ruin

/ˈruːən//ˈruːɪn/

معنی: ضلالت، خرابی، تباهی، ویرانی، خرابه، مخروبه، نا بودی، خراب کردن، سیاه کردن، فاسد کردن، سربه سر کردن، فنا کردن
معانی دیگر: (جمع) خرابه(ها)، ویرانه(ها)، فروریخته، انهدام، فروریزی، فلاکت، فنا، انحطاط، بی سیرت شدگی، بی سیرتی، بی عفتی، هتک ناموس، سبب تباهی، مایه ی فلاکت، خراب کردن یا شدن، مخروبه کردن یا شدن، ویران کردن یا شدن، فقیر کردن، ورشکسته کردن، (از نظر اقتصادی) نابود کردن، (زن را) بی سیرت کردن، بی ناموس کردن، از حیز انتفاع انداختن، بلا مصرف کردن، به درد نخور کردن، از بین بردن، تباه کردن، نقش برآب کردن، (در اصل) فروریزی (دیوار یا ساختمان و غیره)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: complete destruction or decay.
مترادف: decay, destruction, devastation, ruination
مشابه: end, fate, havoc, rack, rape, rot, wreck

- The earth's rain forests are facing ruin.
[ترجمه گوگل] جنگل های بارانی زمین با ویرانی روبرو هستند
[ترجمه ترگمان] جنگل های بارونی زمین در حال ویرانی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It's not clear what caused the ruin of this ancient civilization.
[ترجمه گوگل] مشخص نیست چه چیزی باعث ویرانی این تمدن باستانی شده است
[ترجمه ترگمان] واضح نیست که چه چیزی باعث نابودی این تمدن کهن شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: (usu. pl.) the product or condition of such destruction or decay.
مترادف: debris, remains, wreckage
مشابه: destruction, devastation, nemesis, rot, waste

- The ruins of some of the buildings still remain.
[ترجمه گوگل] خرابه های برخی از ساختمان ها هنوز باقی مانده است
[ترجمه ترگمان] خرابه های برخی از ساختمان ها هنوز باقی مانده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The dress was torn to ruins.
[ترجمه گوگل] لباس پاره شد و خراب شد
[ترجمه ترگمان] لباسش پاره پاره شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They found their home in ruins after the hurricane.
[ترجمه علی ماشا اله زاده] آنها خانه هایشان را بصورت مخروبه یافتند بعد از طوفان
|
[ترجمه گوگل] آنها خانه خود را پس از طوفان ویرانه یافتند
[ترجمه ترگمان] آن ها خانه شان را در خرابه های پس از طوفان پیدا کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a complete downfall, as in health, or financial or social standing.
مترادف: decay, downfall
متضاد: success
مشابه: death, finish, wreck

- These bad investments led to the company's ruin.
[ترجمه گوگل] این سرمایه گذاری های بد منجر به نابودی شرکت شد
[ترجمه ترگمان] این سرمایه گذاری های بد منجر به ویرانی این شرکت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: the cause of destruction or downfall.
مترادف: destruction, downfall, undoing
مشابه: evil

- The scandal was the ruin of his political ambitions.
[ترجمه گوگل] این رسوایی نابودی جاه طلبی های سیاسی او بود
[ترجمه ترگمان] این رسوایی ویران کردن جاه طلبی های سیاسی او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: ruins, ruining, ruined
(1) تعریف: to cause the destruction of; wreck or devastate.
مترادف: demolish, destroy, devastate, wreck
متضاد: rebuild, repair, restore
مشابه: blast, blight, break, bust, damn, dash, desolate, deteriorate, harry, ravage, scupper, shatter, smash, spoil, total, waste

- The disease ruined the crops.
[ترجمه گوگل] این بیماری محصولات را از بین برد
[ترجمه ترگمان] بیماری کشت محصول را خراب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The flood ruined their homes.
[ترجمه گوگل] سیل خانه های آنها را ویران کرد
[ترجمه ترگمان] سیل خانه های آن ها را ویران کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The bad publicity ruined his career.
[ترجمه گوگل] تبلیغات بد شغل او را خراب کرد
[ترجمه ترگمان] تبلیغات بد شغلش رو خراب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to cause the downfall or disgrace of.
مترادف: debase, destroy, undo
متضاد: redeem
مشابه: assassinate, blast, break, corrupt, defeat, demolish, wreck

