reorganize

/riˈɔːrɡəˌnaɪz//riːˈɔːɡənaɪz/

معنی: دوباره سازمان دادن، دوباره متشکل کردن
معانی دیگر: تجدید سازمان کردن، نوسازمان کردن، بازسازمند کردن، بازسامانی کردن، تشکیلات مجدد

بررسی کلمه

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: reorganizes, reorganizing, reorganized
مشتقات: reorganizer (n.)
• : تعریف: to organize (something) anew.
مشابه: rally

- I needed to reorganize my files because my system was inefficient.
[ترجمه گوگل] من نیاز به سازماندهی مجدد فایل هایم داشتم زیرا سیستم من ناکارآمد بود
[ترجمه ترگمان] من نیاز داشتم فایل های خودم را مرتب کنم، چون سیستم من بی کفایت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The company was reorganized after the defection of some of its most talented people.
[ترجمه گوگل] این شرکت پس از فرار برخی از بااستعدادترین افراد خود دوباره سازماندهی شد
[ترجمه ترگمان] پس از فرار برخی از افراد با استعداد خود، این شرکت مجددا سازمان دهی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the plan to reorganize the company from top to bottom
برنامه ی تجدید سازمان شرکت از بالا تا پایین

2. It is the mother who is expected to reorganize her busy schedule.
[ترجمه گوگل]این مادر است که انتظار می رود برنامه شلوغ خود را دوباره سازماندهی کند
[ترجمه ترگمان]این همان مادری است که انتظار می رود برنامه شلوغ خود را مرتب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The new manager was delegated to reorganize the department.
[ترجمه گوگل]مدیر جدید برای سازماندهی مجدد بخش تفویض شد
[ترجمه ترگمان]مدیر جدید به سازمان دهی مجدد این بخش واگذار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The new managing director plans to completely reorganize this department.
[ترجمه گوگل]مدیر عامل جدید قصد دارد این بخش را به طور کامل سازماندهی کند
[ترجمه ترگمان]مدیر عامل جدید قصد دارد این بخش را به طور کامل سازماندهی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It's about time we started in to reorganize the department.
[ترجمه گوگل]زمان آن فرا رسیده است که ما شروع به سازماندهی مجدد بخش کنیم
[ترجمه ترگمان]در مورد زمان شروع به بازسازی این بخش کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We need to reorganize this ramshackle system.
[ترجمه گوگل]ما نیاز به سازماندهی مجدد این سیستم درهم و برهم داریم
[ترجمه ترگمان]ما باید این سیستم زواردررفته را دوباره مرتب کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Dillard is very critical of the plan to reorganize the company.
[ترجمه گوگل]دیلارد از طرح سازماندهی مجدد شرکت بسیار انتقاد می کند
[ترجمه ترگمان]دیلارد بسیار منتقد این برنامه برای سازماندهی مجدد شرکت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The Federals paused for some time to reorganize.
[ترجمه گوگل]فدرال ها برای سازماندهی مجدد مدتی توقف کردند
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Efforts to reorganize and liberalize the army alienated other military chiefs.
[ترجمه گوگل]تلاش برای سازماندهی مجدد و آزادسازی ارتش باعث بیگانه شدن سایر روسای ارتش شد
[ترجمه ترگمان]تلاش ها برای سازماندهی مجدد و آزادسازی ارتش، سایر روسای نظامی را دلسرد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I've been meaning to reorganize the kitchen cabinets for ages.
[ترجمه گوگل]من مدت هاست که می خواستم کابینت های آشپزخانه را دوباره سازماندهی کنم
[ترجمه ترگمان]سال ها قصد داشتم قفسه های آشپزخانه را مرتب کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He helped to reorganize the local golf course so that students could play legally and cheaply.
[ترجمه گوگل]او به سازماندهی مجدد زمین گلف محلی کمک کرد تا دانش آموزان بتوانند به صورت قانونی و ارزان بازی کنند
[ترجمه ترگمان]او به مرتب کردن زمین گلف محلی کمک کرد تا دانش آموزان بتوانند به طور قانونی و ارزان بازی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The decision to reorganize the company was a brilliant success.
[ترجمه گوگل]تصمیم برای سازماندهی مجدد شرکت یک موفقیت درخشان بود
[ترجمه ترگمان]تصمیم سازمان دهی مجدد شرکت موفقیت درخشانی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The company promised last month to reorganize its loss-making Cunard and engineering units and to sell assets.
[ترجمه گوگل]این شرکت ماه گذشته وعده داد که واحدهای زیان ده Cunard و مهندسی خود را سازماندهی مجدد کند و دارایی ها را بفروشد
[ترجمه ترگمان]این شرکت ماه گذشته قول داد که واحدهای کونارد و واحدهای مهندسی خود را دوباره سازماندهی کند و دارایی ها را بفروشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Reorganize original traffic volume data collected by traffic data collect system with data mining techniques.
[ترجمه گوگل]داده های حجم ترافیک اصلی جمع آوری شده توسط سیستم جمع آوری داده های ترافیک را با تکنیک های داده کاوی سازماندهی مجدد کنید
[ترجمه ترگمان]داده های اصلی حجم ترافیک جمع آوری شده توسط داده های ترافیکی، سیستم جمع آوری داده ها را با تکنیک های داده کاوی جمع آوری می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He also began to reorganize federal agencies that were duplicating services.
[ترجمه گوگل]او همچنین شروع به سازماندهی مجدد آژانس های فدرال کرد که خدمات را تکرار می کردند
[ترجمه ترگمان]او همچنین شروع به سازماندهی مجدد آژانس های فدرال کرد که خدمات تکثیر داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دوباره سازمان دادن (فعل)
reorganize

دوباره متشکل کردن (فعل)
reorganize

انگلیسی به انگلیسی

• rearrange, organize again (also reorganise)
if you reorganize something, you organize it in a new way.

پیشنهاد کاربران

تجدید سازمان کردن، ساماندهی مجدد
سازماندهی مجدد کردن
تفنن. [ ت َ ف َن ْ ن ُ ] ( ع مص ) نوع نوع شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) . گونه گونه شدن. ( دهار ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . تنوع فنون چیزی. ( از اقرب الموارد ) .
[قدیمی] کاری یا هنری را به طرزهای گوناگون انجام دادن
امری را بطرق مختلف انجام دادن
تجدید قوا
سامان دهی مجدد

بپرس