respectful

/rəˈspektfəl//rɪˈspektfəl/

معنی: با ادب، مودب، ابرومند، پر احترام
معانی دیگر: متواضع

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: respectfully (adv.), respectfulness (n.)
• : تعریف: having or showing respect or politeness.
مترادف: considerate, courteous, polite, regardful, thoughtful
متضاد: abusive, disdainful, disrespectful, flippant, insulting, irreverent, scornful, smart
مشابه: attentive, civil, decorous, dutiful, mannerly, obedient, observant, proper, seemly, submissive, well-behaved

- Respectful citizens along the street bowed their heads as the coffin went by.
[ترجمه گوگل] شهروندان محترم در کنار خیابان با عبور از تابوت سر خود را خم کردند
[ترجمه ترگمان] مردم مودب در خیابان سر خود را به روی تابوت انداختند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It is not respectful to the instructor to shout out answers without being called on.
[ترجمه گوگل] برای مربی احترامی نیست که بدون فراخوانی پاسخ ها را فریاد بزند
[ترجمه ترگمان] احترام به مربی برای فریاد زدن بدون اینکه درخواست داده شود، محترمانه نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the official guests were received with respectful ceremony
مهمانان رسمی با تشریفات حاکی از احترام پذیرایی شدند.

2. The children in our family are always respectful to their elders.
[ترجمه گوگل]بچه های خانواده ما همیشه به بزرگترها احترام می گذارند
[ترجمه ترگمان]بچه ها در خانواده ما همیشه به بزرگ ترها احترام می گذارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The onlookers stood at a respectful distance.
[ترجمه گوگل]تماشاچیان در فاصله ای محترمانه ایستادند
[ترجمه ترگمان]تماشاچیان در فاصله respectful ایستاده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He is respectful to his elders.
[ترجمه گوگل]او برای بزرگترها احترام قائل است
[ترجمه ترگمان]او به ریش سفیدان خود احترام می گذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He was very respectful at home and obedient to his parents.
[ترجمه گوگل]در خانه بسیار محترم بود و مطیع پدر و مادر بود
[ترجمه ترگمان]او در خانه بسیار محترمانه رفتار می کرد و از پدر و مادرش اطاعت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We were brought up to be respectful of authority.
[ترجمه گوگل]ما تربیت شده ایم که به مقام احترام بگذاریم
[ترجمه ترگمان]ما برای احترام زیادی بزرگ شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He behaves in a respectful way.
[ترجمه گوگل]رفتاری محترمانه دارد
[ترجمه ترگمان]رفتارش مودبانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She received guests with a respectful attitude.
[ترجمه گوگل]او با رفتاری محترمانه از مهمانان پذیرایی کرد
[ترجمه ترگمان]با رفتاری مودبانه مهمان را پذیرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. There was a respectful two-minute silence as we remembered the soldiers who had died in the war.
[ترجمه گوگل]به یاد سربازانی که در جنگ جان باختند، دو دقیقه سکوت محترمانه برقرار شد
[ترجمه ترگمان]همان طور که به یاد سربازانی که در جنگ کشته شده بودند، دو دقیقه سکوت برقرار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. As they left, the Corporal gave them a respectful salute.
[ترجمه گوگل]هنگام رفتن، سرجوخه به آنها سلام احترام کرد
[ترجمه ترگمان]وقتی رفتند، سرجوخه به آن ها سلام احترام آمیز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He taught his children to be respectful of other cultures.
[ترجمه گوگل]او به فرزندانش یاد داد که به فرهنگ های دیگر احترام بگذارند
[ترجمه ترگمان]او به فرزندان خود یاد داد که به فرهنگ های دیگر احترام بگذارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They listened in respectful silence.
[ترجمه گوگل]آنها در سکوت محترمانه گوش دادند
[ترجمه ترگمان]با سکوت آمیخته به احترام گوش می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He was always respectful of my independence.
[ترجمه کیان] اوهمیشه به مستقل بودن من احترام میگذاشت
|
[ترجمه گوگل]او همیشه به استقلال من احترام می گذاشت
[ترجمه ترگمان]او همیشه از استقلال من احترام می گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. But she was quiet and respectful, and she was eager to go West.
[ترجمه گوگل]اما او ساکت و محترم بود و مشتاق رفتن به غرب بود
[ترجمه ترگمان]اما او آرام و مودب بود و مشتاق بود که به غرب برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. At the start, everyone was respectful towards him, listening carefully to his soporific explanations.
[ترجمه گوگل]در ابتدا همه نسبت به او احترام قائل بودند و با دقت به توضیحات خواب آلود او گوش می دادند
[ترجمه ترگمان]در آغاز، همه به او احترام می گذاشتند و با دقت به توضیحات خواب آور او گوش می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

با ادب (صفت)
polite, courteous, complaisant, civil, respectful

مودب (صفت)
polite, nice, courtly, courteous, suave, debonair, decorous, civil, respectful, mannerly, fair-spoken, urbane

ابرومند (صفت)
honorable, responsible, smug, respectful, respectable, honourable

پر احترام (صفت)
respectful

انگلیسی به انگلیسی

• showing honor, showing respect, showing deference
if you are respectful, you show respect for someone.

پیشنهاد کاربران

respectful: محترم
respect: احترام گذاشتن
respectable: قابل احترام
قابل‎ ملاحظه:
In the Old Testament, we can read the respectful account of Abraham’s willingness to plunge a dagger through the heart of his young son because God, without any explanation, ordered it.
توأم با احترام
be respectful of sth
احترام گذاشتن به کسی یا چیزی
He taught his children to be respectful of other cultures.
او به فرزندان خود یاد داد که به فرهنگ های دیگر احترام بگذارند.
مقرر یا تعیین شده
احترام گذار
محترم - محترمانه
مودب
محترمانه

بپرس