regard

/rəˈɡɑːrd//rɪˈɡɑːd/

معنی: توجه، نظر، سلام، مراعات، بابت، ملاحظه، درود، احترام، نگاه، رعایت، باره، اعتناء کردن به، نگریستن، نگاه کردن، ملاحظه کردن
معانی دیگر: نگاه ثابت، نگاه خیره، (نگاه) زل زل، عزت، عطف، راجع (به)، در مورد، (در)باره، (جمع) سلام رسانی، ارادت، (به کسی یا چیزی) خیره شدن، زل زل نگاه کردن، (با دقت) نگاه کردن، به حساب آوردن، به شمار آوردن، احترام قائل شدن، مورد ملاحظه قرار دادن، تلقی کردن، مربوط بودن، سر و کار داشتن، (مهجور) قیافه، ظاهر، توجه کردن، (مهجور) اهمیت دادن، اعتنا کردن به، راجع بودن به، وابسته بودن به

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: regards, regarding, regarded
(1) تعریف: to consider with a particular attitude or feeling.
مترادف: esteem, look on, view
مشابه: account, appraise, consider, count, deem, judge, rate, think, understand

- He regards her as one of the best American playwrights.
[ترجمه گلی افجه ] او ان زن را یکی از بهترین نمایشنامه نویسان امریکا بشمار می اورد
|
[ترجمه گوگل] او او را یکی از بهترین نمایشنامه نویسان آمریکایی می داند
[ترجمه ترگمان] او را به عنوان یکی از بهترین playwrights آمریکایی در نظر می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I regard your opinion highly.
[ترجمه پریسا] من نظر شما را محترم می شمارم
|
[ترجمه یاسمن] من به نظر شما بسیار توجه دارم
|
[ترجمه داریوش] نظر شما برای من بسیار قابل احترام است.
|
[ترجمه نگار] من به نظر شما احترام میزارم
|
[ترجمه مریم مزدایی] من به نظر شما توجه شایان دارم.
|
[ترجمه گوگل] من به نظر شما بسیار احترام می گذارم
[ترجمه ترگمان] نظر شما را بسیار خوب می دانم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to look at.
مترادف: eye, gaze at, look at
مشابه: behold, contemplate, glimpse, observe, see, view, watch

- She regarded me suspiciously from across the room.
[ترجمه داریوش] از وسط اطاق مشکوکا نه مرا تحت نظر داشت.
|
[ترجمه گوگل] او از آن طرف اتاق به من مشکوک نگاه کرد
[ترجمه ترگمان] با شک و تردید از آن طرف اتاق به من نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to take into account; pay attention to.
مترادف: allow for, consider, heed, mark, take into account
متضاد: disregard, neglect
مشابه: balance, consult, make allowance for, mind, note, observe, ponder, take note of, view, weigh

- It generally pays to regard your doctor's advice.
[ترجمه داریوش] معمولا توجه به توصیه پزشک تان به صرفه می باشد.
|
[ترجمه گوگل] به طور کلی توجه به توصیه های پزشک مفید است
[ترجمه ترگمان] معمولا توصیه دکتر شما را قبول می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
عبارات: as regards
(1) تعریف: to pay heed.
مترادف: attend, heed, mind

(2) تعریف: to gaze or stare.
مترادف: gaze, stare
مشابه: look, ogle, see, watch
اسم ( noun )
(1) تعریف: particular aspect; specified point.
مترادف: aspect, respect, way
مشابه: consideration, relation

- In that regard, the job was poorly done.
[ترجمه گلی افجه ] از این نظر کار بخوبی انجام نشد
|
[ترجمه گوگل] از این نظر، کار ضعیف انجام شد
[ترجمه ترگمان] در این رابطه، کار به خوبی انجام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: (pl.) expressions of respect or esteem.
مترادف: compliments, felicitations, greetings, respects

- Please give your family my regards.
[ترجمه سردار وایقان نژاد] لطفا سلامم را به خانواده برسون/برسونید.
|
[ترجمه یاسمن] لطفا احترامم را به خانوادت برسون
|
[ترجمه گوگل] لطفا به خانواده خود سلام مرا برسانید
[ترجمه ترگمان] خواهش می کنم به خونوادت سلام کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: reputation; esteem.
مترادف: opinion, repute
مشابه: account, admiration, esteem, estimation, favor, respect

- She holds him in high regard.
[ترجمه گلی افجه ] زن احترام آن مرد را نگه می دارد
|
[ترجمه گوگل] او برای او احترام زیادی قائل است
[ترجمه ترگمان] اون با احترام بهش احترام میذاره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. i regard you as my brother
به چشم برادری به تو نگاه می کنم.

2. i regard your father highly
من برای پدر شما احترام زیادی قایل هستم.

3. in regard to your plan
راجع به نقشه ی شما

4. without regard to race or religion
بدون در نظر گرفتن نژاد یا مذهب

5. without regard to
بدون در نظر گرفتن

6. to have regard for others' feelings
ملاحظه ی احساسات دیگران را کردن

7. hossein had no regard for his health
حسین به سلامتی خود توجهی نمی کرد.

8. a man of small regard
مرد کم احترام

9. i have a high regard for my former teachers
من برای معلم های سابق خودم احترام زیادی قایلم.

10. her personal reflections in this regard
اندیشه های خصوصی او در این باره

11. a fair treatment of people without regard to their race or religion
رفتار منصفانه با مردم بدون درنظر گرفتن نژاد و مذهب آنها

12. we will enforce the laws without regard to race or religion
قوانین را بدون در نظر گرفتن نژاد یا مذهب اجرا خواهیم کرد.

13. she looked at me with a steady regard
زل زل به من نگاه می کرد.

14. He did not regard himself as her intellectual equal.
[ترجمه گوگل]او خود را همتراز روشنفکر او نمی دانست
[ترجمه ترگمان]او خود را به عنوان یک روشنفکر به حساب نمی آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Psychoanalysts tend to regard both sadism and masochism as arising from childhood deprivation.
[ترجمه گوگل]روانکاوان تمایل دارند هر دو سادیسم و ​​مازوخیسم را ناشی از محرومیت دوران کودکی بدانند
[ترجمه ترگمان]psychoanalysts تمایل دارند هر دو sadism و masochism را به عنوان ناشی از محرومیت از دوران کودکی در نظر بگیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Burt had high regard for his old law professor, Dr. Finch .
[ترجمه MMB] برت برای دکتر فینچ ، پروفسور پیر درس حقوق خود احترام زیادی قائل است
|
[ترجمه رضا] برت برای استاد حقوق خود ، دکتر فینچ ، احترام زیادی قائل بود.
|
[ترجمه گوگل]برت به استاد حقوق قدیمی خود، دکتر فینچ احترام زیادی قائل بود
[ترجمه ترگمان]\"برت\" احترام زیادی به استاد حقوق سابقش داره، \"دکتر\" فینچ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. En-vironmentalists regard these moves as the government taking advantage of the national mood to roll back protective measures.
[ترجمه گوگل]محیط بانان این اقدامات را به عنوان سوء استفاده دولت از روحیه ملی برای عقب انداختن اقدامات حفاظتی می دانند
[ترجمه ترگمان]ان - vironmentalists این حرکات را به عنوان دولت برای بهره گیری از حالت ملی برای حمایت از تدابیر حفاظتی در نظر می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Local people regard the police with suspicion and distrust.
[ترجمه داريوش] مردم محلی به پلیس بدیده تردید و بی اعتمادی مینگرند،
|
[ترجمه گوگل]مردم محلی به پلیس با سوء ظن و بی اعتمادی نگاه می کنند
[ترجمه ترگمان]مردم محلی پلیس را با سو ظن و عدم اعتماد می نگرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Defenders of the death penalty clearly regard it as the ultimate deterrent.
[ترجمه گوگل]مدافعان مجازات اعدام به وضوح آن را عامل بازدارنده نهایی می دانند
[ترجمه ترگمان]مدافعان حکم اعدام به وضوح آن را بازدارنده اصلی تلقی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. We regard their treatment of the prisoners as inhuman.
[ترجمه گوگل]ما رفتار آنها با زندانیان را غیرانسانی می دانیم
[ترجمه ترگمان]ما رفتار آن ها را نسبت به اسیران غیر انسانی تلقی می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

توجه (اسم)
attention, tendency, remark, tent, advertence, consideration, regard, care, notice, advertency, favor, keep, notation, assiduity, tendance, heed, attendance

نظر (اسم)
sight, verdict, view, advice, regard, opinion, look, viewpoint, thought, slant, discretion, observation, gander, esteem, ken, waff

سلام (اسم)
regard, ave, greeting, salute, salutation, salaam, hail, hullo

مراعات (اسم)
assistance, consideration, regard, observance, heed

بابت (اسم)
regard, concern, behalf

ملاحظه (اسم)
remark, consideration, regard, reservation, caution, prudence, observation, chariness, tact

درود (اسم)
regard, compliment, greeting, salute, salutation, hail

احترام (اسم)
tribute, regard, deference, honor, greeting, respect, obeisance, curtsey, curtsy, reverence, respectability, revere

نگاه (اسم)
regard, look, glance, gander, kenning

رعایت (اسم)
regard, observance, heed, observation

باره (اسم)
regard

اعتناء کردن به (فعل)
regard, mind, heed

نگریستن (فعل)
regard, look, glance

نگاه کردن (فعل)
eye, regard, look, see, look up

ملاحظه کردن (فعل)
remark, consider, note, regard, notice, perceive, observe, heed

تخصصی

[ریاضیات] در نظر گرفتن، مورد توجه قرار دادن، با توجه به این که

انگلیسی به انگلیسی

• esteem, respect; thought, consideration; look, glance; outward appearance; reference, relation; care, attention
gaze at, look at; concern, relate to; esteem, appreciate; consider; pay heed to; take notice, pay attention
if you regard someone or something as being a particular thing or as having a particular quality, you believe that they are that thing or have that quality.
if you regard something or someone with a particular feeling, you have that feeling about them.
if you have a high regard for someone, you have a lot of respect for them.
regards is used in expressions like `best regards' and `with warm regards' as a way of expressing friendly feelings towards someone.
you can say as regards, with regard to, or in regard to when indicating what you are referring to; used in formal english.
see also regarding.

پیشنهاد کاربران

توجه، نظر، احترام
مثال: Her work was held in high regard by her colleagues.
کار او توسط همکارانش با احترام مورد ارزیابی قرار گرفت.
Regret پشیمونی
Regard توجه داشتن، احترام
بله مطمئنا! می خواهم وقت بگذارم تا به شما بهترین پاسخ را بدهم.
"regard" و "attend" دو کلمه با معانی مختلف هستند.
"regard" معمولا برای بیان احترام و توجه به چیزی استفاده می شود. به عنوان مثال، "With regard to your request, we will take it into consideration" به معنای "با توجه به درخواست شما، آنرا مد نظر قرار خواهیم داد. "
...
[مشاهده متن کامل]

از طرف دیگر، "attend" به معنی حضور در جایی خاص، به ویژه یک رویداد یا مراسم استفاده می شود. به عنوان مثال، "I will attend the meeting at 3 PM" به معنای "ساعت ۳ بعد از ظهر در جلسه حاضر خواهم شد. " همچنین "attend" می تواند برای مراقبت و توجه به چیزی خاص نیز استفاده شود، مانند: "She attends to her garden with great care" به معنی "او با مراقبت بسیاری به باغش می پردازد. "
به طور کلی، "regard" توجه و احترام و "attend" حضور یا توجه به چیزی معین را نشان می دهند. البته هر کدام از این کلمات می توانند دارای معانی متعددی بوده و بسته به سیاق جمله ها، نوع متن یا گفتار و نحوه استفاده شده باشند، معنی های مختلفی داشته باشند.
امیدوارم که این توضیحات برای شما مفید باشد! در صورت داشتن سوال یا نیاز به راهنمایی بیشتر، همیشه در خدمت شما هستم.

قلمداد کردن
در حالت اسم به معنی ( نظر یا پیشنهاد ) هست
e. g. Give my regards to Matt
نظراتم / پیشنهاداتم را به مت بده
در حالت فعل به معنای ( ملاحظه کردن یا در نظر گرفتن است )
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : regard
✅️ اسم ( noun ) : regard
✅️ صفت ( adjective ) : regardless
✅️ قید ( adverb ) : _
✅ حرف اضافه ( preposition ) : regarding / regardless of
🟨 فعل:
1️⃣ به حساب آوردن، به شمار آوردن، در نظر گرفتن، لحاظ کردن = find = consider = see
regard somebody/something as something
1. He regards himself as a patriot
اون خودش رو یک وطن پرست به شمار می آورد ( حساب میکنه ) .
...
[مشاهده متن کامل]

✅ این مثال رو میشه با consider که در بالا به عنوان مترادف این کلمه معرفی شد هم بیان کرد:
He considers himself ( to be/ as ) a patriot.
🔴 زمانی که از regard استفاده میکنیم، اون "as" حتما باید باشه، اما برای consider میتونیم اون as یا to be رو نیاریم.
2. His work is highly regarded ( =regarded as very good ) by art experts.
از نظر کارشناسان هنری، کارش کار خیلی خوبی به شمار میاد.
3. Her parents always regarded her as the smartest of their children.
پدر و مادرش، همیشه اونو به عنوان باهوش ترین بچه شون حساب میکردن.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
2️⃣ محترم شمردن، احترام قائل شدن
to show respect or consideration for
1. I regard your opinion highly.
من نظر شما را محترم می شمارم.
2. She was well regarded by her contemporaries.
او توسط هم عصران خودش محترم شمره میشد ( تو دوران خودش، خیلی براش احترام قائل بودن ) .
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
3️⃣ ( رسمی ) نگاه کردن به کسی یا چیزی = to look at
to look at someone or something in a particular way
1. He regarded us suspiciously.
اون مشکوک نگاهمون کرد.
2. She stood back and regarded him coldly.
عقب وایساد و یه نگاه سرد بهش انداخت.
=============================================================
🟨 اسم:
1️⃣ ( رسمی ) احترام = respect and admiration
1. He held her in high regard ( = had a good opinion of her ) .
او احترام زیادی براش قائل بود.
2. I had great regard for his abilities
من احترام زیادی برای توانایی هاش قائل بودم ( توانایی هاشو خیلی محترم میشمردن ) .
3. Children no longer have proper regard for their parents and teachers
بچه ها دیگه احترام زیادی برای پدر و مادر و معلماشون قائل نیست.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
2️⃣ ( رسمی ) توجه، ملاحظه = attention = consideration
1. She has no regard for other people’s feelings.
اون هیچ توجهی به احساسات و عواطف دیگران نداره.
=============================================================
🟨 اصطلاحات
1️⃣ in this/that regard
در این زمینه، در این مورد، در این راستا
1. I have nothing further to say in this regard.
چیز دیگه ای ندارم که در این مورد که بگم.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
2️⃣ in/with regard to something
درباره، در مورد، در رابطه با، راجع به = about = regarding
1. in regard to your son
در مورد پسرت. . . = about your son
2. The first is in regard to numbers
مورد اول در رابطه با اعداد است.
🔴 به صورت in/with regards to ( با s جمع ) هم مینویسن ولی یه غلط مصطلحه و درست ترش اینه که به صورت مفرد نوشته بشه.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
3️⃣ regards
1 - سلام
2 - در انتهای نامه و ایمیل برای آرزوی سلامتی و این حرفا استفاده میشه = with best/kind regards
🔸 give regards
1. Give your brother my regards when you see him.
وقتی برادرتو دیدی سلام منو بهش برسون.
🔸 send regards
2. My husband sends his regards.
شوهرم سلام میرسونه.
3. The Lannisters send their regards.
لنیسترها سلام رسوندن.
4. Hope to see you soon. Regards, Chris
امیدوارم زودتر ببینمت. با آرزوی سلامتی، کریس

احترام
درنظر گرفتن
آرزوی خوب
ارتباط
فکر کردن
معادل فارسی درستی براش نیست .
توضیح :
to regard people is to think of them in a certain way
توضیح فارسی:یعنی فکر کردن در مورد کسی یا چیزی به "شیوه ی خاص"
he regarded the city as ugly places
اون فکر کرد ( به شیوه ی خاصی فکر کرد ) که شهرها جاهای زشتی هستن
As regards
در رابطه با
As regards the war
در رابطه با جنگ
در نظر گرفتن
در نظر گرفتن ، تلقی کردن
مهم ترین معنی این کلمه به حساب آوردن می باشد که اکثر معانی دیگر را شامل میشود.
attention
محسوب شدن
توجه ، ملاحظه و احترام
همچنین: رعایت کردن ، مراعات کردن ،
ملاحظه کردن و. . . .
= observe
بخشنده بودن در نظر گرفتن چشم پوشی کردن
تلقی کردن
Please give my kind regards to your father
( سلام، احترام )
ارزیابی کردن
Good wishes; greeting:send her my regards
In this/that regard به معنی "در این زمینه"، "در درباره این موضوع که گفته شد" به کار میرود
formal، used to refer to something just ) mentioned )
مثال:
We will take care of supplying the food, so you have nothing to worry about in that regard
...
[مشاهده متن کامل]

ما حواسمون به تهیه غذا هست ( خواهد بود ) پس نباید در این زمینه نگران باشی

ملاحظه کردن
با توجه به
در نظر گرفتن ، توجه ، ملاحظه
منزلت، شان، حرمت
Teachers are held in low regard in the societyمعلمین در منزلت ( اجتماعی ) پایینی نگه داشته میشوند در این جامعه
مورد توجه قرار گرفتن
[often passive] to think about somebody/something in a particular way. Ox
در حالت فعلی:
_ در نظر گرفتن
_ لحاظ کردن
_ مورد توجه قرار دادن
_ به حساب آوردن
_ به شمار آوردن
محترم شمردن
عطف
منظور کردن
لحاظ کردن
دانستن، پنداشتن، انگاشتن
contemporaries regard the development of the network as crucial =معاصران، توسعه این شبکه را حیاتی می دانند

درباره
راستا
in this regard:
در این راستا
لذا در این راستا
قلمداد کردن.
در نظر گرفتن

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٨)

بپرس