regularize

/ˈreɡjʊləraɪz//ˈreɡjʊləraɪz/

معنی: تنظیم کردن، مرتب کردن، منظم کردن، نظم دادن
معانی دیگر: ساماندهی کردن (رجوع شود به: regular)

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: regularizes, regularizing, regularized
• : تعریف: to cause to be regular.

- I must regularize my schedule, if not my life.
[ترجمه گوگل] من باید برنامه ام را منظم کنم، اگر نه زندگی ام
[ترجمه ترگمان] اگر زندگی من نباشد، باید طبق برنامه خودم عمل کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. He tried to regularize the management of coal mines.
[ترجمه گوگل]او سعی کرد مدیریت معادن زغال سنگ را منظم کند
[ترجمه ترگمان]او سعی کرد مدیریت معادن زغال سنگ را از بین ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Illegal immigrants can regularize their position by obtaining the necessary residence permit.
[ترجمه گوگل]مهاجران غیرقانونی می توانند با اخذ مجوز اقامت لازم موقعیت خود را تنظیم کنند
[ترجمه ترگمان]مهاجران غیرقانونی می توانند با گرفتن مجوز سکونت لازم موقعیت خود را تغییر دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. They regularized their informal marriage by registering with the district government.
[ترجمه گوگل]آنها ازدواج غیررسمی خود را با ثبت نام در دولت منطقه تنظیم کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها ازدواج غیررسمی آن ها را با ثبت نام با دولت محلی تنظیم کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Illegal immigrants were given the opportunity to regularize their position.
[ترجمه گوگل]به مهاجران غیرقانونی این فرصت داده شد تا موقعیت خود را منظم کنند
[ترجمه ترگمان]مهاجران غیرقانونی از این فرصت استفاده کردند تا موضع خود را تغییر دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We will regularize the equations by the standard mollifier to get the approximate solutions .
[ترجمه گوگل]ما معادلات را توسط نرم کننده استاندارد تنظیم می کنیم تا جواب های تقریبی را بدست آوریم
[ترجمه ترگمان]ما معادلات را با the استاندارد برای رسیدن به راه حل های تقریبی محاسبه خواهیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. On the contrary, it should regularize criterion, adjust and induct the connection of cohabitation, regarding it as a community between the male and female that is the exceptant of legal marriage.
[ترجمه گوگل]بلکه باید ملاک را تنظیم، تعدیل و القای پیوند زندگی مشترک، آن را به عنوان اجتماع بین زن و مرد که استثنای ازدواج قانونی است، قرار دهد
[ترجمه ترگمان]بر عکس، باید با توجه به آن به عنوان یک جامعه بین زن و مرد، رابطه بین زن و مرد را تعیین و آن را مورد بررسی قرار دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Clear particles, constantly regularize skin, balance PH value, assist acne skin to prevent blemish.
[ترجمه گوگل]ذرات را پاک کنید، دائماً پوست را منظم کنید، مقدار PH را متعادل کنید، به پوست آکنه برای جلوگیری از لک کمک می کند
[ترجمه ترگمان]ذرات تمیز، مرتب پوست regularize، ارزش PH را متعادل می کنند و به پوست جوش برای جلوگیری از عیب کمک می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The secent, is to regularize the substitute mode of the non-governmental public organizations.
[ترجمه گوگل]سِنت، نظم بخشیدن به حالت جانشین سازمان های عمومی غیردولتی است
[ترجمه ترگمان]هدف این است که حالت جانشین سازمان های دولتی غیر دولتی را تغییر دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The accounting standard is the basis to regularize accounting activities.
[ترجمه گوگل]استاندارد حسابداری مبنایی برای منظم کردن فعالیت های حسابداری است
[ترجمه ترگمان]استاندارد حسابداری مبنایی برای regularize فعالیت های حسابداری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Regularize oil secretion, prevent acne, remove acne before it causes hurt to skin.
[ترجمه گوگل]ترشح روغن را منظم کنید، از آکنه جلوگیری کنید، آکنه را قبل از اینکه به پوست آسیب برساند از بین ببرید
[ترجمه ترگمان]ترشح روغن Regularize، جلوگیری از آکنه، رفع آکنه قبل از آن که باعث آسیب به پوست شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. To regularize the DTI images, the authors adopted Gaussian - MRF models.
[ترجمه گوگل]برای منظم کردن تصاویر DTI، نویسندگان مدل‌های Gaussian - MRF را اتخاذ کردند
[ترجمه ترگمان]برای غلبه بر تصاویر dti، نویسندگان مدل های گاوسی - MRF را به کار گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We should regularize all this.
[ترجمه گوگل]ما باید همه اینها را منظم کنیم
[ترجمه ترگمان] ما باید همه این کارا رو بکنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Methods In order to rebuild metacarpal bone and phalange, using absorb string to inner regularize comminuted bones.
[ترجمه گوگل]روش‌ها به منظور بازسازی استخوان متاکارپ و فالانژ، از ریسمان جذب برای منظم کردن داخلی استخوان‌های خرد شده استفاده کنید
[ترجمه ترگمان]روش ها به منظور بازسازی استخوان metacarpal و phalange، با استفاده از نخ جذب استخوان های درونی regularize درونی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The contents and features of domestic housing decoration supervision and its business game and organization model are introduced in order to regularize and promote the development of this industry.
[ترجمه گوگل]مطالب و ویژگی های نظارت بر دکوراسیون مسکن خانگی و مدل بازی و سازماندهی تجاری آن به منظور نظم بخشیدن به توسعه این صنعت معرفی شده است
[ترجمه ترگمان]محتویات و ویژگی های نظارت دکوراسیون داخلی و مدل سازمان و مدل سازمان به منظور تسهیل و ترویج توسعه این صنعت معرفی شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تنظیم کردن (فعل)
order, adjust, modulate, regulate, redact, formulate, frame, control, regularize, regiment, make out, edit, line up

مرتب کردن (فعل)
order, range, regulate, arrange, set, serialize, dispose, marshal, collocate, put in order, regularize, classify, tidy, draw up, redd, line up, straighten

منظم کردن (فعل)
order, regulate, arrange, put in order, make regular, regularize, tidy

نظم دادن (فعل)
regularize

تخصصی

[ریاضیات] تنظیم کردن، مرتب کردن

انگلیسی به انگلیسی

• make regular, cause to be regular; impose regulations; change a system so that it obeys laws (also regularise)
to regularize something means to cause it to have a regular pattern or arrangement, often so that it can be given official approval or recognition.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : regulate / regularize
✅️ اسم ( noun ) : regulation / regulator / regularity / regularization
✅️ صفت ( adjective ) : regulatory / regulation / regular
✅️ قید ( adverb ) : regularly
نظم بخشیدن

بپرس