rapidly

/ˈræp.əd.li//ˈræpɪdli/

معنی: سریعا
معانی دیگر: تند، بسرعت

بررسی کلمه

قید ( adverb )
• : تعریف: quickly; at a fast pace or in a short time.

- The temperature falls rapidly after sunset here.
[ترجمه یوسف] دما در اینجا پس از غروب خورشید سریعا کاهش پیدا میکند
|
[ترجمه گوگل] دما در اینجا پس از غروب خورشید به سرعت کاهش می یابد
[ترجمه ترگمان] دمای هوا پس از غروب آفتاب در اینجا به سرعت کاهش می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. he jumped rapidly from captain to colonel
او به سرعت از سروانی به سرهنگی ارتقا یافت.

2. rabbits propagate rapidly
خرگوش به سرعت زاد و ولد می کند.

3. she pattered rapidly down the stairs
او به سرعت تلپ تلپ کنان از پله ها پایین رفت.

4. water sinks rapidly into the thirsty ground
آب به تندی در زمین خشک فرو می رود.

5. kashan is prospering rapidly
کاشان به سرعت رو به رونق است.

6. the elevator descended rapidly
آسانسور به سرعت پایین رفت.

7. the fire took rapidly
آتش به سرعت گرفت (روشن شد).

8. the river rose rapidly
رودخانه به سرعت بالا آمد.

9. the temperature fell rapidly
حرارت به سرعت کاهش یافت.

10. the wind rose rapidly
باد به سرعت شدت یافت.

11. the city's population is swelling rapidly
جمعیت شهر به سرعت زیاد می شود.

12. we filled their orders as rapidly as they came in
ما سفارش های آنها را به مجرد وصول اجرا می کردیم.

13. akbar held the rudder while the other five rowed rapidly
اکبر سکان را در دست گرفت در حالیکه آن پنج نفر دیگر به سرعت پارو می زدند.

14. we should not allow our national riches to be wasted so rapidly
نباید اجازه بدهیم که ثروت های ملی ما به این سرعت بر باد داده شوند.

15. The frequency of Kara's phone calls increased rapidly.
[ترجمه گوگل]تعداد تماس های تلفنی کارا به سرعت افزایش یافت
[ترجمه ترگمان]فرکانس تماس های تلفنی Kara به سرعت افزایش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Discontent among junior ranks was rapidly spreading.
[ترجمه گوگل]نارضایتی در میان رده های پایین تر به سرعت در حال گسترش بود
[ترجمه ترگمان]Discontent در میان صفوف سوم به سرعت در حال گسترش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. She outgrew her clothes so rapidly that Patsy was always having to buy new ones.
[ترجمه گوگل]او آنقدر سریع لباس هایش را بزرگ کرد که پتسی همیشه مجبور به خرید لباس های جدید بود
[ترجمه ترگمان]لباس هایش آنقدر کوچک بود که پتسی همیشه مجبور بود لباس های نو بخرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The fire spread very rapidly because of the strong wind.
[ترجمه گوگل]آتش به دلیل وزش باد شدید به سرعت گسترش یافت
[ترجمه ترگمان]آتش به علت وزش باد شدید به سرعت پخش شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. He rapidly hent my clothes before I dropped off the cliff.
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه از صخره پایین بیایم، به سرعت لباس هایم را به سمتم کشید
[ترجمه ترگمان]او به سرعت لباس هایم را در آورد، قبل از اینکه از صخره پایین بیفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. The two rapidly became deadly enemies.
[ترجمه گوگل]این دو به سرعت به دشمنان مرگبار تبدیل شدند
[ترجمه ترگمان]این دو به سرعت دشمن جانی شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سریعا (قید)
quickly, rapidly, swiftly

انگلیسی به انگلیسی

• quickly, fast, swiftly

پیشنهاد کاربران

به سرعت، به تندی
مثال: Technology is advancing rapidly these days.
فناوری امروزه به سرعت پیشرفت می کند.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
quickly _ fast
rapidly: به سرعت
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : rapidity
✅️ صفت ( adjective ) : rapid
✅️ قید ( adverb ) : rapidly
apace
سریع یا سرعت
سریعا ، سریع ، تند
به سرعت
she gave correct answers to all the questions rapidly
او به همه ی سوالات به سرعت پاسخ درست داد 🌁🌁
سریع
she have a lunch rapidly او میخورد ناهار را سریع
سریع . زود . سریعا
مثال:children grow up rapidly
بچه ها سریع بزرگ میشوند
زود
به سرعت
به سرعت

سریعا
very quickly and in a very short time
مداوم
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس