recap

/ˈriːˌkæp//ˌriːˈkæp/

معنی: تایر روکش شده، روکش کردن، روکش زدن
معانی دیگر: (تایر اتومبیل) دوباره روکش کردن (retread می گویند)، مخفف: recapitulate، روکش کردن لاستیک

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: recaps, recapping, recapped
• : تعریف: to bond new tread onto (an old tire); retread.
اسم ( noun )
مشتقات: recappable (adj.)
• : تعریف: a tire that has had new tread added.
اسم ( noun )
• : تعریف: a brief rephrasing of an earlier report; summary.
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: recaps, recapping, recapped
• : تعریف: to recapitulate by making a brief summary.
مشابه: recapitulate

جمله های نمونه

1. To recap briefly, an agreement negotiated to cut the budget deficit was rejected 10 days ago.
[ترجمه بروسلی] من مردم اونی که گفت نمیده
|
[ترجمه گوگل]به طور خلاصه، توافقی که برای کاهش کسری بودجه مورد مذاکره قرار گرفت، 10 روز پیش رد شد
[ترجمه ترگمان]برای خلاصه کردن خلاصه، یک توافقنامه برای کاهش کسری بودجه ۱۰ روز پیش رد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Let me just recap what's been discussed so far.
[ترجمه سروش] اجازه بدید خلاصه آنچه تا حالا بحث شده را بگویم.
|
[ترجمه شان] بگذارید نکات مهم آنچه را که تا کنون مورد بحث قرار دادیم جمع بندی کنم.
|
[ترجمه گوگل]اجازه دهید فقط آنچه را که تاکنون مورد بحث قرار گرفته است، خلاصه کنم
[ترجمه ترگمان]بذار برات توضیح بدم که تا الان راجع به چی صحبت کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Can you recap the points included in the regional conference proposal?
[ترجمه گوگل]آیا می توانید نکاتی را که در پروپوزال کنفرانس منطقه ای گنجانده شده است بیان کنید؟
[ترجمه ترگمان]آیا می توانید نکات مورد نظر در پیشنهاد کنفرانس منطقه ای را بازگو کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Could you give me a quick recap on what happened in the meeting?
[ترجمه گوگل]آیا می توانید خلاصه ای از آنچه در جلسه اتفاق افتاد به من بدهید؟
[ترجمه ترگمان]میشه یه نگاهی به اتفاقی که توی جلسه افتاد برام بندازی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Each report starts with a recap of how we did versus our projections.
[ترجمه گوگل]هر گزارش با خلاصه ای از نحوه عملکرد ما در مقابل پیش بینی هایمان شروع می شود
[ترجمه ترگمان]هر گزارش با خلاصه ای از نحوه انجام ما در مقابل پیش بینی های ما آغاز می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. To recap the method, direct taxes have a legal framework facilitating the assessment of the overall effective marginal tax rates.
[ترجمه گوگل]برای جمع بندی روش، مالیات های مستقیم دارای یک چارچوب قانونی هستند که ارزیابی نرخ های مالیات نهایی موثر کلی را تسهیل می کند
[ترجمه ترگمان]پرداختن به این روش، مالیات های مستقیم یک چارچوب قانونی برای تسهیل ارزیابی نرخ کلی مالیات حاشیه ای است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The recap: Stop briefly, extend your arm, hurry away.
[ترجمه گوگل]خلاصه: برای مدت کوتاهی توقف کنید، دست خود را دراز کنید، عجله کنید
[ترجمه ترگمان]نکته: توقف کوتاهی، گسترش دادن بازوی خود، عجله کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She then attempted a drowsy recap on the Royal Family but I shouldered my way out of there as soon as I could.
[ترجمه گوگل]او سپس سعی کرد یک جمع‌بندی خواب‌آلود از خانواده سلطنتی انجام دهد، اما من در اسرع وقت از آنجا خارج شدم
[ترجمه ترگمان]بعد سعی کردم دوباره به خانواده سلطنتی برسم، اما به محض این که توانستم راه خود را از آنجا بیرون کشیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In another recap, Martha Stewart Living was judged the best performer in magazine circulation last year.
[ترجمه گوگل]در خلاصه ای دیگر، مارتا استوارت لیوینگ در سال گذشته به عنوان بهترین بازیگر در تیراژ مجلات مورد قضاوت قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]در چند مورد دیگر، مارتا استیوارت در سال گذشته بهترین نوازنده در گردش مجله را مورد قضاوت قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She paused to recap on the story so far.
[ترجمه گوگل]او مکث کرد تا داستان را تا به اینجا خلاصه کند
[ترجمه ترگمان]مکث کرد تا داستان را تا آخر تکرار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. So, to recap: Bohemia likes cats, but isn't going all soppy on us.
[ترجمه گوگل]بنابراین، برای جمع‌بندی: بوهمیا گربه‌ها را دوست دارد، اما ما را غمگین نمی‌کند
[ترجمه ترگمان]بنابراین، جمع بندی کردن: بوهم دوست دارد گربه ها را دوست داشته باشد، اما در مورد ما soppy نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Recap of the movie to come.
[ترجمه گوگل]خلاصه ای از فیلم در آینده
[ترجمه ترگمان]نمایش فیلم به پایان می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Using the portable computer to finish this Mud Recap.
[ترجمه گوگل]با استفاده از رایانه قابل حمل برای تکمیل این بازنویسی گل
[ترجمه ترگمان]با استفاده از کامپیوتر قابل حمل، این گل Mud را تمام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Recap to go over something again, to explain it once more.
[ترجمه گوگل]خلاصه کنید تا دوباره چیزی را مرور کنید و یک بار دیگر آن را توضیح دهید
[ترجمه ترگمان]دوباره سعی کرد چیزی بگوید و یک بار دیگر توضیح دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تایر روکش شده (اسم)
recap, retread

روکش کردن (فعل)
face, coat, plate, recap, encase, encrust, retread, revest

روکش زدن (فعل)
recap

انگلیسی به انگلیسی

• reclose with a cap, replace a cap; put new treads onto a tire; recapitulate, summarize, review with a short summary
when you recap, you repeat the main points of an explanation, description, or argument. verb here but can also be used as a count noun. e.g. here is a recap of these suggestions.

پیشنهاد کاربران

خلاصه
( پزشکی ) درپوش گذاری کردن ( مثل سرنگ )
جمع بندی
Let's do a recap
بیایید یک جمع بندی کنیم
Cap کلاه یا درپوش
Recap
مجددا سرش بذارید یا درش بگذارید یا کلاهک رو بذارید
Example
Please recap early after use
لطفاً بعد از استفاده زودی درش رو ببندید یا بگذارید
●مرور کردن ( نکات مهم یک مبحث یا جلسه )
■ دوستان دقت کنن که معنی جمع بندی نمیده، تنها بازگویی آنچه گفته شده هست.
جمع بندی ( کردن ) [مطالب مهم]
# He gave me a quick recap on what happened in the meeting
# Let me just recap what's been discussed so far
# The teacher recapped the main points of the lesson
مرور اهم مطالب پیشتر گفته شده
جمع بندی ، نتیجه گیری
Repeat main point of sth that have been mentioned so far
مرور/ یادآوری نکات برجسته مطالبی که پیشتر گفته شده
بازگو کردن
تکرار مطلب
تکرار یا مرور کردن مطالب اصلی یک موضوع بیان شده
یادآوری کردن مطالب
جمع بندی ( نکات مهم یک بحث )
مترادف با review
بازنگری
خلاصه
معنی به صورت فعل
خلاصه کردن
مترادف
summarizing
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس