rapport

/ræˈpɔːr//ræˈpɔː/

معنی: توافق، نسبت، ربط، مناسبت
معانی دیگر: حسن تفاهم، نیک آمیزی، سازگاری، رابطه ی دوستانه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a sympathetic or agreeable relationship; mutual affinity.
مترادف: affinity
متضاد: antagonism
مشابه: concord, sympathy

- He has a wonderful rapport with his children.
[ترجمه گوگل] او رابطه فوق العاده ای با فرزندانش دارد
[ترجمه ترگمان] او رابطه خوبی با بچه هایش دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a teacher who has rapport with his students
معلمی که با شاگردانش خوب می سازد

2. He had an excellent rapport with his patients.
[ترجمه گوگل]او رابطه بسیار خوبی با بیمارانش داشت
[ترجمه ترگمان]اون یه ملاقات عالی با patients داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He is in rapport with his pupils.
[ترجمه گوگل]او با شاگردانش در ارتباط است
[ترجمه ترگمان]او با شاگردانش رابطه خوبی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She felt an instant rapport between them.
[ترجمه گوگل]او یک رابطه فوری بین آنها احساس کرد
[ترجمه ترگمان]یک لحظه تفاهم میان آن ها برقرار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He said he wanted "to establish a rapport with the Indian people".
[ترجمه گوگل]او گفت که می خواهد "با مردم هند رابطه برقرار کند"
[ترجمه ترگمان]او گفت که می خواهد \"یک رابطه دوستانه با مردم هند برقرار کند\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The actor developed a close rapport with his audience.
[ترجمه گوگل]این بازیگر رابطه نزدیکی با مخاطبانش برقرار کرد
[ترجمه ترگمان]این بازیگر ارتباط نزدیکی با مخاطبین خود ایجاد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He had enjoyed a personal rapport with the former president.
[ترجمه گوگل]او از رابطه شخصی با رئیس جمهور سابق برخوردار بود
[ترجمه ترگمان]او از رابطه شخصی با رئیس جمهور سابق لذت برده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The success depends on good rapport between interviewer and interviewee.
[ترجمه گوگل]موفقیت به رابطه خوب بین مصاحبه کننده و مصاحبه شونده بستگی دارد
[ترجمه ترگمان]موفقیت بستگی به ارتباط خوب بین مصاحبه کننده و interviewee دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Father and son have a great rapport.
[ترجمه گوگل]پدر و پسر رابطه بسیار خوبی با هم دارند
[ترجمه ترگمان]پدر و پسر رابطه خوبی دارن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. There was little rapport between the two women.
[ترجمه گوگل]رابطه کمی بین این دو زن وجود داشت
[ترجمه ترگمان]یک توافق کوچک بین دو زن وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She understood the importance of establishing a close rapport with clients.
[ترجمه گوگل]او اهمیت برقراری ارتباط نزدیک با مشتریان را درک کرد
[ترجمه ترگمان]او اهمیت ایجاد رابطه نزدیک با مشتریان را درک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They had been able to build a rapport with him, however.
[ترجمه گوگل]با این حال، آنها توانسته بودند با او ارتباط برقرار کنند
[ترجمه ترگمان]با این حال، آن ها قادر به ایجاد رابطه با او بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I've always got plenty of instant coffee and rapport . . . Maybe he was shy.
[ترجمه گوگل]من همیشه مقدار زیادی قهوه فوری و رابطه نزدیک دارم شاید خجالتی بود
[ترجمه ترگمان]من همیشه یک عالمه قهوه و یک مشاجره دارم شاید هم خجالتی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Victoria and Kay were so impressed with her rapport with the children that they asked her to work in the morning as well.
[ترجمه گوگل]ویکتوریا و کی از رابطه او با بچه ها آنقدر تحت تأثیر قرار گرفتند که از او خواستند صبح هم کار کند
[ترجمه ترگمان]ویکتوریا و کی چنان تحت تاثیر رابطه او با بچه ها قرار گرفتند که از او خواسته بودند در صبح کار کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Therefore he felt a rapport with Ramsey.
[ترجمه گوگل]بنابراین او با رمزی احساس رابطه می کرد
[ترجمه ترگمان]از این رو احساس می کرد که با رمزی رابطه برقرار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

توافق (اسم)
analogy, accord, coincidence, accordance, adaptation, conformation, agreement, compromise, settlement, understanding, concurrence, conciliation, concord, adhesion, consistency, commensurability, keeping, consistence, rapport

نسبت (اسم)
format, connection, scale, proportion, relation, bearing, ratio, relationship, respect, blood, cognation, kinship, connexion, rapport

ربط (اسم)
connection, junction, juncture, conjunction, correlation, concern, tie, relevance, contiguity, relevancy, connexion, rapport

مناسبت (اسم)
connection, reason, motive, urge, relation, relationship, persuasive, rapport

انگلیسی به انگلیسی

• understanding, close relationship, camaraderie
rapport is a feeling of understanding and sympathy which two or more people share.

