rat

/ˈræt//ræt/

معنی: میهن فروش، موش صحرایی، موش، ادم موش صفت، دسته خود را ترک کردن، کشتن، موش گرفتن
معانی دیگر: (جانورشناسی) خرموش، موش صحرایی(تیره های muridae و cricetidae که از موش خانگی یا mouse بزرگترند)، (خودمانی) آدم بدجنس و پنهانکار، نابکار، سفله، (خودمانی) خبرکش، جاسوس، خائن، اعتصاب شکن (کارگری که برخلاف دوستان اعتصابی خود سر کار حاضر می شود)، (خودمانی - مثل موشی که کشتی در حال غرق را ترک می کند) دوستان یا هم - مرامان خود را ترک کردن، ناروزدن، خیانت کردن، رفیق نیمه راه بودن، خبر کشی کردن، جاسوسی کردن، گیسوی خود را پف دار کردن، پف انداختن، وزدار کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: any of several long-tailed rodents that resemble but are larger than mice.

(2) تعریف: any of various animals resembling the rat.

(3) تعریف: (slang) a scoundrel, esp. a betrayer or informer.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: rats, ratting, ratted
مشتقات: ratlike (adj.)
• : تعریف: (slang) to betray or inform on one's associates.
مشابه: sing, tattle

جمله های نمونه

1. a rat hole
سوراخ موش صحرایی

2. the rat was hiding in a crevice under a cliff
موش در شکاف زیر تخته سنگی پنهان شده بود.

3. smell a rat
مشکوک شدن،(به حیله یا توطئه و غیره) پی بردن

4. smell a rat
(عامیانه) به عیب یا اشکال یا نابسامانی پی بردن،مشکوک شدن

5. He used some cheese to trap the rat.
[ترجمه گوگل]او از مقداری پنیر برای به دام انداختن موش استفاده کرد
[ترجمه ترگمان] اون از پنیر استفاده کرد تا موش رو گیر بندازه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The hungry rat ravened down the poison bait.
[ترجمه گوگل]موش گرسنه طعمه سمی را به دام انداخت
[ترجمه ترگمان]موش گرسنه به طعمه سم حمله کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Paul got caught up in the rat race and was never at home.
[ترجمه گوگل]پل در مسابقه موش گرفتار شد و هرگز در خانه نبود
[ترجمه ترگمان]پل تو مسابقه موش گیر کرده و هیچ وقت خونه نبوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. But you promised to help us, you rat!
[ترجمه گوگل]اما تو قول دادی به ما کمک کنی، موش!
[ترجمه ترگمان]اما تو قول دادی به ما کمک کنی، موش کثیف!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The biology students had to dissect a rat.
[ترجمه hani] دانشجویان زیست شناسی باید یک موش را کالبد شکافی کنند
|
[ترجمه *.*] دانش آموزان زیست شناسی باید یک موش صحرایی را کالبد شکافی کنند.
|
[ترجمه گوگل]دانشجویان زیست شناسی مجبور شدند یک موش صحرایی را تشریح کنند
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان زیست شناسی باید موش را کالبد شکافی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A rat squeaked and ran into the bushes.
[ترجمه گوگل]موش جیغی زد و به داخل بوته ها دوید
[ترجمه ترگمان]موشی جیغ کشید و به طرف بوته ها دوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I had to get out of the rat race and take a look at the real world again.
[ترجمه گوگل]من باید از مسابقه موش خارج می شدم و دوباره به دنیای واقعی نگاه می کردم
[ترجمه ترگمان]باید از مسابقه موش خلاص می شدم و دوباره به دنیای واقعی نگاه می کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. So you've changed sides, you dirty rat!
[ترجمه گوگل]پس طرف عوض کردی موش کثیف!
[ترجمه ترگمان]پس شما دو طرف تغییر کردین! موش کثیف!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A brown rat scurried across the road.
[ترجمه گوگل]موش قهوه ای در سراسر جاده دوید
[ترجمه ترگمان]یک موش قهوه ای به سرعت از جاده گذشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Like a rat in a hole.
[ترجمه گوگل]مثل موش در سوراخ
[ترجمه ترگمان]مثل یه موش توی سوراخ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The dog was killed by rat poison .
[ترجمه گوگل]سگ با سم موش کشته شد
[ترجمه ترگمان]سگ توسط مرگ موش کشته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The pest control officer put bowls of rat poison in the attic.
[ترجمه گوگل]افسر کنترل آفات کاسه های سم موش را در اتاق زیر شیروانی گذاشت
[ترجمه ترگمان]مامور کنترل pest کاسه سم موش را در اتاق زیر شیروانی گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Bottles of lemonade doctored with rat poison were discovered in the kitchen.
[ترجمه گوگل]بطری های لیموناد حاوی سم موش در آشپزخانه کشف شد
[ترجمه ترگمان]بطری های لیموناد با مرگ موش در آشپزخانه کشف شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. A rat had gnawed a hole in the box.
[ترجمه گوگل]یک موش سوراخی را در جعبه سوراخ کرده بود
[ترجمه ترگمان]یک موش سوراخی در جعبه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

