represent

/ˌreprəˈzent//ˌriːprɪˈzent/

معنی: نمایش دادن، نشان دادن، وانمود کردن، بیان کردن، نمایندگی کردن، نمایاندن، نماینده بودن
معانی دیگر: (در شعر یا نمایش و غیره) نشان دادن، مجسم کردن، تجسم کردن، تنمند کردن، (به صورت تحریف شده) شرح دادن، جلوه دادن، جازدن، ارائه دادن، ابراز کردن، اظهار کردن، نمایشگر بودن، نشانه(ی چیزی) بودن، نماد بودن، علامت بودن، نشان بودن، حاکی بودن، مظهر چیزی بودن، پیامد (چیزی) بودن، نتیجه بودن، ثمره بودن، (از سوی کسی) نماینده بودن یا شدن، به نمایندگی رفتن یا حضور یافتن، به جای کسی رفتن، وکیل بودن (در پارلمان)، به منزله ی چیزی بودن، به جای چیزی بودن، فهماندن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: represents, representing, represented
مشتقات: representable (adj.), representability (n.)
(1) تعریف: to denote or serve as a symbol for.
مترادف: denote, depict, designate, mean, signify, stand for, symbolize
مشابه: betoken, emblem, express, personify, typify

- A skull and crossbones represents danger.
[ترجمه محمد امین] یک جمجمه و دو استخوان متقاطع نمایش "خطر" است
|
[ترجمه گوگل] جمجمه و استخوان های متقاطع نشان دهنده خطر است
[ترجمه ترگمان] جمجمه و استخوان دو استخوان خطر را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The letter "t" represents the first sound in the word "top."
[ترجمه گوگل] حرف "t" نشان دهنده اولین صدا در کلمه "بالا" است
[ترجمه ترگمان] این نامه \"اولین صدا در کلمه\" بالا \" است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to serve as an agent for.
مشابه: speak for, stand for

- She represents the insurance company.
[ترجمه Farzaneh] او شرکت بیمه را معرفی کرد و یا نشان داد.
|
[ترجمه Adel khoshnamak] او نماینده و سخنگوی شرکت بیمه است
|
[ترجمه هدیه] او نماینده شرکت بیمه است
|
[ترجمه farzin pornik] او نمایندگی شرکت بیمه است
|
[ترجمه گوگل] او نماینده شرکت بیمه است
[ترجمه ترگمان] او نماینده کمپانی بیمه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to depict or portray, as in art.
مترادف: depict, express, image, picture, portray, render
مشابه: delineate, describe, draw, interpret, limn, paint, personify, picture, sketch

- His paintings often represent village life.
[ترجمه گوگل] نقاشی های او اغلب نمایانگر زندگی روستایی است
[ترجمه ترگمان] نقاشی های او اغلب بیانگر زندگی روستایی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to act as spokesperson for, esp. in a U.S. legislative body.
مترادف: serve
مشابه: serve, speak for, stand for

- She represents a large city district.
[ترجمه گوگل] او نماینده یک منطقه بزرگ شهری است
[ترجمه ترگمان] او نماینده یک منطقه بزرگ شهر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: to serve as an example of.
مترادف: embody, epitomize, exemplify, personify, typify
مشابه: epitomize, illustrate, personify

- This latest incident represents the kind of misconduct he is capable of.
[ترجمه گوگل] این حادثه اخیر نشان دهنده نوع رفتار نادرستی است که او قادر به انجام آن است
[ترجمه ترگمان] این حادثه اخیر نشان دهنده نوع سو رفتار است که او قادر به انجام آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: to describe in a particular way (usu. fol. by as).
مترادف: characterize, depict, paint, portray
مشابه: define, delineate, describe, draw, limn

- He represented her as a shrewish wife.
[ترجمه گوگل] او او را به عنوان یک همسر زیرک معرفی کرد
[ترجمه ترگمان] او را به عنوان زن shrewish مجسم می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(7) تعریف: to produce or perform, as in a theatrical production.
مترادف: act, enact, perform, present, produce, put on, stage
مشابه: act, depict, dramatize, enact, perform, play, present, produce, stage
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: re-presents, re-presenting, re-presented
• : تعریف: to present again.
مشابه: revive