پیشنهاد کاربران

این واژه دقیقا معادل " آرامیز سازدی_آرانی سازلاماک" در ترکی آذری است. به این مثال از دیکشنری مریم وبستر ، درج شده در توضیح این لغت به تاریخ 17 فوریه 2024 توجه بفرمایید لطفا:
Once our daughter had developed a rapport with her piano teacher, she began to show some real enthusiasm for learning and practicing the piano.
...
[مشاهده متن کامل]

از وقتی که دخترمان با معلم پیانو اش رابطه خوبی برقرار کرده ( او واختان کی آرانی سازلییب ) به یادگیری و تمرین پیانو علاقه نشان داده است.
عاشق کلمه
سعید امدادی
09127772125

T آخر تلفظ نمیشه حواستون باشه تو لیسنینگ
تماس برقرار کردن با کسی یا چیزی
تفاهم - رابطه ی نزدیک
صمیمیت
دوستان این کلمه در متون تخصصی مشاوره و روانشناسی چندتا معنی داره که اگه هر کدوم از اینا رو استفاده کنید موردی نداره؛ هر چند برای هر کدوم شون هم کلمه ی تخصصی خاصی وجود داره.
1 - رابطه ی درمانی
2 - رابطه ی یاورانه
...
[مشاهده متن کامل]

3 - رابطه ی حسنه
4 - اتحاد درمانی
این کلمه مهمترین اصل در انجام روان درمانی هستش. تا رابطه ی درمانی شکل نگیره هیچ جوره درمان اتفاق نمی افته. راستش رو بخوایید در سایه امنیت همین رابطه ی درمانی هستش که مراجع به درمانگر اعتماد می کنه و بزرگترین اسرار زندگیش رو در میان میذاره.

A good understanding of someone and an ability to communicate well with them/ Agreement or sympathy between people or group
درک مشترک، داشتن قدرت و توان خوب ارتباطی با دیگران، توافق و تفاهم فی ما بین
...
[مشاهده متن کامل]

We'd worked together for years and developed a close/good rapport
She has an excellent rapport with her staff
Though both have spoken publicly about their respect and admiration for each other, their rapport has often been marked by awkward diplomatic slights and deep policy rifts

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/rapport
بده و بستان ها ، همدلی ها، سازگاری ها، مناسبات
اتحاد درمانی
( روان شناسی ) : وقتی صحبت از درمان به میان می آید، تفاهم به رابطه بین مراجع و درمانگر اشاره دارد. با درگیر شدن واقعی با مُراجع، گوش دادن فعال، به خاطر سپردن و نشان دادن همدلی واقعی، تفاهم ایجاد می شود. این اعتماد و راحت بودنا در یک رابطه صادقانه به دست می آید.
جو دوستانه
A: Why was her praise and encouragement for your work so pleasing
B: I don't know, but there was some kind of rapport I felt here that I thought was meaningful to me
a close and harmonious relationship in which the people or groups concerned understand each other's feelings or ideas and communicate well
رابطه نزدیک و دوستانه همراه با درک و فهم متقابل و تفاهم دو سویه ( وقتی دو طرف همدیگر را کامل درک میکنند و با هم تفاهم دارند )
You're now on rapport with Professor Adibi
الان با پروفسور ادیبی در ارتباط هستید ( در اختیار ایشون هستید )
هم فهمی
رابطه ی همدلانه . رابطه ی دوستانه
توافق و ارتباط موثر که منجر به حس اعتماد بین طرفین میشه .
ارتباط، relationship
تفاهم . . رابطه دوستنانه
همگام سازی. به توضیح آقای عسگری رجوع کنید
در علوم نظامی قرون وسطی، معادل رژه ی امروزی نیروهای نظامی هست
در علم NLP یا برنامه ریزی عصبی - کلامی: به معنای برقراری تفاهم و سازگاری از طریق قرینه سازی همگام سازی با طرف مقابل به هدف ایجاد شباهت در نظر وی می باشد. زیرا انسانها هرچقدر به هم شبیه تر باشند بیشتر به
...
[مشاهده متن کامل]
یکدیگر اعتماد می کنند. در مذاکره و فروش، فرد تلاش می کند تا مثلاً با شبیه سازی زبان بدن طرف مقابل، اصطلاحاً با وی به مرحله ی Rapport برسد تا بتواند عقیده خود را به وی منتقل کرده و توافق او را کسب نماید. . .

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس