کردن مواد مخدر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. Those responsible for these crimes must be brought to court and punished.
[ترجمه گوگل]مسئولین این جنایات باید به دادگاه معرفی و مجازات شوند
[ترجمه ترگمان]کسانی که مسئول این جرائم هستند باید به دادگاه آورده شوند و مجازات شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. I'm responsible for the west side.
[ترجمه گوگل]من مسئول سمت غرب هستم
[ترجمه ترگمان]من مسئول غرب هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مسئولیت (صفت)
accountable, responsible

معتبر (صفت)
authoritative, great, responsible, valid, authentic, credible, reliable, creditable, trusty, having a good reputation, well-thought-of

ابرومند (صفت)
honorable, responsible, smug, respectful, respectable, honourable

عهده دار (صفت)
responsible

مسئولیت دار (صفت)
responsible

تخصصی

[صنایع غذایی] مسئول، عهده دار، مسئولیت دار، معتبر، ابرومند
[فوتبال] مسئولیت
[حقوق] مسؤول، متعهد، متصدی

انگلیسی به انگلیسی

• dependable, reliable; accountable, liable
if you are responsible for something, it is your job or duty to deal with it.
if you are responsible for something bad that has happened, it is your fault.
if you are responsible to a person or group, you are controlled by them and have to report to them about what you have done.
responsible people behave properly without needing to be controlled by anyone else.
responsible jobs involve making important decisions or carrying out important actions.

پیشنهاد کاربران

مسئول، مسئولیت پذیر
مثال: He is responsible for overseeing the project.
او مسئول نظارت بر پروژه است.
مسبب
موجب
مسئولیت پذیر و قابل اعتماد
respond = پاسخ دادن
response = پاسخ
respondent = پاسخ دهنده
responsibility = مسئولیت
responsiveness = پاسخگویی ، پاسخ دهی
responsible = مسئولیت پذیر
responsive = پاسخگو
responsibly = با مسئولیت
responsively : پاسخگویانه
responsible: مسئول
responsibility: مسئولیت
Responsible authorities
مقامات مسئول
مسئولیت
مسیول
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : respond
✅️ اسم ( noun ) : response / respondent / responsibility / responsiveness
✅️ صفت ( adjective ) : responsible / responsive
✅️ قید ( adverb ) : responsibly / responsively
موظف به
متعهد
پاسخگو
مسئول
آغاز گر
واقعا نمیفهمم جب ها باو مسعولیت پذیری نیست" مسئولیت پذیر" هست
صفته بخدا صفته مثلا میگیم
He's a responsible employee
اون کارمند مسئولیت پیذره وضیفه شناسه
افتاد
مقام، مقام مسئول
مسبب
Able to act sensibly and intelligently
علاوه بر معنی مسئول، بعضی جاها معنی مقصر هم میده
answerable or accountable, as for something within one's power, control, or management
اگه دوست داشتید لایک کنید 🌌💎
وظیفه شناس
عامل
بانی
گرداننده
مسبب ، باعث
وظیفه شناس
مسئولیت دار
عهده دار
مسئولیت پذیر
As a parent, you should be more responsible for your child’s behavior
به عنوان یک ولی، شما باید بیشتر مراقب رفتار فرزندت باشی. 🇵🇲🇵🇲
Responsible for
if something is responsible for a change, problem, event etc, it causes it
علت، عامل، موجب، مسبب
The floods were responsible for over a hundred deaths.

مسئولیت، مسئولیت پذیر
ابرومند. مسئولیت پذیر.

مسئولانه
مسؤلیت پذیر
مسئول
مسئولیت پذیر
مسئول , عهده دار
Responsible to god = مسئول نزد خدا
در برخی از متون علت نیز معنی میدهد
Severe cold was responsible for their defeat
سرمای شدید علت شکست آن ها بود
مسئولیت دار. مسئولیت پذیر
accountable responsible

In chage of
معروف و مسئولیت پذیر
مسعولیت پذیری، مسعولیت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٨)

بپرس