renunciation

/rəˌnənsiˈeɪʃn̩//rɪˌnʌnsɪˈeɪʃn̩/

معنی: ترک، کناره گیری، چشم پوشی، قطع علاقه
معانی دیگر: دست کشی، انصراف، پشت پازنی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: renunciative (adj.), renunciatory (adj.)
• : تعریف: the act or an instance of giving up or rejecting something, usu. as a sacrifice; renouncing.

- When he first thought of becoming a monk, renunciation of worldly pleasure had not seemed difficult.
[ترجمه گوگل] هنگامی که او برای اولین بار به راهب شدن فکر کرد، دست کشیدن از لذت دنیوی دشوار به نظر نمی رسید
[ترجمه ترگمان] نخستین بار که به فکر راهب شدن افتاد، از لذت دنیوی هم چندان دشوار به نظر نمی رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a nun's renunciation of worldly wealth
ترک مال دنیا توسط یک راهبه

2. The talks were dependent on a renunciation of terrorism.
[ترجمه گوگل]گفت و گوها به دست کشیدن از تروریسم بستگی داشت
[ترجمه ترگمان]این گفتگوها به چشم پوشی از تروریسم وابسته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Gandhi exemplified the virtues of renunciation, asceticism and restraint.
[ترجمه گوگل]گاندی فضایل انکار، زهد و خویشتن داری را مثال زد
[ترجمه ترگمان]گاندی نمونه ای از فضایل کشیدن، ریاضت و خودداری را نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. His renunciation also rested upon a dubious legal sentence of 120 a punitive measure against King John by Philip Augustus.
[ترجمه گوگل]انصراف او همچنین بر اساس حکم قانونی مشکوک 120 تنبیهی فیلیپ آگوستوس علیه شاه جان بود
[ترجمه ترگمان]چشم پوشی او نیز به حکم قانونی مشکوک ۱۲۰ یک اقدام تنبیهی علیه شاه جان به وسیله فیلیپ آوگوستوس تعیین شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I learn about the beauty of austerity and renunciation.
[ترجمه گوگل]من از زیبایی ریاضت و کناره گیری یاد می کنم
[ترجمه ترگمان]من در مورد زیبایی ریاضت اقتصادی و چشم پوشی از آن یاد می گیرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The agreement depends on their renunciation of violence.
[ترجمه گوگل]این توافق به دست کشیدن آنها از خشونت بستگی دارد
[ترجمه ترگمان]این توافق به چشم پوشی آن ها از خشونت بستگی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A renunciation of Oliver and a declaration of true love for Miranda herself?
[ترجمه گوگل]چشم پوشی از الیور و اعلام عشق واقعی به خود میراندا؟
[ترجمه ترگمان]صرف نظر از یک اظهار عشق به الیور و یک اظهار عشق حقیقی برای میراندا؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This has to be quenched by detachment and renunciation.
[ترجمه گوگل]این باید با جدایی و چشم پوشی از بین برود
[ترجمه ترگمان]این باید با گذشت واحد و گذشت خاموش شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The renunciation of any attempt to tax was at once cause and symptom of the state's demise.
[ترجمه گوگل]چشم پوشی از هرگونه تلاش برای مالیات در آن واحد علت و نشانه نابودی دولت بود
[ترجمه ترگمان]صرف نظر از هرگونه کوششی برای مالیات، علت و نشانه مرگ دولت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Desirelessness, or Hindu renunciation, it has been argued, leads to personal indifference and passivity and national poverty and stagnation.
[ترجمه گوگل]استدلال شده است که ناخواسته یا انکار هندوها به بی تفاوتی و انفعال شخصی و فقر و رکود ملی منجر می شود
[ترجمه ترگمان]استدلال شده است که Desirelessness، یا انصراف از هندو، منجر به بی تفاوتی و بی تفاوتی شخصی و رکود و رکود ملی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Maggie will carry even renunciation to dramatic extremes.
[ترجمه گوگل]مگی حتی انکار را به افراط دراماتیک خواهد برد
[ترجمه ترگمان] حتی \"مگی\" هم خودش رو به حد افراط میبره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Probably Sukarno's renunciation of non-cooperation did ensure a less severe fate for him.
[ترجمه گوگل]احتمالاً انصراف سوکارنو از عدم همکاری، سرنوشت کمتر سختی را برای او تضمین کرد
[ترجمه ترگمان]احتمالا چشم پوشی s از عدم هم کاری، سرنوشت severe برای او را تضمین کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. All things hinge upon your hearty renunciation of everything which you are aware does not lead to God.
[ترجمه گوگل]همه چیز منوط به چشم پوشی قلبی شما از هر چیزی است که می دانید به خدا منتهی نمی شود
[ترجمه ترگمان]همه چیز به خاطر renunciation از هر چیزی که شما از آن آگاه باشید، به خدا نخواهد رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He made a renunciation of his chairmanship.
[ترجمه گوگل]او از ریاست خود کناره گیری کرد
[ترجمه ترگمان]از chairmanship گذشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It is a lesson in renunciation which I suppose I ought to learn at this season.
[ترجمه گوگل]این درسی در کنار گذاشتن است که فکر می کنم باید در این فصل یاد بگیرم
[ترجمه ترگمان]این درسی است که فکر می کنم باید در این فصل درس یاد بگیرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ترک (اسم)
abandonment, dereliction, quit, crack, stop, turk, fracture, renunciation, craze, refuse, chap, proscription, split, cleft, desuetude, interstice, pillion

کناره گیری (اسم)
abdication, resignation, isolation, detachment, renunciation, demission, avoidance, separatism, retreat

چشم پوشی (اسم)
renunciation, abnegation, waiver, connivance, condonation

قطع علاقه (اسم)
renunciation

تخصصی

[حقوق] ترک، قطع علاقه، سند ترک دعوی، رد، انکار

انگلیسی به انگلیسی

• abdication, relinquishment by formal declaration; act of forgoing voluntarily; repudiation, abandonment
the renunciation of a belief or way of behaving is a decision to stop having that belief or behaving in that way; a formal word.

پیشنهاد کاربران

زُهد
زاهدانهزندگی کردن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : renounce
✅️ اسم ( noun ) : renunciation
✅️ صفت ( adjective ) : _
✅️ قید ( adverb ) : _
رهبانیت
ترک دنیا ( در تعالیم معنوی شرق )
صرف نظر، گذشت، سلب حق، رد، تکذیب، انکار، اعراض، اغماض

بپرس