relocate

/ˌriːloʊˈkeɪt//ˌriːləʊˈkeɪt/

معنی: کردن
معانی دیگر: تغییر مکان دادن، جابجا شدن یا کردن، دوباره محل چیزی را یافتن، بازیابی کردن یا شدن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: relocates, relocating, relocated
(1) تعریف: to locate or move again.
مشابه: remove

- They had just settled into their new home when the company relocated them.
[ترجمه گوگل] آنها به تازگی در خانه جدید خود مستقر شده بودند که شرکت آنها را نقل مکان کرد
[ترجمه ترگمان] آن ها تازه در خانه تازه خود مستقر شده بودند که شرکت به آن ها منتقل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to move (a business or home) to another place.
مشابه: displace

- They relocated the business in order to avoid city taxes.
[ترجمه گوگل] آنها کسب و کار را به منظور اجتناب از مالیات شهری تغییر مکان دادند
[ترجمه ترگمان] آن ها این کار را به منظور اجتناب از مالیات های شهری جابجا کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: relocation (n.)
• : تعریف: to move one's home or business to another place.
مشابه: move, remove, repair, transfer

- Once his illegal operation had been discovered, he relocated to another state.
[ترجمه گوگل] هنگامی که عملیات غیرقانونی او کشف شد، او به ایالت دیگری نقل مکان کرد
[ترجمه ترگمان] هنگامی که عملیات غیرقانونی او کشف شد، او به کشور دیگری نقل مکان کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- With my father in the military, our family relocated frequently.
[ترجمه گوگل] با حضور پدرم در ارتش، خانواده ما مکرراً جابه جا می شدند
[ترجمه ترگمان] با حضور پدرم در ارتش، خانواده ما به طور مرتب جابجا می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. If the company was to relocate, most employees would move.
[ترجمه گوگل]اگر قرار بود شرکت جابه‌جا شود، اکثر کارمندان نقل مکان می‌کردند
[ترجمه ترگمان]اگر شرکت نقل مکان می کرد، اغلب کارکنان شروع به حرکت می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The firm may be forced to relocate from New York to Stanford.
[ترجمه گوگل]ممکن است شرکت مجبور شود از نیویورک به استانفورد نقل مکان کند
[ترجمه ترگمان]این شرکت ممکن است مجبور به جابجایی از نیویورک به استنفورد شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. There will be the problem of where to relocate the returning troops.
[ترجمه گوگل]این مشکل وجود خواهد داشت که نیروهای بازگشته را به کجا منتقل کنند
[ترجمه ترگمان]مشکل محل استقرار نیروهای بازگشتی وجود خواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The company decided to relocate to the suburbs because the rent was much cheaper.
[ترجمه گوگل]شرکت تصمیم گرفت به حومه شهر نقل مکان کند زیرا اجاره بسیار ارزان تر بود
[ترجمه ترگمان]این شرکت تصمیم گرفت تا به حومه شهر نقل مکان کند چرا که اجاره بسیار ارزان تر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Employees who refuse to relocate are in breach of contract .
[ترجمه گوگل]کارمندانی که از جابجایی امتناع می کنند، قرارداد را نقض می کنند
[ترجمه ترگمان]کارمندانی که از نقل مکان کردن امتناع می کنند، در حال نقض قرارداد هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The company is to relocate its headquarters in theMidlands.
[ترجمه گوگل]این شرکت قرار است دفتر مرکزی خود را در میدلندز تغییر مکان دهد
[ترجمه ترگمان]این شرکت قرار است مقر خود در theMidlands را تغییر دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They found themselves compelled to relocate.
[ترجمه گوگل]آنها خود را مجبور به نقل مکان یافتند
[ترجمه ترگمان] خودشون رو مجبور کردن که نقل مکان کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Forty staff chose to relocate to the Bristol area and continued their employment with Sun Life in the head office.
[ترجمه گوگل]چهل کارمند تصمیم گرفتند به منطقه بریستول نقل مکان کنند و به کار خود با Sun Life در دفتر مرکزی ادامه دادند
[ترجمه ترگمان]چهل کارمند برای نقل مکان به ناحیه بریستول انتخاب شدند و کار خود را با شرکت سان زندگی در دفتر مرکزی ادامه دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The team must relocate to make way for the major-league expansion Diamondbacks.
[ترجمه گوگل]تیم باید جابجا شود تا راه را برای گسترش لیگ اصلی Diamondbacks باز کند
[ترجمه ترگمان]این تیم باید به گونه ای جابجا شود که بتواند مسیر اصلی توسعه لیگ را در پیش بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A National Marine Fisheries facility is scheduled to relocate from Tiburon.
[ترجمه گوگل]یک مرکز ملی شیلات دریایی قرار است از تیبورون نقل مکان کند
[ترجمه ترگمان]یک مرکز ملی ماهیگیری قرار است از Tiburon نقل مکان کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Organisations may choose to relocate to a new area for a variety of reasons.
[ترجمه گوگل]سازمان‌ها ممکن است به دلایل مختلفی به یک منطقه جدید نقل مکان کنند
[ترجمه ترگمان]سازمان ها ممکن است انتخاب کنند که به دلایل مختلف به یک منطقه جدید نقل مکان کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The Chrysler Center will relocate to Hansen Ford's current site.
[ترجمه گوگل]مرکز کرایسلر به سایت فعلی Hansen Ford منتقل خواهد شد
[ترجمه ترگمان]مرکز Chrysler به سایت فعلی هانسن منتقل خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Then he dictated that thousands more relocate there.
[ترجمه گوگل]سپس او دیکته کرد که هزاران نفر دیگر به آنجا نقل مکان کنند
[ترجمه ترگمان]سپس به این نتیجه رسید که هزاران مکان دیگر در آنجا وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Semi-skilled and unskilled workers were more willing to relocate than management and professional staff.
[ترجمه گوگل]کارگران نیمه ماهر و غیر ماهر بیشتر از کارکنان مدیریت و حرفه ای مایل به جابجایی بودند
[ترجمه ترگمان]کارگران نیمه ماهر و غیر ماهر نسبت به مدیریت و پرسنل حرفه ای تمایل بیشتری به جابجایی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Polisario announced that its forces had begun to relocate in the assembly areas allocated to them for the period of the ceasefire.
[ترجمه گوگل]پولیساریو اعلام کرد که نیروهایش نقل مکان خود را در مناطق تجمعی که برای دوره آتش بس به آنها اختصاص داده شده است، آغاز کرده اند
[ترجمه ترگمان]پلیساریو اعلام کرد که نیروهایش در مناطق مونتاژ اختصاص داده شده به آن ها برای مدت آتش بس شروع به جابجایی کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کردن (فعل)
rest, joint, do, perform, have, ramble, char, relocate, gig, kick in

تخصصی

[کامپیوتر] جابجا کردن
[ریاضیات] جا به جا کردن

انگلیسی به انگلیسی

• move to a different apartment; move to a different place; change the location of something
if people or businesses relocate or if someone relocates them, they move to a different place.

پیشنهاد کاربران

تغییر مکان دادن
مکان یابی مجدد، موقعیت یابی مجدد
دوباره نقل مکان کردن
بازتعیین
( پزشکی ) جا انداختن ( شانه، . . . . )
The doctor relocated his shoulder
دکتر شونشو جا انداخت
منتقل کردن
Moved to a different place
ارجاع دادن/محول کردن/انتقال دادن

بپرس