میهن فروش (اسم)
betrayer, ratter, quisling, judas, rat, serpent, sell-out

موش صحرایی (اسم)
rat, field mouse, gerbil, vole

موش (اسم)
rat, mouse

ادم موش صفت (اسم)
rat

دسته خود را ترک کردن (فعل)
rat

کشتن (فعل)
benumb, amortize, destroy, dispatch, administer, administrate, kill, murder, assassinate, mortify, amortise, fordo, extinguish, rat, burke, butcher, smite, knock off, misdo

موش گرفتن (فعل)
rat, mouse

انگلیسی به انگلیسی

• large long-tailed rodent that resembles a mouse; traitor, one who betrays, informer
betray an accomplice to police; abandon one's associates, desert one's colleagues

پیشنهاد کاربران

⚫ ( زبان ما درحال گذار به واژه های درست و گاه تازه است )

⚫ واژه ی برنهاده: گِرزه

⚫ نگارش به خط لاتین: Gerze

⚫ همه ی پیشنهادها برابرنهاده های یک یا چندیِک از اینها اند:
فرهنگستان زبان و ادب، پارسی انجمن، بازدیسان پارسی، دکتر حیدری ملایری، دکتر حسابی، دکتر ادیبسلطانی
...
[مشاهده متن کامل]


⚫ سایِن ها ( nuances ) را باهم جابجا نشناسیم.

موش
مثال: There was a rat in the kitchen, so we had to call the exterminator.
در آشپزخانه یک موش بود، بنابراین مجبور شدیم به مبارزه با آن بپردازیم.
به نقل از دهخدا:
موش . ( اوبهی ) . و در بعضی از ولایت دارالمرز موش را گرزه میگویند. ( جهانگیری ) ( برهان ) ( حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) :
آهو از دام اندرون آواز داد
پاسخ گرزه بدانش بازداد.
رودکی .
پس mouse رو بگیم موش
و rat رو بگیم گِرزه یا گَرزه
گرز
( Gerz )
• سایِن ها ( nuances ) رو باهم جابجا نشناسیم.
موش؛ خبرچین
موش صحرایی، آدم موش صفت، موش گرفتن، کشتن، دسته خود را ترک کردن
گرز 🐀
موش؛ خبرچین
موش صحرایی، آدم موش صفت، موش گرفتن، کشتن، دسته خود را ترک کردن، خیانت، renegade, apostate, defector, recreant, runagate, tergiversator, turnabout, turncoat, snot, cur, dog, louse, prick, scum, *shithead, skunk, snake, toad
موش؛ خبرچین
موش صحرایی، آدم موش صفت، موش گرفتن، کشتن، دسته خود را ترک کردن، خیانت
🇮🇷 همتای پارسی: گِرز 🇮🇷
گرز
( Gerz )
rat ( n ) ( r�t ) =a small animal with a long tail, that looks like a large mouse
rat
I smell a rat here
اصطلاحا یعنی: من حس میکنم در اینجا یک جاسوس ( خبرچین ) هست/وجود دارد
خبرچین
جاسوس
Remote Access Trojans
( RATs ) are malware designed to allow an attacker to remotely control an infected computer. Once the RAT is running on a compromised system, the attacker can send commands to it and receive data back in response.
i can't believe my best friend ratted me
نمیتونم باور کنم بهترین دوستم بهم خیانت کرد
Rat سه معنی
موش
خبرچین/ ادم فروش
خیانت کردن زیراب زدن
Never rat to some one believe on you
ادم فروش
موش بزرگ
موش صحرایی
موش فاضلاب
Laboratory rat : موش آزمایشگاهی
run a rat race
به یه کاری چسیبیدن - می چسبند به یه کاری یا چیزی
Rat on somebody:
زیرآب کسی رو زدن
My coworker ratted on me.
همکارم زیرابم رو زد.
گرزه
midnight rats یا mid rats
به معنی غذایی است که در نیمه شب خورده می شود. در اصطلاحات نظامی وقتی افسران زمان خوردن شام را نداشته باشند یک سوسیس سرخ شده بعنوان غذای mid rats است.
در معنی بیولوژیکی منظور از Rat همان موش صحرایی است که جثه بسیار بزرگتری از موش های معمول یا mouse دارد، اما در حالت مکالمه و به منظور کنایه به معنی خبرچین و آدم پلید هم استفاده می شود
خبرچین
خیانتکار، آدم فروش
موش صحرایی
حیوانی همچون موش اما بزرگتر از آن
موش فاضلاب
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٨)

بپرس