regulation

/ˌreɡjəˈleɪʃn̩//ˌreɡjʊˈleɪʃn̩/

معنی: تنظیم، تعدیل، دستور، ایین نامه، قانون، قاعده، مقرره
معانی دیگر: نظارت، مهار، کنترل، واپاد، (جمع) مقررات، داتی ها، آیین ها، مقرر شده، قانونی، روا شده، معمولی، میزان سازی، سامان دهی، (رویان شناسی) گنارش، سازگاری

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a principle, rule, or law designed to regulate behavior or conduct.
مترادف: law, principle, rule
مشابه: restriction

- Fire department regulations require public buildings to be equipped with sprinklers.
[ترجمه گوگل] مقررات سازمان آتش نشانی ساختمان های عمومی را ملزم به مجهز شدن به آبپاش می کند
[ترجمه ترگمان] مقررات اداره آتش نشانی به ساختمان های عمومی نیاز دارد تا به سیستم های اسپرینکلر مجهز باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The school regulations prohibit students from wearing shirts with offensive language.
[ترجمه گوگل] قوانین مدرسه دانش آموزان را از پوشیدن پیراهن هایی با الفاظ توهین آمیز منع می کند
[ترجمه ترگمان] مقررات مدرسه دانش آموزان را از پوشیدن پیراهن های با زبان تهاجمی منع می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the act or process of regulating.
مترادف: regimentation
مشابه: control

- Is the government's regulation of these industries helping to improve the environment?
[ترجمه گوگل] آیا مقررات دولتی این صنایع به بهبود محیط زیست کمک می کند؟
[ترجمه ترگمان] آیا مقررات دولت این صنایع به بهبود محیط زیست کمک می کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• : تعریف: conforming to a rule or order.
مترادف: prescribed, regular, standard
مشابه: fixed, uniform

- She wore the regulation uniform of an army nurse.
[ترجمه الا] لباس رسمی یک پرستار نظامی پوشید
|
[ترجمه گوگل] او یونیفورم منظم یک پرستار ارتش را پوشیده بود
[ترجمه ترگمان] لباس رسمی یک پرستار نظامی پوشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a regulation cap for nurses
کلاه مقرر شده برای پرستاران

2. the regulation components of a thanksgiving dinner
مخلفات معمولی شام عید شکرگزاری

3. the regulation of prices
نظارت برقیمت ها

4. The regulation was perfunctorily carried out.
[ترجمه گوگل]این مقررات به صورت اجمالی اجرا شد
[ترجمه ترگمان]مقررات منع شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They are calling for tighter regulation of the industry.
[ترجمه گوگل]آنها خواستار مقررات سختگیرانه تر این صنعت هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها خواستار مقررات محکم تر در این صنعت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It is a regulation of the football club that dogs are not allowed inside.
[ترجمه گوگل]این قانون باشگاه فوتبال است که ورود سگ ها به داخل ممنوع است
[ترجمه ترگمان]این مقررات باشگاه فوتبال است که سگ ها اجازه ورود به آن را ندارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The regulation allows of no variation.
[ترجمه گوگل]مقررات اجازه هیچ گونه تغییری را نمی دهد
[ترجمه ترگمان]این مقررات هیچ تغییری را مجاز نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Infringement of this regulation would automatically rule you out of the championship.
[ترجمه گوگل]نقض این مقررات به طور خودکار شما را از مسابقات قهرمانی محروم می کند
[ترجمه ترگمان]تنظیم این مقررات به طور خودکار شما را از رقابت ها خارج خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. There's absolutely no regulation of cigarettes to make sure that they don't include poisonous substances.
[ترجمه گوگل]مطلقاً هیچ مقرراتی در مورد سیگار وجود ندارد تا اطمینان حاصل شود که آنها حاوی مواد سمی نیستند
[ترجمه ترگمان]مطلقا هیچ آیین نامه برای سیگار وجود ندارد تا مطمئن شود که مواد سمی شامل نمی شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She was wearing the regulation uniform of tunic, hat and tie.
[ترجمه گوگل]او یونیفورم تنظیمی تونیک، کلاه و کراوات به تن داشت
[ترجمه ترگمان]لباس رسمی نیم تنه و کلاه و کراوات به تن داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. There is a regulation that large trucks must not use this road.
[ترجمه علی] قوانینی در اینجا وجود دارد که کامیون های بزرگ حق استفاده از این جاده را ندارند
|
[ترجمه گوگل]مقرراتی وجود دارد که کامیون های بزرگ نباید از این جاده استفاده کنند
[ترجمه ترگمان]مقرراتی وجود دارند که کامیون های بزرگ نباید از این جاده استفاده کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The bus driver violated the traffic regulation.
[ترجمه گوگل]راننده اتوبوس مقررات راهنمایی و رانندگی را نقض کرده است
[ترجمه ترگمان]راننده اتوبوس مقررات ترافیکی را نقض کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The regulation operates in favour of married couples.
[ترجمه گوگل]این مقررات به نفع زوج های متاهل عمل می کند
[ترجمه ترگمان]این مقررات به نفع زوج های متاهل عمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The regulation has no application to this particular case.
[ترجمه گوگل]مقررات در این مورد خاص کاربرد ندارد
[ترجمه ترگمان]این مقررات هیچ کاربردی برای این مورد خاص ندارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Theatre, cinema and broadcasting are all subject to regulation by local authorities.
[ترجمه گوگل]تئاتر، سینما و پخش همگی مشمول مقررات مقامات محلی هستند
[ترجمه ترگمان]تئاتر، سینما و پخش همگی مشمول مقررات مقامات محلی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The girls were all wearing regulation shoes.
[ترجمه گوگل]دخترها همگی کفش های استاندارد پوشیده بودند
[ترجمه ترگمان]همه دخترها یک جفت کفش رسمی پوشیده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تنظیم (اسم)
adjustment, arrangement, regulation, alignment, alinement, set-out

تعدیل (اسم)
adjustment, settlement, regulation, modification, balancing, damping

دستور (اسم)
brief, formula, direction, order, rule, regulation, behest, program, permission, injunction, say-so

ایین نامه (اسم)
regulation, bylaw

قانون (اسم)
edict, rule, regulation, code, law, legislation, statute

قاعده (اسم)
formula, principle, rule, frame, regulation, norm, theorem, law, production rule

مقرره (اسم)
regulation, requirement

تخصصی

[برق و الکترونیک] تثبیت، تنظیم - رگوله سازی 1. توانایی منبع تغذیه در نگهداشتن ولتاژ خروجی بین حدود معین، با وجود تغییرات در ورودی خط توان و بار خروجی . 2. فرایند ثابت نگهداشتن کمیتی مانند سرعت، دما، ولتاژ یا موقیعت در سیستم . این کار با روشهایی، معمولاً الکترونیکی، انجام می شود که به طور خودکار خطا را با پسخورد دادن به سیستم تصحیح می کنند . رگوله سازی بر اساس فدیبک است ولی کنترل چنین نیست . 3. میتوان آن را با تعیین تغییر در ولتاژ خروجی که بین شرایط بی باری و بار کامل در ترانسفورماتور، مولد یا منبع تغذیه ایجاد می شود، بر حسب درصد کوانتیده کرد . این تغییر را می توان بر ولتاژ بار کامل نامی تقسیم و حاصل را در 100 ضرب کرد تا رگوله سازی به صورت درصد به دست آید .
[صنعت] آیین نامه
[حقوق] مقررات، قواعد، آیین نامه
[نساجی] مرتب - تنظیم - منظم
[ریاضیات] دستور، قاعده، تنظیم، تعدیل
[آب و خاک] تنظیم

انگلیسی به انگلیسی

• according to the rules
rule, statute, law; act of controlling, management, direction; state of being controlled, state of being managed
regulations are rules made by a government or other authority. count noun here but can also be used as an attributive adjective. e.g. he had the short regulation haircut of a policeman.
regulation is the controlling of an activity or process, usually by means of rules.

پیشنهاد کاربران

کنترل، نظارت. مقررات و نظامات، نظام، نظامنامه، تنظیم، تعدیل، قاعده، دستور، قانون، آیین نامه، مقرره، علوم مهندسی: آیین نامه، الکترونیک: تنظیم، معماری: مقررات، قانون فقه: تنظیم
شیوه نامه
دستورالعمل
مقررات
آئین نامه
منشور
آیین نامه ( حقوقی )
به عنوان صفت می تواند ترجمه روان و آزادی معادل: متحدالشکل، یکسان، مشابه، سازمانی و یا فرم داشته باشد:
The girls were all wearing regulation shoes
دخترها همگی کفش متحدالشکل پوشیده بودند.
rule , law
1. [countable] an official rule or order
2. [uncountable] control over something, especially by rules
- تنظیمات
- کنترل
- سازگاری
تنظیم
در اقتصاد: تنظیم گری، قاعده گذاری
کنترل و هدایت بر پایه قاعده، اصل، روش یا قانون
توجیه یک سازوکار برای کارکرد
نظارت قانونی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : regulate / regularize
✅️ اسم ( noun ) : regulation / regulator / regularity / regularization
✅️ صفت ( adjective ) : regulatory / regulation / regular
✅️ قید ( adverb ) : regularly
نظارت همراه با کنترل
نظارت
سامان دادن، تنظیم کردن، به رشته درآوردن، رگولاسیون
در حقوق، به قانون گذاری های محدود به مسئولیت نهادها گفته می شود؛ مانند دستورات اجرایی گمرک برای کنترل های اقتصادی که به آن اقدامات رگولاسیونی می گویند.
نظم دهی، شکل دهی، تاثیرگذاری
انتظام
Adjective :
( چیزِ ) استفاده شده یا پوشیده شده بر اساس قوانین رسمی
منطبق بر مقررات
مطابق اصول
بر طبق قوانین
Used or worn because of official rules
به عنوان مثال :
The girls were all wearing regulation shoes
قانون، قاعده
An official rule
Building/ health/traffic regulations
قوانین، مقررات، آئین نامه
تعدیل ( سهام )
Regulation risk ریسک تعدیل
تنظیم تعدیل
تنظیم گری
عملکرد، روند فعالیت
آیین نامه ، قاعده، قانون ، تنظیم
قوانین
قانون، آئین نامه
an official rule
مقررات
an official rule یعنی آیین نامه یا قانون مثل building/health/traffic/ regulation
اندازه گذاری ، اندازه دهی ، اندازه سازی
قانون گذاری ، قانونمندسازی
ضابطه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٩)

بپرس