regain

/rəˈɡeɪn//rɪˈɡeɪn/

معنی: پس گرفتن، دوباره بدست اوردن، باز یافتن، دوباره رسیدن به، دوباره پیدا کردن، غالب شدن بر
معانی دیگر: دوباره به دست آوردن، (دوباره) رسیدن (به)، بازگشتن، رسیدن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: regains, regaining, regained
مشتقات: regainable (adj.)
(1) تعریف: to win or gain back, as after loss.
مترادف: recapture, recoup, recover, retrieve
متضاد: lose
مشابه: recall, reclaim, recuperate, replevin, repossess, retake

- She worked hard to regain my trust.
[ترجمه A.A] او سخت تلاش کرد تا دوباره اعتماد من را به دست آورد
|
[ترجمه گوگل] او سخت تلاش کرد تا اعتماد من را به دست آورد
[ترجمه ترگمان] اون سخت تلاش می کرد تا اعتماد منو بدست بیاره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to reach or attain again.
مترادف: recover
مشابه: re-establish, reclaim, reinstate, retrieve, take back

- He regained his foothold in the rock.
[ترجمه گوگل] او جای پای خود را در صخره به دست آورد
[ترجمه ترگمان] جای پای خود را در سنگ جمع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to regain consciousness
(دوباره) به هوش آمدن

2. to regain one's composure
دوباره آرامش خود را به دست آوردن

3. She did not regain consciousness and died the next day.
[ترجمه A.A] هوشیاری او دوباره برنگشت و روز بعد فوت کرد
|
[ترجمه گوگل]او به هوش نیامد و روز بعد فوت کرد
[ترجمه ترگمان]او به هوش نیامد و روز بعد درگذشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The President must seek to regain the high ground in the political debate.
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور باید به دنبال به دست آوردن جایگاه برتر در بحث سیاسی باشد
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور باید به دنبال بازپس گیری سطح بالای مباحثات سیاسی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I slipped and struggled to regain my footing.
[ترجمه گوگل]لیز خوردم و تلاش کردم تا دوباره جایم را به دست بیاورم
[ترجمه ترگمان]من لیز خوردم و تقلا کردم تا پایم را باز کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She will now begin occupational therapy to regain the use of her hands.
[ترجمه گوگل]او اکنون کاردرمانی را آغاز خواهد کرد تا دوباره استفاده از دستانش را به دست آورد
[ترجمه ترگمان]او اکنون درمان شغلی را برای به دست آوردن استفاده از دست خود آغاز خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He somehow managed to regain his balance .
[ترجمه گوگل]او به نوعی توانست تعادل خود را به دست آورد
[ترجمه ترگمان]او به طریقی توانسته بود تعادل خود را بازیابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The doctors don't know if he will ever regain the use of his legs.
[ترجمه گوگل]پزشکان نمی دانند که آیا او هرگز از پاهایش استفاده خواهد کرد یا خیر
[ترجمه ترگمان]دکترها نمی دانند که آیا تا به حال از پاهایش استفاده خواهد کرد یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The Conservatives are hoping to regain control of the city council.
[ترجمه گوگل]محافظه کاران امیدوارند که کنترل شورای شهر را دوباره به دست بگیرند
[ترجمه ترگمان]محافظه کاران امیدوارند که کنترل شورای شهر را به دست بگیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He did not regain consciousness for several days.
[ترجمه گوگل]چند روزی به هوش نیامد
[ترجمه ترگمان]چند روز دیگر به هوش نیامد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She made an effort to regain her self-control.
[ترجمه گوگل]او تلاش کرد تا کنترل خود را بازیابد
[ترجمه ترگمان]او تلاش کرد تا خویشتن داری خود را بازیابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The swimmers struggled to regain the shore.
[ترجمه گوگل]شناگران برای به دست آوردن مجدد ساحل تلاش کردند
[ترجمه ترگمان]شناگران در تلاش برای باز کردن ساحل تلاش کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He failed in his attempt to regain the world title.
[ترجمه گوگل]او در تلاش خود برای به دست آوردن مجدد عنوان جهانی شکست خورد
[ترجمه ترگمان]او در تلاش خود برای به دست آوردن عنوان جهانی شکست خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They finally managed to regain the beach.
[ترجمه گوگل]آنها بالاخره توانستند ساحل را به دست آورند
[ترجمه ترگمان]بالاخره موفق شدند ساحل را دوباره به دست آورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پس گرفتن (فعل)
retrieve, recapture, retake, regain, take back, unsay

دوباره بدست اوردن (فعل)
recover, retrieve, regain, recoup, resume

باز یافتن (فعل)
recover, retrieve, regain, resume

دوباره رسیدن به (فعل)
regain

دوباره پیدا کردن (فعل)
regain

غالب شدن بر (فعل)
regain

تخصصی

[نساجی] بازیابی - رطوبت بازیافته - باز یافتن
[پلیمر] بازیافت

انگلیسی به انگلیسی

• recover, get back, repossess; arrive again, reach a place again
if you regain something that you have lost, you get it back again.

پیشنهاد کاربران

بازیابی
دوباره به دست گرفتن ( آوردن ) ، پس گرفتن
To reach ( a place, position, or thing ) again; get back to
To return to
To get back to
To find one's way back to
To reach again
به جایی رسیدن
به جایی برگشتن
راه برگشت به . . . را پیدا کردن
...
[مشاهده متن کامل]

برگشتن به . . .
If I leave him, he may never regain the ship.
. . . شاید هیچ وقت نتونه به کشتی برگرده/برسه.
Star Trek TOS

Take back. پس دادن، پس گرفتن، برگرداندن☺
تجدید قوا

بپرس