replace

/ˌriˈpleɪs//rɪˈpleɪs/

معنی: عوض کردن، تعویض کردن، جابجا کردن، جایگزین کردن، چیزی را تعویض کردن
معانی دیگر: در جای پیشین قرار دادن، پس گذاشتن، سرجای خود گذاشتن، جای چیزی را گرفتن، جایگزین شدن، جانشین شدن یا کردن، بازگرداندن، پس دادن، مسترد کردن، چیزی را تعوی­ کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: replaces, replacing, replaced
مشتقات: replaceable (adj.), replaceability (n.)
(1) تعریف: to put in place of (a similar object).
مشابه: substitute

- The battery was dead, and he had to replace it.
[ترجمه maral] باتری کهنه بودو او باید تعویض ش میکرد
|
[ترجمه mab] ( شارژ ) باتری تمام شد و اوآنرا جایگزین کرد.
|
[ترجمه Peter Strahm] باتری خراب شده بود، و او باید عوضش میکرد.
|
[ترجمه گوگل] باتری تمام شده بود و مجبور شد آن را تعویض کند
[ترجمه ترگمان] باتریش تموم شده بود و باید جایگزین اون می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to take the place of.
مترادف: displace, supersede
مشابه: fill in for, relieve, spell, subrogate, substitute for, succeed, supplant

- She was chosen to replace the band's lead singer.
[ترجمه گوگل] او به جای خواننده اصلی گروه انتخاب شد
[ترجمه ترگمان] او انتخاب شد تا خواننده اصلی گروه را جایگزین کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The automobile replaced the horse and carriage as a means of transportation in the twentieth century.
[ترجمه گوگل] اتومبیل در قرن بیستم جایگزین اسب و کالسکه به عنوان وسیله حمل و نقل شد
[ترجمه ترگمان] خودرو اسب و کالسکه را به عنوان وسیله ای برای حمل و نقل در قرن بیستم جایگزین کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to put back into a previous position.
مترادف: put back, return
متضاد: displace, remove
مشابه: rehabilitate, restore, right

- Please replace the tools when you're finished with them.
[ترجمه Reza] لطفا وقتی کارتان با ابزار تمام شد، آنها را سر جای خود بگذارید.
|
[ترجمه گوگل] لطفاً پس از اتمام کار ابزارها را تعویض کنید
[ترجمه ترگمان] لطفا ابزار زمانی که با آن ها تمام شد را تعویض کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to replace a worn tire
یک تایر فرسوده را عوض کردن

2. to replace embezzled funds
وجوه اختلاس شده را پس دادن

3. sentiments can't replace thought
عواطف نمی توانند جای اندیشه را بگیرند.

4. if writing is no longer a valid medium, the film may replace it
اگر نگارش دیگر وسیله ی موثری نباشد فیلم جای آن را خواهد گرفت.

5. Nothing will ever completely replace playing the game I love, however I feel like I'm starting a new adventure.
[ترجمه گوگل]هیچ چیز به طور کامل جایگزین بازی مورد علاقه من نمی شود، با این حال احساس می کنم که دارم یک ماجراجویی جدید را شروع می کنم
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز به طور کامل جایگزین بازی نیست که من دوست دارم، با این حال حس می کنم دارم ماجراجویی جدیدی را شروع می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Any sudden inspiration in fact can not replace the long-term Kung fu.
[ترجمه گوگل]هر گونه الهام ناگهانی در واقع نمی تواند جایگزین کونگ فوی طولانی مدت شود
[ترجمه ترگمان]هر گونه الهام ناگهانی در حقیقت نمی تواند the دراز مدت را جایگزین کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The new design will eventually replace all existing models.
[ترجمه گوگل]طراحی جدید در نهایت جایگزین تمام مدل های موجود خواهد شد
[ترجمه ترگمان]طراحی جدید در نهایت همه مدل های موجود را جایگزین خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Knowledge can't replace friendship, I'd rather be an idiot than lose you.
[ترجمه گوگل]دانش نمی تواند جای دوستی را بگیرد، من ترجیح می دهم یک احمق باشم تا اینکه تو را از دست بدهم
[ترجمه ترگمان]دانش نمی تواند دوستی را جایگزین کند، ترجیح می دهم احمق باشم تا تو را از دست بدهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Life is a profound book. Other's notes cannot replace your own understanding. May you find and create something new in it.
[ترجمه گوگل]زندگی کتابی عمیق است یادداشت های دیگران نمی توانند جایگزین درک شما شوند باشد که چیز جدیدی در آن بیابید و خلق کنید
[ترجمه ترگمان]زندگی یک کتاب عمیق است یادداشت های دیگر نمی توانند درک شما را جایگزین کنند می توانید یک چیز جدید در آن پیدا کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. No one can replace you in my heart.
[ترجمه The one] کسی نمیتونه جای تو رو تو قلبم بگیره.
|
[ترجمه گوگل]هیچ کس نمی تواند جای تو را در قلب من بگیرد
[ترجمه ترگمان]هیچ کس نمی تونه تو قلب من جای تو رو بگیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. When your exhaust falls off, you have to replace it.
[ترجمه گوگل]وقتی اگزوز شما می افتد، باید آن را تعویض کنید
[ترجمه ترگمان]وقتی اگزوز شما خاموش می شود، باید آن را تعویض کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Steel cable will be used to replace worn ropes.
[ترجمه گوگل]برای جایگزینی طناب های فرسوده از کابل فولادی استفاده خواهد شد
[ترجمه ترگمان]کابل فولادی برای جایگزینی طناب های فرسوده به کار خواهد رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I'll replace the vase I broke as soon as possible.
[ترجمه گوگل]گلدانی که شکستم را در اسرع وقت تعویض می کنم
[ترجمه ترگمان]ظرف را که تا آنجا که ممکن بود خراب کردم عوض می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عوض کردن (فعل)
exchange, change, alter, vary, remodel, replace, swap

تعویض کردن (فعل)
put, substitute, change, shift, replace, supplant

جابجا کردن (فعل)
displace, substitute, heave, replace, winkle, supplant, dislocate, translocate, reposit, unhorse

جایگزین کردن (فعل)
sub, replace

چیزی را تعویض کردن (فعل)
replace

تخصصی

[کامپیوتر] جایگزینی - فرمان REPLACE
[ریاضیات] به جای خود قرار گرفتن، جایگزین کردن، عوض کردن، جانشین کردن، جابجا کردن

انگلیسی به انگلیسی

• substitute for, fill the place of; provide a substitute item; return something to a particular position or location
when one thing or person replaces another, the first one takes the place of the second one.
if you replace something that is damaged, lost, or old-fashioned, you get a new thing which will perform the same function.
to replace something also means to put it back in the place where it was before.

پیشنهاد کاربران

جایگزین کردن، جایگزین
مثال: She decided to replace her old phone with a new one.
او تصمیم گرفت تلفن قدیمی اش را با یکی جدید جایگزین کند.
جمله های صحیح را بفریستین
لطفا
replace someone
کسی را از سمتی برداشتن و بجای او شخص دیگری را قرار دادن
سریالThe morning show
. Alex, they are going to replace you
میچ به الکس میگه که مدیران شبکه میخواهند شخص دیگری رو بجای تو ( بعنوان مجری ) بیارند و تو را بردارند
Please update your app to the latest version. The version you are using is out of date and will stop working soon.
پارسی /انگلیسی /پارسی
درنهشت، جایگزینی / Ersetzung /replacement ، substitution
در نهشتن، برجای گزیدن/ersetzen/ to replace، to substitute
بهتر است برای واژه ( replacement ) از واژه ( جایگزینی ) و برای واژه ( substitution ) از واژه ( درنهشت ) بهره گرفته شود. و همچنین به جای واژه ( to replace ) واژه ( جایگزین کردن یا برجای گزیدن ) و به جای واژه ( to substitute ) واژه ( دَر نهشتن ) را بکار ببریم.
...
[مشاهده متن کامل]

برابر آلمانیِ درنهشتن و درنهشت که بسامان ersetzen و Ersetzung می باشد، توسط دیوید هیلبرت در نبیگ ( کتاب ) های بنیادهای منطق نگریک و اصول ریاضیات به گونه ی einsetzen و Einsetzung بکار رفته است.

دِگَرجاییدن/دگرجایاندن.
جانشینیدن.
جابجاییدن.
جایگزینیدن.
Change
جانشین کردن، جانشین شدن
جابجایی، جایگزینی
جایگزین کردن

تعریف:use somebody or something in place of another person or thing
معنی: جایگزین شدن
مثال: Automobiles replaced horses
Substitute
در آمارریاضی میشه
متغیری جایگزینش میشه ی چیز دیگه
یا همون مساوی بودن خودمون
در جای خود قرار دادن
جانشینی، نشاندن به جای
عوض کردن

عوض کردن.
To Be replaced by
( Something ) replaces ( something )
جای خود را به ( چیز دیگری ) دادن،

جایگزین کردن
عوض کردن
جابه جاکردن
جایگزین کردن
تعویض کردن
heave
change
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس