respect

/rəˈspekt//rɪˈspekt/

معنی: نسبت، رابطه، احترام، عزت، تکریم، حیثیت، رجوع، حرمت، حیث، بزرگداشت، احترام گذاشتن به، محترم داشتن، بزرگداشتن
معانی دیگر: گرامیداشت، ارج داشت، احترام گذاشتن، محترم شمردن، گرامی داشتن، گرامیداشت کردن، ارج داشت کردن، ملاحظه نشان دادن، رعایت کردن، پروا کردن، مربوط بودن (به)، راجع بودن (به)، سنجیده کاری، ارج گذاری، (جمع - در سلام رسانی) سلام، مراتب احترام، ادای احترام، جنبه، جهت، نظر، (جمع) لحاظ، ربط، باره، مراجعه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a detail, point, or aspect (usu. prec. by in).
مترادف: detail, particular, regard
مشابه: way

- It is a good plan in many respects.
[ترجمه Turtle] این یک نقشه و طرح خوب در بسیاری از جهات و موارد است
|
[ترجمه محمد حاتمی نژاد] این از بسیاری جهات, طرح خوبی است
|
[ترجمه Mohammad] این یک نقشه و طرح خوب از بسیاری جهات میباشد .
|
[ترجمه گوگل] از بسیاری جهات طرح خوبی است
[ترجمه ترگمان] این یک نقشه خوب از بسیاری جهات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: regard or reference.
مترادف: regard
مشابه: deference, relation

- I have a question with respect to these new rules.
[ترجمه Ali] من سوالی در رابطه با این قوانین جدید دارم
|
[ترجمه روشن] من یک سوال با احترام به قوانین جدید دارم
|
[ترجمه گوگل] من یک سوال در رابطه با این قوانین جدید دارم
[ترجمه ترگمان] من یه سوال با احترام به قوانین جدید دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the state or condition of being regarded with admiration, esteem, or honor, or such admiration itself.
مترادف: esteem, estimation, regard
متضاد: contempt, disdain, disrespect, scorn
مشابه: admiration, favor, honor, reputation

- My grandparents enjoy the respect and love of our entire family.
[ترجمه Bita] پدر بزرگ و مادر بزرگم از احترام و عشق تمامی خانواده مان لذت می برند
|
[ترجمه ترجمه] پدربزرگ و مادر بزرگ من از عشق و احترام بین تمام خانواده خوشحال و راضی هستند
|
[ترجمه علی] پدربزرگ و مادر بزرگم مورد احترام و علاقه کل خانواده هستند
|
[ترجمه گوگل] پدربزرگ و مادربزرگ من از احترام و محبت تمام خانواده ما برخوردارند
[ترجمه ترگمان] پدر بزرگ و مادر بزرگ من از احترام و عشق کل خانواده ما لذت می برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: consideration for and deference to another's privileges or knowledge.
مترادف: deference

- Respect must be given to your commanding officer.
[ترجمه یزدان] شمابایدبه افسرفرمانده احترام بگذارید.
|
[ترجمه A.A] ادای احترام به افسر مافوق الزامی است
|
[ترجمه Mohammad] احترام ، باید به افسر مافوق ( ارشد ) داده شود .
|
[ترجمه گوگل] باید به فرمانده خود احترام گذاشت
[ترجمه ترگمان] احترام باید به افسر مافوق شما داده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: (pl.) respectful greetings (used in conventional expressions of esteem for another).
مترادف: compliments, regards

- When you see your father, please give him my respects.
[ترجمه زکیه جودی] وقتی پدرتون رو دیدید سلام من را بهش برسانید
|
[ترجمه A.A] وقتی پدرت را دیدی سلام منو برسون
|
[ترجمه گوگل] لطفا وقتی پدرت را دیدی به او احترام بگذار
[ترجمه ترگمان] وقتی پدرت رو دیدی احترام منو بهش بگو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I ran into your old colleague today, and he wished me to send you his respects.
[ترجمه Hosseini] من امروز همکاری قدیمیتان را دیدم. از من خواست سلامش را به شما برسانم
|
[ترجمه حسین ملیحی] امروز به سراغ همکار قریمی تان رفتم و او از من خواهش کرد مراتب احترام اش را به شما برسانم
|
[ترجمه گوگل] امروز با همکار قدیمی شما برخورد کردم و او از من خواست که به شما احترام بگذارم
[ترجمه ترگمان] من امروز به طرف هم کار سابقت دویدم و او از من خواست که شما را به شما معرفی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: respects, respecting, respected
مشتقات: respecter (n.)
(1) تعریف: to feel or express esteem toward, esp. by considering others to be above oneself in level of knowledge, experience, judgment, or virtue.
مترادف: esteem, honor, venerate
متضاد: disrespect, ridicule, scorn, slight
مشابه: admire, consider, defer, favor, regard, revere, salute

- He respected his elders and always listened carefully to their advice.
[ترجمه Mohammad] او همیشه به بزرگترها احترام میگذاشت و با دقت زیاد به نصیحتهای آنها گوش میداد . .
|
[ترجمه گوگل] به بزرگان خود احترام می گذاشت و همیشه به توصیه های آنان با دقت گوش می داد
[ترجمه ترگمان] او به بزرگ ترها احترام می گذاشت و همیشه به نصیحت آن ها گوش می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She could no longer respect her father after she found out how he'd lied to her and her mother.
[ترجمه A.A] بعدازاینکه متوجه شد چگونه پدرش به او و مادرش دروغ گفته بود دیگه نتوانست احترامش را نگه دارد
|
[ترجمه گوگل] بعد از اینکه فهمید چگونه به او و مادرش دروغ گفته است، دیگر نمی‌توانست به پدرش احترام بگذارد
[ترجمه ترگمان] بعد از اینکه فهمید چه طور به او و مادرش دروغ گفته بود، دیگر نمی توانست به پدرش احترام بگذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to comply with or accept as right or justified.
مترادف: comply with, observe
متضاد: abuse, disregard, disrespect, violate
مشابه: abide by, adhere to, follow, heed, obey

- Father did not want a funeral, and I think we should respect his wishes.
[ترجمه yazdan] پدرمراسم خاکسپاری نمی خواست ومن فکرمی کنم مابایدبه خواسته های اواحترام بگذاریم.
|
[ترجمه گوگل] پدر تشییع جنازه نمی خواست و من فکر می کنم ما باید به خواسته های او احترام بگذاریم
[ترجمه ترگمان] پدر مراسم تدفین لازم نداشت و من فکر می کنم که ما باید به خواسته های او احترام بگذاریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I respect his need to be alone sometimes, and I try not to complain.
[ترجمه A.A] گاهی اوقات نیاز ش به تنها بودن را مراعات میکنم و سعی میکنم غر و لند نکنم
|
[ترجمه گوگل] من به نیاز او به تنهایی احترام می گذارم و سعی می کنم گله نکنم
[ترجمه ترگمان] من به او احترام می گذارم که گاهی تنها باشم و سعی می کنم شکایت نکنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We respect that you want to be independent, but are you really ready?
[ترجمه A] متوجه هستیم که میخوای مستقل باشی ولی واقعاً آماده ای؟
|
[ترجمه گوگل] ما احترام می گذاریم که شما می خواهید مستقل باشید، اما آیا واقعا آماده اید؟
[ترجمه ترگمان] ما به این احترام می گذاریم که شما می خواهید مستقل باشید، اما شما واقعا آماده اید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. respect for the law
رعایت قانون (احترام به قانون)

2. i respect your frankness
به رک بودن شما احترام می گذارم.

3. mutual respect
احترام متقابل

4. show respect for your parents
نسبت به والدین خود احترام بگذار.

5. to respect others' privacy
ملاحظه ی آسایش دیگران را کردن

6. to respect the sovereignty of even small countries
نسبت به استقلال کشورهای کوچک هم احترام قایل بودن

7. with respect to this problem
در رابطه با این مسئله

8. with respect to your other question, i must say that . . .
درباره ی پرسش دیگر شما باید بگویم که . . .

9. in respect of (something)
درباره(ی چیزی)،مربوط به (چیزی)

10. with respect to
درباره ی،در مورد

11. without respect to
بدون در نظر گرفتن

12. one must respect most of the proprieties of one's society
انسان باید اکثر عرف های جامعه ی خود را قبول کند.

13. to command respect
از احترام بر خوردار بودن

14. to have respect for the feelings of others
رعایت احساسات دیگران را کردن

15. we must respect the environment
باید برای محیط زیست احترام قائل باشیم.

16. you should respect your parents
باید به والدین خود احترام بگذاری.

17. out of respect for
به خاطر احترام نسبت به،به پاس گرامی داشت

18. john has the respect of his colleagues
جان مورد احترام همکارانش است.

19. right in every respect
از هر لحاظ درست

20. they do not respect the rights of religious minorities
آنان حقوق اقلیت های مذهبی را محترم نمی شمارند.

21. with all due respect
با کمال احترام

22. with (all due) respect
اگر گستاخی نباشد،محترما،با کمال احترام

23. anyone can vote without respect to race or religion
همه می توانند از هر نژاد یا مذهبی که باشند رای بدهند.

24. these children have no respect for their elders
این بچه ها برای بزرگترهایشان احترام قائل نیستند.

25. john and david earned everyone's respect
جان و دیوید مورد احترام همه شدند.

26. nowadays the young don't show respect toward the old
امروزه جوانان احترامی برای پیران قائل نیستند.

27. to inculcate in the students a respect for the rights of others
احترام به حقوق دیگران را در فکر دانش آموزان پروراندن

28. i yield to no one in my respect for his genius
هیچ کس مثل من برای نبوغ او احترام قائل نیست.

29. we stood up as a sign of respect
به نشان احترام از جا برخاستیم.

30. they treated the old lady with civility and respect
آنان نسبت به پیرزن با ادب و احترام رفتار کردند.

31. a clone has only one parent and is exactly like it in every respect
بافتزاد فقط یک والد دارد و از هر حیث عینا مانند اوست.

مترادف ها

نسبت (اسم)
format, connection, scale, proportion, relation, bearing, ratio, relationship, respect, blood, cognation, kinship, connexion, rapport

رابطه (اسم)
connection, linkage, bond, tie, relation, respect, relevance, nexus, dash, relevancy, connexion, liaison, contingence

احترام (اسم)
tribute, regard, deference, honor, greeting, respect, obeisance, curtsey, curtsy, reverence, respectability, revere

عزت (اسم)
honor, glory, honour, respect, esteem

تکریم (اسم)
tribute, veneration, respect, glorification, magnification, reverence

حیثیت (اسم)
respect, prestige

رجوع (اسم)
reference, reversion, respect, referral

حرمت (اسم)
respect, reverence, sanctity, revere

حیث (اسم)
respect

بزرگداشت (اسم)
respect

احترام گذاشتن به (فعل)
respect

محترم داشتن (فعل)
respect

بزرگداشتن (فعل)
respect

تخصصی

[ریاضیات] نسبت، رجوع کردن، در مورد، رجوع، رابطه

انگلیسی به انگلیسی

• honor, esteem, high regard; consideration, attention
honor, admire, esteem, hold in high regard
if you respect someone, you have a good opinion of their character or ideas.
your respect for someone is your good opinion of them.
if you respect someone's wishes, rights, or customs, you avoid doing things that they would dislike or regard as wrong.
if you show respect for someone's wishes, rights, or customs, you avoid doing anything they would dislike or regard as wrong.
if you respect a law or a moral principle, you agree not to break it.
see also respected.
you say with respect when you are politely disagreeing with someone.
you say with respect to to indicate what something relates to.
you say in this respect to indicate that what you are saying applies to the thing you have just mentioned.
in many respects means in many different ways.

پیشنهاد کاربران

احترام، ارزش گذاری
مثال: He treated his colleagues with respect and kindness.
او با همکاران خود با احترام و مهربانی برخورد می کرد.
in every respect
به معنای از هر لحاظ
respect احترام
Inspect رسیدگی
ارج وقرب
احترام گذاشتن
e. g: don respect me یعنی بهم احترام نزار , باهام رسمی حرف نزن , باهام صمیمی باش
respect: احترام گذاشتن
respectable: قابل احترام
respectful: محترم
with respect to
نسبت به
راجع به
خصوص
With respect درخصوص
The feeling that you have when you admire or have a high opinion of something or somebody
احترام گذاشتن. رعایت کردن. ارج نهادن
خفن
در اینستا و یوتیوب به معنی دمت گرم
ولی در کل به معنی احترام و احترام گذاشتن
Respect : احترام ( اسم ) - احترام گذاشتن ( فعل )
Respectively : به ترتیب ( قید ) / یه وقت نگید با احترام ❌
احترام
فَرانامیدن.
فراارجیدن.
فرادانستن.
بُرزانامیدن.
برزاارجیدن.
پیروی کردن از قانون
در حالت verb
Obey a rule, law. . .
پاسگزار، باک داشتن
نقض نکردن
take derivative of Y with respect to X:
از Y نسبت به X مشتق بگیرید
احترام
برای مثال =I respect u = من به شما احترام میزارم
With respect در رابطه با. . . . .
احترام گذاشتن 🎵🎵🎵
Children respect their parents
بچه ها به والدینشان احترام می گذارند
رابطه محترمانه
احترام گذاشتن به ، احترام ، رابطه
ادب و احترام
جنبه
پاس داشتن
در قبال = with respect to
اگه استرس روی بخش اول باشه در نقش اسم هست اگه روی بخش دوم باشه در نقش فعل
Pay attention
احترام ازهرجهت
رابطه، نسبت، رجوع، مراجعه، احترام، ملاحظه، احترام گذاشتن، بزرگداشتن
ارج نهادن
ادای احترام
Obey a rule
in every respect از هر جهت / حیث
a particular feature or detail
a particular aspect or detail of something
for exp
in this respect . . . .
از این جهت . . . . .

احترام گذاشتن
گرامی داشتن
باتوجه به with respect to
رعایت کردن
احترام گذاشتن به
در نظر گرفتن
ضمن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٤)

بپرس