rush forth

پیشنهاد کاربران

جهیدن، تراوش، روان شدن، فواره زدن، جاری شدن، موج زدن، ( آبگونه ها ) بافشار بیرون جهیدن، بیرون زدن، فوران کردن، ( با احساسات مبالغه آمیز ) بیان کردن، غلوکردن، جهش، جوشش، خون روش شدید، جاری و ساری!
مثال:
...
[مشاهده متن کامل]

Blood began to rush forth from her mouth
خون از دهانش شروع به جاری شدن کرد!
Frequently tears rush forth from hearts immersed in joy
اشکها اغلب از قلبهای غرق در شادی، جاری میشوند!

بپرس