جمله های نمونه

1. why do you represent the matter in this way?
چرا قضیه را اینگونه وصف می کنی ؟

2. I can only represent it to you by metaphors.
[ترجمه گوگل]من فقط می توانم آن را با استعاره به شما نشان دهم
[ترجمه ترگمان]من فقط میتونم این رو با استعاره به شما نشون بدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Women now represent almost 50% of the workforce.
[ترجمه گوگل]زنان در حال حاضر تقریباً 50 درصد نیروی کار را تشکیل می دهند
[ترجمه ترگمان]امروزه زنان تقریبا ۵۰ % نیروی کار را تشکیل می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They purport to represent the wishes of the majority of parents at the school.
[ترجمه گوگل]آنها ادعا می کنند که خواسته های اکثریت والدین در مدرسه را نشان می دهند
[ترجمه ترگمان]آن ها ادعا می کنند که خواسته های اکثریت والدین در مدرسه را نشان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The legend of king arthur represent the apotheosis of chivalry.
[ترجمه مبین] افسانه پادشاه ارتور نشان دهنده جوانمردی است
|
[ترجمه گوگل]افسانه شاه آرتور نشان دهنده آپوتئوز جوانمردی است
[ترجمه ترگمان]افسانه پادشاه آرتور مظهر apotheosis جوانمردی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Mr Kobayashi was chosen to represent the company at the conference.
[ترجمه گوگل]آقای کوبایاشی به عنوان نماینده شرکت در کنفرانس انتخاب شد
[ترجمه ترگمان]آقای کوبایاشی برای نمایندگی این شرکت در این کنفرانس انتخاب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They chose a famous barrister to represent them in court.
[ترجمه گوگل]آنها یک وکیل معروف را برای وکالت در دادگاه انتخاب کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها یک وکیل معروف را انتخاب کردند تا آن ها را در دادگاه مطرح کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. These proposals represent a realistic starting point for negotiation.
[ترجمه گوگل]این پیشنهادات نقطه شروع واقع بینانه برای مذاکره است
[ترجمه ترگمان]این پیشنهادها نقطه شروع واقع گرا برای مذاکره هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They have delegated him to represent their city at the convention.
[ترجمه گوگل]آنها او را به نمایندگی از شهرشان در این کنوانسیون منصوب کرده اند
[ترجمه ترگمان]به او محول کرده اند که شهر خود را در مجمع نشان دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A lawyer was appointed to represent the child.
[ترجمه گوگل]یک وکیل برای وکالت کودک تعیین شد
[ترجمه ترگمان]وکیل برای نمایندگی کودک منصوب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The general secretary may represent the president at official ceremonies.
[ترجمه گوگل]دبیر کل می تواند نماینده رئیس جمهور در مراسم رسمی باشد
[ترجمه ترگمان]دبیر کل می تواند نماینده رئیس جمهور در مراسم رسمی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. These proposals represent a dramatic shift in policy.
[ترجمه گوگل]این پیشنهادات نشان دهنده یک تغییر چشمگیر در سیاست است
[ترجمه ترگمان]این پیشنهادها نشان دهنده تغییر چشمگیر در سیاست است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. These bomb attacks represent a change of tactics by the terrorists.
[ترجمه گوگل]این حملات بمب گذاری نشان دهنده تغییر تاکتیک توسط تروریست ها است
[ترجمه ترگمان]این حملات باعث تغییر تاکتیک های تروریست ها شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He uses the metaphor of fire to represent hatred.
[ترجمه گوگل]او از استعاره آتش برای نشان دادن نفرت استفاده می کند
[ترجمه ترگمان]او از استعاره آتش برای نشان دادن نفرت استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Growing levels of pollution represent a serious health hazard to the local population.
[ترجمه گوگل]سطوح رو به رشد آلودگی یک خطر جدی برای سلامتی جمعیت محلی است
[ترجمه ترگمان]افزایش سطح آلودگی نشان دهنده خطر جدی سلامتی برای مردم محلی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. These people represent a broad/wide swathe of public opinion.
[ترجمه گوگل]این افراد طیف وسیعی از افکار عمومی را نمایندگی می کنند
[ترجمه ترگمان]این افراد بخش وسیعی از افکار عمومی را به نمایش می گذارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نمایش دادن (فعل)
perform, execute, act, display, represent, exhibit, depict, expose, depicture, enact

نشان دادن (فعل)
introduce, point, display, represent, run, illustrate, show, index, demonstrate, evince, exert, register, indicate

وانمود کردن (فعل)
represent, assume, sham, look, affect, feign, pretend, fake, seem, feint, simulate, put on, dissemble, lead on, personate

بیان کردن (فعل)
give, express, tell, represent, say, frame, impart, bubble

نمایندگی کردن (فعل)
represent, depute, deputize

نمایاندن (فعل)
display, represent, show

نماینده بودن (فعل)
represent

تخصصی

[حقوق] نمایندگی داشتن، ارائه دادن، اعلام کردن، ادعا کردن، اظهار داشتن
[ریاضیات] نشان دادن، نمایش دادن، معرف، عبارت است از
[حقوق] ارائه مجدد چک برگشتی، برات نکولی، یا سفته واخواستی برای وصول

انگلیسی به انگلیسی

• act as an agent on behalf of a person or organization; symbolize, stand for; depict, portray
if someone represents you, they act on your behalf, for example in a court of law or in parliament.
if someone represents a group of people, they are considered to be a typical member of that group.
if a group of people is well represented at a particular place, there are a lot of them present or a lot of examples of their work.
if you say that an action or event represents something, you mean that it is that thing; a formal use.
if you represent something in a particular way, you describe it in that way.
if a sign or symbol represents something, it is accepted as meaning that thing.

پیشنهاد کاربران

Represent ( v )
نمایانگر چیزی/کسی بودن
نماینده چیزی/ کسی بودن
نمایندگی چیزی/کسی را داشتن
وکالت کسی را به عهده داشتن
معرف چیزی بودن
نمایش دادن
Representation ( n )
نمایانگر
نماینده
نمایندگی
تمثال/ نمایش
اظهارنامه/ شکایت ( رسمی ) => انگلیسی بریتیش
represent به نمایش گزاشتن
present در اختیار داشت، لحظه حال, هدیه
president رئیس جمهور
represent: نماینده بودن
representation: نمایندگی
در حقوق:نمایندگی، وکالت
معنی جز یا عضو گروه ، ارگان یا سازمانی بودن هم میده
1 -
to speak for a person, organization, etc.
صحبت کردن از طرف یک شخص، سازمان و غیره، نمایندگی کردن
The UAW represents employees at the Big Three automakers: Ford, General Motors and Stellantis.
...
[مشاهده متن کامل]

A delegation was in Japan last week to represent the industry in high - level trade talks.
The union does not represent temporary workers.
represent sb's interests/views /We need an organisation to represent the interests of the whole workforce.
2 -
LAW
to defend someone in a court of law
دفاع کردن از کسی در دادگاه حقوقی
He's an eminent tax lawyer and has represented several top companies in high - profile cases.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/represent
فرا رو بودن
- جلوه ای
- نشانه ای
- نمایانگر
بازنمایی
دوباره حاضر کردن
نمایان کردن ؛فاش کردن ؛پرده برداشتن
دارا می باشند
مالکیت دارند
بیانگر
گویای چیزی بودن
حاکی از چیزی بودن
نمایانگر یا بیانگر چیزی بودن
بیان کردن چیزی
نشانگر چیزی بودن
نمایانگر . . . . بودن
The season of spring represents youth, love and hope
بیانگر/مُبیّن چیزی بودن، معرف چیزی بودن، به منزلۀ چیزی بودن
معرفی کردن
معرفی کردن.
درباب بحث عجمنده و سایر دوستان
من از قضا از یافتن برابرهای پارسی از گنجینه زبانیمان استقبال میکنم، اما برای این کار صرف علاقه کافی نیست که دوست عجمنده ما شوربختانه به این خوش بینی و راحت طلبی مبتلاست.
...
[مشاهده متن کامل]

وگرنه سایر دوستان برابرهای فارسی بسیار خوبی پیش مینهند، به ویژه یکی از دوستان که همریشگی واژگان اروپایی و پارسی کهن را روشن میکند.
راستی برابرها و واژه نامه پایان کتاب سنجش خرد ناب از استاد ادیب سلطانی بسیار در این زمینه رهگشاست. با سپاس

نمودگر چیزی بودن
یه سفارش به زبان آموزان: چون مانند همه زبانها با برگردان یک واژه انگلیسی به فارسی چندین و شاید بسیار واژه برابر اون در ترجمه ها نشون داده میشه ، اون برابری رو به یاد بسپرید که بیشتر اونا رو دربر میگیره
...
[مشاهده متن کامل]
برای نمونه برای این واژه : اگر "نمایاندن" رو بدونید ، نشان دادن ، نمایش دادن، نمایندگی کردن و . . را در بر میگیره!

نمایندگی کردن
سپاسِ فراوان از کاربر فرتاش برای پیشنهادِ بسیار درخورتان. باعث شدید تا بیشتر به واژه یِ "نمایندهیدن" بیَندیشم و بکوشم تا آک و آسیبی که می تواند داشته باشد را بِپِیدایانم. اگر عیبی بزرگ را در آن ببینم حتما آن را می حذفانم.
باز هم سپاس.
بازنمایی کردن یا بازنماییدن ( برای نمونه: بازنمایی می کنیم یا باز می نماییم ) و برخی از جاها، نمایش دادن.
پاسخ به دوستان گرامی:
نخست اینکه برابر پارسی این واژه ( بازنمایی کردن یا بازنماییدن ) می باشد. چنانکه در بسیاری از نبیگ های منطق مزداهیک این واژه بکار می رود.
...
[مشاهده متن کامل]

دوم: پاسخ به کاربر گرامی ( مترجم RI ی ) : اگر با هر چیزی دشواری یا ستیز دارید، می بایست با برهان آن را رد کنید. در اینکه واژه ( نمایندهیدن ) نادرست می باشد، تردیدی نیست؛ چراکه پسوند ( َنده ) خود نامسازِ فاعلی است که نمی تواند در بخشی از کارواژه بکارگرفته شود و همچنین بخش ( َند ) که خود بخشی از صرف فعل نیز می باشد. از همین رو نادرست است ولی شیوه نکوهش شما بسیار نسنجیده است و تهی از برهان. بدین روی شما به آسانی می توانید بگویید که نامهایی که از کارواژه ها ساخته می شوند، خود نباید در راستای کارواژه سازی قرار بگیرند؛ چراکه به پوچگردی ( دورباطل ) می انجامد. راستی اگر برایت واژگان سازیِ کاربر گرامی ( عجم ) شگفت است، بیزحمت نبیگی از ویلارد ون اورمن کواین را بخوان تا ببینی برای اینکه دیدگاه خود را به پیش ببرد، از نامهای خاص، کارواژه می ساخت. بمانند: سقراط که از دیدگاه ایشان سقراطیدن را می توان بکار بست. ولی باید دانست که زبان کواین نیز ساختگی بود. امیدوارم اگر کواین هم اینگونه می نوشت، با او نیز بمانند کاربر ( عجم ) برخورد می کردید. افزون بر این، بسیاری از مردم از بسیاری از واژگان پارسی ناآگاهند همچون خود من، پس از دید شما چون این واژگان در روند طبیعی زبانی نیست، باید به پاس ناآگاهی بخشی از مردم، این واژگان را کنار بگذاریم؟!
تنها هدفم از این پیام این بود که کمتر همدیگر را خوار کنیم.

درود به آقای مترجم.
سپاس از توجه - تان.
در پاسخ به شما:
۱ ) برای پیشنهادِ یک واژه، نباید حتما واژه بکار رفته باشد.
۲ ) پاراگرافِ دوم شما نقد نیست.
۳ ) پارگرافِ سوم شما هم نقد نیست.
...
[مشاهده متن کامل]

۴ ) هیچکسی از در خطر بودنِ فارسی سخن نگفت.
۵ ) همانطور که شما اشاره کردید، این واژگان پیشنهاد هستند، اینکه آیا این واژه بکار برده شود یا نه را من مشخص نمی کنم.
سپاس از شما.