- His alcoholism ruined him.
[ترجمه گوگل] اعتیاد به الکل او را خراب کرد
[ترجمه ترگمان] دائم الخمر بودن اون نابودش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to make unusable or unable to be enjoyed; spoil.
مترادف: spoil, wreck

- The ink stain ruined the dress.
[ترجمه گوگل] لکه جوهر لباس را خراب کرد
[ترجمه ترگمان] لکه جوهر آن لباس را خراب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The rowdy guests ruined the party.
[ترجمه گوگل] مهمانان هولناک جشن را خراب کردند
[ترجمه ترگمان] مهمون های شلوغ مهمونی رو خراب کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to be wrecked; fall into ruins.
مترادف: decay, degenerate
مشابه: fall, rot, wreck

(2) تعریف: to suffer a downfall; come to ruin.

جمله های نمونه

1. moral ruin goes hand in hand with faithlessness
انحطاط اخلاقی با بی ایمانی همراه است.

2. the daughter's ruin unhinged the old man's mind
از راه به در رفتن دختر،پیرمرد را دچار جنون کرد.

3. carelessness was his ruin
بی دقتی مایه ی فنای او شد.

4. gambling was his ruin
قمار سبب تباهی او بود.

5. that party's political ruin
نابودی سیاسی آن حزب

6. war mothered famine and ruin
جنگ موجد قحطی و خرابی شد.

7. go to rack and ruin
کاملا ویران شدن

8. go to rack and ruin
دچار خرابی و فلاکت شدن،نابنوا شدن

9. gambling sent him to his ruin
قمار بازی او را بدبخت کرد.

10. too much candy and sweets will ruin your teeth
آبنبات و شیرینی زیاد دندانت را خراب می کند.

11. unsound investments finally led to his ruin
سرمایه گذاری های پر مخاطره بالاخره موجب تباهی او شد.

12. any extraneous light in the camera will ruin the film
هرگونه نور برونی در دوربین موجب خراب شدن فیلم خواهد شد.

13. the house is in a state of ruin
خانه به صورت مخروبه درآمده است.

14. big cities are full of snares that can ruin a young person's life
شهرهای بزرگ پر از دام هایی هستند که می توانند زندگی یک فرد جوان را تباه کنند.

15. The old house soon went to rack and ruin.
[ترجمه گوگل]خانه قدیمی به زودی خراب و خراب شد
[ترجمه ترگمان]خانه قدیمی به زودی به قفسه و ویرانه رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The news meant the ruin of all our hopes.
[ترجمه گوگل]این خبر به معنای نابودی تمام امیدهای ما بود
[ترجمه ترگمان]این خبر از خرابی همه امیدهای ما بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. You can't change the past, but you can ruin the present by worrying about the future.
[ترجمه Rs] شما نمی توانید گذشته را تغییر دهید اما می توانید حال را با نگرانی در مورد آینده خراب کنید
|
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید گذشته را تغییر دهید، اما می توانید با نگرانی در مورد آینده، حال را خراب کنید
[ترجمه ترگمان]تو نمی تونی گذشته رو تغییر بدی، اما می تونی این هدیه رو با نگرانی در مورد آینده خراب کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Constant indulgence in bad habits brought about his ruin.
[ترجمه گوگل]افراط مداوم در عادات بد باعث نابودی او شد
[ترجمه ترگمان]افراط در عادات بد او را به تباهی کشانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. His enemies are determined to ruin him.
[ترجمه گوگل]دشمنان او مصمم هستند که او را نابود کنند
[ترجمه ترگمان]دشمنانش مصمم هستند که او را نابود کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Several factors had combined to ruin our plans.
[ترجمه گوگل]عوامل متعددی دست به دست هم داده بود تا برنامه های ما را خراب کند
[ترجمه ترگمان]چندین عامل برای خراب کردن برنامه های ما با هم ترکیب شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. Never gloat over the ruin of your friend.
[ترجمه گوگل]هرگز از ویرانی دوست خود غرور نکنید
[ترجمه ترگمان] هیچوقت خراب کردن دوست دوستت رو خالی نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. The house had been left to go to ruin.
[ترجمه گوگل]خانه رها شده بود تا خراب شود
[ترجمه ترگمان]خانه را ترک کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Gambling had brought about his ruin.
[ترجمه گوگل]قمار باعث تباهی او شده بود
[ترجمه ترگمان]شرط بندی از بین رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ضلالت (اسم)
deviation, aberration, loss, straying, error, perdition, ruin, doom

