redefine

/ridəˈfaɪn//ˌriːdɪˈfaɪn/

دوباره تعریف کردن

جمله های نمونه

1. The advent of the Euro will redefine Europe.
[ترجمه گوگل]ظهور یورو، اروپا را دوباره تعریف خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]ظهور یورو، اروپا را دوباره تعریف خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. We need to redefine what we mean by democracy.
[ترجمه reza-amiri] نیازداریم که تعریف مجددی ازدموکراسی داشته باشیم
|
[ترجمه گوگل]ما باید معنای دموکراسی را دوباره تعریف کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید آنچه را که ما از سوی دموکراسی می خواهیم تعریف کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We must redefine what constitutes a family.
[ترجمه گوگل]ما باید دوباره تعریف کنیم که خانواده چه چیزی را تشکیل می دهد
[ترجمه ترگمان]ما باید تعریف کنیم که چه چیزی یک خانواده را تشکیل می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Following widespread unfavourable publicity, Grand Lodge decided to redefine its rules on public relations in 198
[ترجمه گوگل]به دنبال تبلیغات نامطلوب گسترده، لژ بزرگ تصمیم گرفت در سال 198 قوانین خود را در مورد روابط عمومی بازتعریف کند
[ترجمه ترگمان]\"گرند لاج\" پس از تبلیغات نامساعد عمومی تصمیم گرفت تا قوانین خود را در رابطه با روابط عمومی ۱۹۸ مورد تعریف قرار دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Egg cytoplasm could redefine the fate of blastocyst nuclei that were transferred into them.
[ترجمه گوگل]سیتوپلاسم تخمک می‌تواند سرنوشت هسته‌های بلاستوسیستی را که به آن‌ها منتقل شده‌اند، دوباره تعریف کند
[ترجمه ترگمان]سیتوپلاسم Egg می تواند سرنوشت هسته های بلاستوسیت را تعریف کند که به آن ها منتقل شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We may need to rethink and redefine what is provided, by whom and how.
[ترجمه گوگل]ما ممکن است نیاز به بازاندیشی و بازتعریف آنچه که توسط چه کسی و چگونه ارائه می شود داشته باشیم
[ترجمه ترگمان]ممکن است لازم باشد تجدید نظر کرده و تعریف کنیم که چه چیزی ارائه شده است، که به چه کسی و چگونه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We may need to redefine what constitutes a family.
[ترجمه گوگل]ما ممکن است نیاز داشته باشیم که یک خانواده را دوباره تعریف کنیم
[ترجمه ترگمان]شاید لازم باشد تعریف کنیم که چه چیزی یک خانواده را تشکیل می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Eugenists insisted that it was crucial to redefine the terrain of social intervention.
[ترجمه گوگل]اوژنیست ها اصرار داشتند که بازتعریف قلمرو مداخله اجتماعی بسیار مهم است
[ترجمه ترگمان]Eugenists اصرار داشت که تعریف منطقه از مداخله اجتماعی حیاتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The electronic republic, therefore, has already started to redefine the traditional roles of citizenship and political leadership.
[ترجمه گوگل]بنابراین، جمهوری الکترونیک از قبل شروع به بازتعریف نقش های سنتی شهروندی و رهبری سیاسی کرده است
[ترجمه ترگمان]بنابراین، جمهوری الکترونیک پیش از این شروع به بازتعریف نقش سنتی شهروندی و رهبری سیاسی کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Congress has undoubted power to redefine the distribution of power over interstate commerce.
[ترجمه گوگل]کنگره قدرت بدون شک برای بازتعریف توزیع قدرت بر تجارت بین ایالتی دارد
[ترجمه ترگمان]کنگره قدرت غیرقابل انکاری دارد تا توزیع قدرت را بر روی تجارت بین ایالتی تعریف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We will finally have to redefine our relationship with neighbouring states in north Africa.
[ترجمه گوگل]ما در نهایت باید روابط خود را با کشورهای همسایه در شمال آفریقا بازتعریف کنیم
[ترجمه ترگمان]ما در نهایت باید رابطه خود را با کشورهای همسایه در شمال آفریقا بازتعریف کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Let's redefine the TAB key in insertion mode so that it can be taught to recognize patterns in the text on either side of the cursor and select an appropriate completion for that context.
[ترجمه گوگل]بیایید کلید TAB را در حالت درج مجدد تعریف کنیم تا بتوان الگوهای موجود در متن را در دو طرف مکان نما تشخیص داد و یک تکمیل مناسب برای آن زمینه انتخاب کرد
[ترجمه ترگمان]اجازه دهید کلید TAB را در حالت درج تعریف کنیم تا بتوان الگوهای موجود در متن در هر دو طرف کرسر را تشخیص داد و یک تکمیل مناسب برای آن متن انتخاب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Be prepared to redefine this factor as conditions change.
[ترجمه گوگل]آماده باشید تا با تغییر شرایط، این عامل را دوباره تعریف کنید
[ترجمه ترگمان]برای تعریف مجدد این فاکتور به عنوان شرایط تغییر آماده باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. LIME Habitat in Island East will redefine luxury living.
[ترجمه گوگل]LIME Habitat در جزیره شرقی زندگی لوکس را دوباره تعریف خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]سکونت گاه lime در شرق جزیره زندگی لوکس را تعریف خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• restate the meaning of a word or phrase; specify again, redesignate
if you redefine something, you give it a different function, role, or structure from the one it had previously.

پیشنهاد کاربران

طبق فرهنگ وبستر این معنا را هم می دهد:
( To change in character or condition ( CONVERT
بازنگری مجدد
بازنگری
تجدید نظر
ارزیابی مجدد
مفهوم سازی مجدد
تحلیل مجدد
بررسی مجدد
بازسازی، از نو متحول ساختن
ارائه دادن نقش، ساختار یا عملکردی متفاوت با هرآنچه که در گذشته بوده
🍬🍬🍬🍬
Update yourself
خودتو بروز کن
از نو تعریف کردن
بار ها تعریف کردن
باز تعریف

بپرس