rationalize

/ˈræʃənəˌlaɪz//ˈræʃnəlaɪz/

معنی: عقلانی کردن، منطقی کردن، عقلا توجیه کردن
معانی دیگر: به صورت منطقی بیان کردن، توجیه کردن، دلیل تراشیدن، عقلانی جلوه دادن، خردی کردن، (ریاضی) گویا کردن، (روان شناسی) دلیل تراشی کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: rationalizes, rationalizing, rationalized
مشتقات: rationalization (n.), rationalizer (n.)
(1) تعریف: to account for (one's behavior, events, or the like) with apparently reasonable, but self-serving, explanations.
مترادف: excuse, justify
مشابه: account, defend, explain, gloss, intellectualize, palliate, vindicate

- She rationalized her shoplifting by telling herself that such a big company wouldn't be hurt by it.
[ترجمه هانی] اوباگفتن این حرف به خودش که چنین شرکت بزرگی بااین کارش ضربه نمیخوره ، دزدی اش را منطقی جلوه داد
|
[ترجمه گوگل] او با گفتن اینکه چنین شرکت بزرگی از این کار آسیبی نمی بیند، دزدی خود را توجیه کرد
[ترجمه ترگمان] با گفتن این حرف از مغازه ها دزدی می کرد و به خودش می گفت که این شرکت به این بزرگی لطمه نخواهد زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to revise by removing inconsistencies and illogical content.
مشابه: clarify, correct, elucidate, explain, explicate, illuminate, methodize, rectify, systematize

(3) تعریف: to provide an explanation for.
مترادف: account, explain
مشابه: clarify, delineate, demonstrate, elucidate, explicate

جمله های نمونه

1. he is trying to rationalize his addiction
او می کوشد اعتیاد خود را توجیه کند.

2. They attempted to rationalize the new working method.
[ترجمه گوگل]آنها تلاش کردند تا روش کار جدید را منطقی کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها تلاش کردند روش کار جدید را توجیه کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The first step is to rationalize the denominator of a fraction.
[ترجمه ممد] اولین گام این است که مخرج کسر را گویا کنیم
|
[ترجمه گوگل]اولین قدم، منطقی کردن مخرج کسری است
[ترجمه ترگمان]اولین گام منطقی کردن مخرج کسر یک کسر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I can't rationalize my absurd fear of insects.
[ترجمه گوگل]من نمی توانم ترس پوچ خود از حشرات را توجیه کنم
[ترجمه ترگمان]نمی توانم ترس absurd از حشرات را توجیه کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The recession is forcing the company to rationalize.
[ترجمه گوگل]رکود، شرکت را مجبور به منطقی‌سازی می‌کند
[ترجمه ترگمان]رکود اقتصادی این شرکت را وادار به توجیه عقلانی کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Ideology, the ideas which rationalize a person's class interests, obfuscates scientific analysis.
[ترجمه گوگل]ایدئولوژی، ایده هایی که منافع طبقاتی افراد را منطقی می کند، تحلیل علمی را مبهم می کند
[ترجمه ترگمان]ایدیولوژی، ایده هایی که علایق گروهی فرد را توجیه می کنند، تحلیل علمی obfuscates
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The company has done a lot to rationalize production.
[ترجمه گوگل]این شرکت کارهای زیادی برای منطقی کردن تولید انجام داده است
[ترجمه ترگمان]شرکت کاره ای زیادی را برای توجیه تولید انجام داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. You can try to rationalize your low weight loss.
[ترجمه گوگل]می توانید سعی کنید کاهش وزن کم خود را منطقی کنید
[ترجمه ترگمان]شما می توانید سعی کنید کاهش وزن کم را توجیه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Properly structured, hierarchy can release energy and creativity, rationalize productivity, and actually improve morale.
[ترجمه گوگل]سلسله مراتب با ساختار مناسب می تواند انرژی و خلاقیت را آزاد کند، بهره وری را منطقی کند و در واقع روحیه را بهبود بخشد
[ترجمه ترگمان]به طور کامل ساختار بندی شده، سلسله مراتب می تواند انرژی و خلاقیت را رها کند، بهره وری را توجیه کند، و واقعا روحیه را بهبود بخشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Glen tries to rationalize his drinking by saying he deserves a beer after a hard day.
[ترجمه گوگل]گلن سعی می کند با گفتن اینکه پس از یک روز سخت لیاقت نوشیدن آبجو را دارد، نوشیدن خود را منطقی کند
[ترجمه ترگمان]گلن سعی می کند drinking را توجیه کند و گفت که پس از یک روز سخت مستحق یک آبجو است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. So, we should readjust methodology is to rationalize, deepen and naturalize system of the people's supervisor.
[ترجمه گوگل]پس ما باید روش شناسی را اصلاح کنیم تا سیستم ناظر مردمی را عقلانی، تعمیق و طبیعی کنیم
[ترجمه ترگمان]بنابراین، ما باید روش شناسی را با منطقی سازی، تعمیق و تثبیت سیستم ناظر مردم تطبیق دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. First, let us look at how some people rationalize their thoughts.
[ترجمه گوگل]ابتدا، اجازه دهید نگاه کنیم که چگونه برخی از مردم افکار خود را منطقی می کنند
[ترجمه ترگمان]اول، بیایید نگاهی به این بیندازیم که چطور برخی از مردم افکار خود را توجیه می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. If you rationalize your fears, you can understand them better.
[ترجمه گوگل]اگر ترس های خود را منطقی کنید، می توانید آنها را بهتر درک کنید
[ترجمه ترگمان]اگر fears را توجیه کنید، می توانید آن ها را بهتر درک کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Moses pleaded a speech defect to rationalize his reluctance to deliver Jehovah's edicts to Pharaoh.
[ترجمه گوگل]موسی برای توجیه عدم تمایل خود به رساندن احکام یَهُوَه به فرعون، از نقص گفتاری خود دفاع کرد
[ترجمه ترگمان]موزز (موسی)یک نقص کلامی را برای توجیه بی میلی خود برای دادن فرامین یهوه به فرعون، درخواست کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عقلانی کردن (فعل)
intellectualize, rationalize

منطقی کردن (فعل)
rationalize

عقلا توجیه کردن (فعل)
rationalize

تخصصی

[ریاضیات] گویا کردن، منطق کردن

انگلیسی به انگلیسی

• invent possible reasons for an action which are not the true reasons; make something more logical, interpret something rationally; make a company more effective by joining or stopping certain activities (also rationalise)
if you rationalize something that you are unhappy or unsure about, you think of reasons to justify it or explain it.
when a company, system, or industry is rationalized, it is made more efficient, especially by getting rid of staff and equipment.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : rationalize
✅️ اسم ( noun ) : rationalization / rationality / rationale / rationalism / rationalist / rationalistic
✅️ صفت ( adjective ) : rational / rationalist
✅️ قید ( adverb ) : rationally
توجیه منطقی کردن
منطقی توجیه کردن
وجهه منطقی دادن، مستدل کردن، منطقی جلوه دادن
اوشنَریدَن.
با دلیل و منطق توجیه کردن، دلیل تراشیدن ،
منطقی جلوه دادن و. . . .
account for
به صورت منطقی رفتار کردن
بهینه کردن ( کسب و کار و تجارت )
توجیه کردن

بپرس