خرابی (اسم)
decay, ruin, failure, damage, desolation, wreck, destruction, devastation, havoc, demolition, ruination, dilapidation, disrepair, eversion, wrack

تباهی (اسم)
decay, perdition, ruin, wickedness, spoil, reprobation, depravity, depravation, degeneration, destruction, ruination, vitiation

ویرانی (اسم)
ruin, desolation, ravage, destruction, demolition, downcast, ruination, destruct, dilapidation

خرابه (اسم)
ruin, wreckage

مخروبه (اسم)
ruin, ruined place

نابودی (اسم)
ruin, extirpation, naught, liquidation, annihilation, extermination, inexistence, inexistency, smash-up

خراب کردن (فعل)
ruin, destroy, undo, corrupt, spoil, debauch, deteriorate, wreck, pull down, batter, take down, botch, disfigure, muck, vitiate, impair, demolish, devastate, dilapidate, muddle, ruinate, wrack, immoralize, unmake

سیاه کردن (فعل)
ruin, waste, black, denigrate, begrime, make bitter, make black, blacken, make intolerable, render unhappy

فاسد کردن (فعل)
ruin, addle, corrupt, rot, spoil, bastardize, canker, debauch, deprave, taint, vitiate, erode

سربه سر کردن (فعل)
ruin, assassinate, annihilate, bane, wreck, consume, obliterate, wither

فنا کردن (فعل)
ruin, destroy, annihilate

تخصصی

[ریاضیات] ورشکستگی

انگلیسی به انگلیسی

• destruction; remains of a collapsed structure; downfall, collapse
destroy, demolish; spoil, mutilate, damage
to ruin something means to severely harm, damage, or spoil it.
a ruin is a building that has been partly destroyed.
if something is in ruins, it has been completely or almost completely destroyed.
the ruins of something are the parts of it that remain after it has been severely damaged or weakened.
to ruin a person, an organization, or a country means to cause them no longer to have any money.
ruin is the state of no longer having any money.
see also ruined.

پیشنهاد کاربران

به فنا دادن/نابکار کردن/آسیب رساندن/آسیب شدید/تباهی/نابودی/از بین بردن
ruin = annihilate = devastate = demolish = destroy = spoil
ruin = to spoil or destroy something completely
اثر چیزی بودن یا باقی ماندن ( مثلا از جنگ باقی مانده بود یا از اثرات جنگ بود )
نقش برآب کردن
از بین بردن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : ruin
اسم ( noun ) : ruin / ruination
صفت ( adjective ) : ruined / ruinous
قید ( adverb ) : ruinously
تخریب
ویرانه
مخروبه
باقی مانده، "مثلا بقایای یک اثر تاریخی مثل کاخ ها و. . . "
سر به نیست کردن
منهدم کردن
مترادفش : destroy
بناهای قدیمی
تخریب کردن، نابود کردن
مترادف با destroy

رو به نابودی
destroy
خدشه دار کردن
Adj.
خرابه، مخروبه
خانه خرابه. . .
خراب کردن، از بین بردن
spoil
damage
خراب کردن، نابود کردن
Ignore her. She's only trying to ruin you. She's a jealous friend. be ignore her. بهش اهمیت نده. اون فقط داره سعی میکنه تو رو ( پیش همه ) خراب کنه. اون دوست حسودیه. بی اهمیتش کن.
کسی را خراب کردن در چشم مردم
خراب کردن، نابود کردن. .
Travel & tell no one. .
live a true love story & tell no one. .
live happily & tell no one
people RUIN beautiful thing
سفر که و به هیچکس نگو. .
یک رابطه عاشقانه را زندگی کن و به هیچکس نگو
شاد زندگی کن و به هیچکس نگو
آدم ها چیزهای قشنگ ر خراب می کنند.
جبرن خلیل جبران

باطل کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)

بپرس