resolute

/ˈrezəˌluːt//ˈrezəluːt/

معنی: ثابت، پا بر جا، ثابت قدم، مصمم
معانی دیگر: اراده کرده، با عزم راسخ، صاحب عزم، تصویب کردن

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: resolutely (adv.), resoluteness (n.)
• : تعریف: having or showing firmness, determination, or resolve.
مترادف: determined, firm, steady, unwavering
متضاد: irresolute, negligent, weak, wishy-washy
مشابه: adamant, assiduous, bent, decisive, emphatic, intent, persevering, purposeful, purposive, sedulous, staunch, steadfast, stout, strong, sturdy, unflinching

- They tried to convince him otherwise, but he was resolute in his decision.
[ترجمه آرمان بدیعی] آنها سعی کردند او را جور دیگر متقاعد کنند، اما او در تصمیمش مصمم بود.
|
[ترجمه گوگل] آنها سعی کردند او را در غیر این صورت متقاعد کنند، اما او در تصمیم خود مصمم بود
[ترجمه ترگمان] سعی کردند او را متقاعد کنند، اما عزم جزم کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a resolute man
یک مرد پراراده

2. they stood resolute against the enemy
با عزم راسخ جلوی دشمن ایستادند.

3. Voters perceive him as a decisive and resolute international leader.
[ترجمه گوگل]رای دهندگان او را به عنوان یک رهبر بین المللی قاطع و مصمم می دانند
[ترجمه ترگمان]رای دهندگان او را به عنوان یک رهبر بین المللی مصمم و مصمم تلقی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Their resolute opposition to new working methods was difficult to overcome.
[ترجمه گوگل]غلبه بر مخالفت قاطع آنها با روشهای جدید کار دشوار بود
[ترجمه ترگمان]مخالفت سرسختانه آن ها با روش های نوین کاری دشوار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Her voice sounded calm and resolute.
[ترجمه گوگل]صدایش آرام و مصمم به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]صدایش آرام و مصمم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She remained resolute in her belief that the situation would improve.
[ترجمه گوگل]او در این باور که اوضاع بهتر خواهد شد، مصمم بود
[ترجمه ترگمان]او در این باور راسخ بود که اوضاع بهبود خواهد یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He became even more resolute in his opposition to the plan.
[ترجمه گوگل]او حتی در مخالفت با این طرح قاطع‌تر شد
[ترجمه ترگمان]او در مخالفت خود با این طرح مصمم تر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She's utterly resolute in her refusal to apologise.
[ترجمه گوگل]او در امتناع از عذرخواهی کاملاً مصمم است
[ترجمه ترگمان]او کاملا مصمم به عذرخواهی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was resolute in carrying out his plan.
[ترجمه گوگل]او در اجرای نقشه خود مصمم بود
[ترجمه ترگمان]عزم جزم کرده بود نقشه خود را عملی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In the face of resolute opposition, the bill was withdrawn in November.
[ترجمه گوگل]در مواجهه با مخالفت قاطع، این لایحه در نوامبر پس گرفته شد
[ترجمه ترگمان]در رویارویی با مخالفت های شدید، این لایحه در ماه نوامبر پس گرفته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This can be limited and even stopped by resolute political action.
[ترجمه گوگل]این را می توان با اقدام سیاسی قاطعانه محدود و حتی متوقف کرد
[ترجمه ترگمان]این می تواند محدود باشد و حتی با اقدام سیاسی مصمم متوقف شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. But not all choreographers had the means, resolute strength or personal charisma to forge such instruments of self-expression.
[ترجمه گوگل]اما همه طراحان رقص ابزار، قدرت مصمم یا کاریزمای شخصی برای ساختن چنین ابزار ابراز وجود را نداشتند
[ترجمه ترگمان]اما همه choreographers ابزار، قدرت و charisma شخصی برای ایجاد چنین ابزارهایی برای بیان خود نداشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This situation requires our resolute action.
[ترجمه گوگل]این وضعیت مستلزم اقدام قاطع ما است
[ترجمه ترگمان]این وضعیت به اقدام قاطع ما نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I could also imagine the gentle but resolute Amsale recognizing a kindred spirit in Neil Brown.
[ترجمه گوگل]همچنین می‌توانستم آمسال ملایم اما مصمم را تصور کنم که روح خویشاوندی را در نیل براون تشخیص می‌دهد
[ترجمه ترگمان]همچنین می توانستم تصور کنم که آن مرد مهربان ولی مصمم، روح مشابهی را در نیل براون به رسمیت می شناسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. His biggest problem is the seemingly resolute determination of Pat Buchanan and Steve Forbes to hang in.
[ترجمه گوگل]بزرگترین مشکل او عزم به ظاهر قاطعانه پت بوکانان و استیو فوربس برای ماندگاری است
[ترجمه ترگمان]بزرگ ترین مشکل او، تصمیم به ظاهر مصمم پت بوچانان و استیو فوربس است که به دار آویخته شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ثابت (صفت)
stable, permanent, firm, constant, lasting, true, loyal, fixed, pat, fiducial, immovable, hard and fast, changeless, invariable, inalterable, steady, resolute, indelible, staid, equable, immobile, incommutable, invariant, irremovable, thetic, thetical

پا بر جا (صفت)
stable, firm, confirmed, established, loyal, fixed, regular, resolute

ثابت قدم (صفت)
constant, consistent, steadfast, resolute, unflinching, staunch stanch, sure-footed

مصمم (صفت)
intent, determined, stalwart, resolute, unflinching, decided, resolved, having decided, having made up one's mind, manful

انگلیسی به انگلیسی

• resolved, determined; firm, steadfast
someone who is resolute refuses to change their mind or to give up a course of action; a formal word.

پیشنهاد کاربران

informal
become more courageous or resolute.
"all you have to do is grow a pair and ask her out if you want to"
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : resolve
✅️ اسم ( noun ) : resoluteness / resolution / resolve
✅️ صفت ( adjective ) : resolute
✅️ قید ( adverb ) : resolutely
قاطع
راسخ
محکم
Resolute determination
اراده راسخ
Resolute opposition
مخالفت قاطع
Resolute leadership
رهبری قاطع
صاحب اراده
قاطعانه

بپرس