سلام و درود
با عرض احترام خدمت دوست �عجم� ما
نمایندهیدن رو چه کسی به کار می بره که شما این واژه را پیشنهاد می کنید. شما در کدام قرن سیر می کنید؟!
کمی دور و اطراف خودتان رو ببینید. . . زبان دائماً در تغییر است و نمی توان منکر این این موضوع بود، حالا چرا من هر لغتی را که سرچ می کنم می بینم که شما چنین لغاتی را پیشنهاد می کنید. . . آخر نمایندهیدن؟؟!!
...
[مشاهده متن کامل]

و این هم فقط شما نیستید. . .
پارسی در خطر نیست. . . پارسی به مانند هزاران زبان دیگر درخال رونق است. هزاران نفر به این زبان سخن می گویند، شما به تمام هزاران نفر می گویید که نمایندهیدن بنویسند و بخوانند؟؟؟!!
زبان و واژگان رو مردم انتخاب می کنند. هیچ شخص دیگری نمی تونه به شون بگه چی بگید و چی نگید

"هستند" یا "به شمار می روند"
به مثال زیر توجه کنید:
Cytokines represent various types of small proteins
سایتوکاین ها انواع گوناگونی از پروتئین های کوچک هستند ( به شمار می روند )
به مثابه چیزی بودن
اختصاص دادن
To represent is to speak or act for a person or group.
Example: My lawyer will represent me in court.

Delta variant now ( makes up ) 83% of US coronavirus cases
تشکیل دادن
Delta variant now ( responsible for ) 83% of US coronavirus cases
عامل یا علت ( اصلی ) چیزی بودن
Delta variant now ( accounts for ) 83% of US coronavirus cases
...
[مشاهده متن کامل]

به حساب آمدن - شامل شدن ( بودن )
Delta variant ( surges ) to 83% of sequenced Covid - 19 cases in the
خیز برداشتن ( مثلا موج جدید ویروس کرونا ) - رشد و افزایش ناگهانی یافتن
خوش باشید.

represent for
نشانگر. . . بودن - نشان دادن - نشان از چیزی داشتن - نشان . . . بودن - نمود چیزی بودن - حکایت داشتن از - حاکی بودن - خبر دادن از چیزی - گویای چیزی بودن

مثلا:
Delta variant now ( represents ) 83% of US coronavirus cases
...
[مشاهده متن کامل]

گونه دلتا - ی ( ویروس کرونا ) در حال حاضر ۸۳ درصد از موارد دچارشدگی ( ابتلای ) به این ویروس را در آمریکا نشان می دهد.

چند فعل دیگر:

معرف چیزی بودن
✔️نشان دادن - نشانه ی چیزی بودن - نمودگر/نمایانگر چیزی بودن
1 ) The new drug ⭐represents⭐ a major step forward in the treatment of the disease
2 ) The move ⭐represented⭐ a significant step forward for the young Canadian film industry
...
[مشاهده متن کامل]

3 ) One object that I find particularly beautiful is a crystal vase that belonged to my grandmother.
She passed it down to my mother, who then gave it to me. The vase is made of clear crystal with intricate etchings all over the surface. It is quite heavy and has a classic shape that is both elegant and timeless. I keep it on a shelf in my living room where it catches the light and sparkles beautifully. I think the vase is so beautiful because it not only ⭐represents⭐ my family’s history and heritage, but also because it is a work of art in its own right.
⁦✔️⁩فهماندن - اطلاع دادن - مطلع ساختن - اطلاع رسانی کردن
Prior to doing any actions, make sure that it will not ⭐represent⭐ a risk for someone else possibly working on
another part of the vehicle

show somthing
شامل شدن
( حقوق ) وکالت
نشانگر
Be sth
ارائه کردن
بازنمایی کردن
نشان دادن
ارائه کردن ( دادن )
در نظر گرفتن
گنجاندن
اظهار کردن
اداره کردن
حکایت از چیزی داشتن، نمود چیزی بودن، جلوه داشتن، جلوه گر شدن
be represented by = با . . . جلوه یافتن
تشکیل دادن
معرفی کردن، ارائه کردن
نمایانگر چیزی بودن
نشان دادن، نمایش دادن
بیان کردن
وکالتِ موکل را قبول کردن
نماد، نشانه
سخنرانی کردن برای
to act as a spokesperson for
to speak and act for by delegated authority
نمایندگی. نمایان
نشان دادن ، نمایش دادن ، نماینده بودن
نمایندگی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٦١)

بپرس