reprieve

/riˈpriːv//rɪˈpriːv/

معنی: مهلت، تاخیر، مجازات کسی را بتعویق انداختن
معانی دیگر: (اعدام یا مجازات و غیره را) به تعویق انداختن، پس افکندن، واپساندن، زنهاریدن، تعویق اعدام، عقب انداختن تاریخ اعدام، تعویق مجازات، پس افکنی کیفر، (درد یا مشکلات و غیره) پس افکنی، تسکین موقتی، آرام سازی ناپا، ایمنی ناپا، رخصت

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: reprieves, reprieving, reprieved
• : تعریف: to release (someone) temporarily or permanently from planned or impending punishment, pain, or difficulty.
مشابه: pardon, respite

- He was to be executed the next morning but received a reprieve when new evidence was uncovered.
[ترجمه بهنام] قرار بود صبح روز بعد اعدام شود اما هنگامیکه مدارک جدید بر ملا شدحکم تعلیقی کرفت.
|
[ترجمه گوگل] او قرار بود صبح روز بعد اعدام شود، اما وقتی شواهد جدیدی کشف شد، مهلت گرفت
[ترجمه ترگمان] قرار بود صبح روز بعد اعدام شود، اما هنگامی که مدارک جدید برملا شد، فرصتی به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: repriever (n.)
(1) تعریف: a temporary or permanent release from planned punishment.
مشابه: amnesty, pardon, respite

(2) تعریف: a document ordering such a release.
مشابه: pardon

(3) تعریف: a temporary exemption, as from pain or difficulty.

جمله های نمونه

1. to reprieve a death sentence
حکم اعدام را به تعویق انداختن

2. Shoppers will get a temporary reprieve from the new sales tax.
[ترجمه گوگل]خریداران از مالیات بر فروش جدید یک مهلت موقت دریافت خواهند کرد
[ترجمه ترگمان]خریداران یک مهلت موقتی از مالیات فروش جدید دریافت خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The prisoner won a last - minute reprieve.
[ترجمه گوگل]زندانی مهلت لحظه آخری را برد
[ترجمه ترگمان] متهم آخرین لحظه رو به تعویق میندازه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The family have won a temporary reprieve from eviction.
[ترجمه گوگل]خانواده یک مهلت موقت از اخراج به دست آورده اند
[ترجمه ترگمان]این خانواده مهلت موقتی را از این اخراج دریافت کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Campaigners have won a reprieve for the hospital threatened with closure.
[ترجمه گوگل]کمپین‌ها برای بیمارستانی که تهدید به تعطیلی شده بود، مهلت گرفتند
[ترجمه ترگمان]مبارزان برای بیمارستان تهدید به بسته شدن کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The injection provided a temporary reprieve from the pain.
[ترجمه گوگل]تزریق یک تسکین موقت از درد بود
[ترجمه ترگمان]تزریق باعث رهایی موقتی از درد شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The men just need a reprieve.
[ترجمه گوگل]مردها فقط نیاز به مهلت دارند
[ترجمه ترگمان] مردا فقط به یه فرصت دیگه نیاز دارن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Fortunately, I received a reprieve because my boss had a nervous breakdown before he could implement his plan.
[ترجمه گوگل]خوشبختانه من مهلت گرفتم زیرا رئیسم قبل از اینکه بتواند برنامه خود را اجرا کند دچار حمله عصبی شد
[ترجمه ترگمان]خوشبختانه، من یک مهلت دریافت کردم چون قبل از اینکه او بتواند برنامه اش را اجرا کند، رئیس من دچار مشکل عصبی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The Proconsul offers him a last-minute reprieve, however, if he will repent and swear by the genius of Caesar.
[ترجمه گوگل]پروکنسول در آخرین لحظه به او مهلت می دهد، اما اگر توبه کند و به نبوغ سزار سوگند یاد کند
[ترجمه ترگمان]با این حال، proconsul برای او فرصتی برای آخرین دقیقه فراهم می آورد، با این حال، اگر او توبه کند و به وسیله نبوغ قیصر سوگند بخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. But even more of a reprieve was lurking round the corner.
[ترجمه گوگل]اما حتی بیشتر از مهلت در کمین در گوشه و کنار بود
[ترجمه ترگمان]اما باز هم در گوشه و کنار هم چیزی دیده نمی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He was granted a reprieve only a few hours before his execution.
[ترجمه گوگل]تنها چند ساعت قبل از اعدام به او مهلت داده شد
[ترجمه ترگمان]فقط چند ساعت قبل از اعدامش دریافت کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. No reprieve for the boat people.
[ترجمه گوگل]هیچ مهلتی برای مردم قایق وجود ندارد
[ترجمه ترگمان] این فرصت برای افراد قایق نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She was too grateful for the reprieve.
[ترجمه گوگل]او برای مهلت بسیار سپاسگزار بود
[ترجمه ترگمان]اون خیلی از این فرصت استفاده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Minutes later a reprieve arrived - a dire warning to all teetotallers!
[ترجمه گوگل]دقایقی بعد یک مهلت از راه رسید - یک هشدار هولناک برای همه افراد تیز!
[ترجمه ترگمان]چند دقیقه بعد، این مهلت به تعویق افتاد - یک هشدار ترسناک برای همه teetotallers!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. But any last-minute reprieve may come too late.
[ترجمه گوگل]اما هر مهلت لحظه آخری ممکن است خیلی دیر باشد
[ترجمه ترگمان]اما برای آخرین لحظه ممکنه دیر بشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مهلت (اسم)
break, term, timeout, respite, leeway, moratorium, reprieve

تاخیر (اسم)
suspension, stick, lag, cunctation, delay, reprieve, retardation, deferment, postponement, mora, tarriance

مجازات کسی را به تعویق انداختن (فعل)
reprieve

تخصصی

[حقوق] مهلت دادن، به تعویق انداختن یا تعلیق مجازات

انگلیسی به انگلیسی

• respite from a sentence, delay or commutation of a punishment (esp. death sentence); postponement, delay
delay a punishment (esp. death sentence); provide temporary relief
if someone who has been sentenced to death is reprieved, their sentence is changed and they are not executed.
a reprieve is an official order cancelling a death sentence.
a reprieve is also an unexpected delay before something unpleasant happens.

پیشنهاد کاربران

1 -
an official order that stops or delays the punishment, especially by death, of a prisoner/ to stop or delay the punishment, especially by death, of a prisoner
دستور رسمی که مجازات زندانی را به ویژه محکوم به مرگ را متوقف یا به تاخیر می اندازد
...
[مشاهده متن کامل]

توقف یا به تعویق انداختن مجازات، به ویژه اعدام یک زندانی
He was sentenced to death but was granted a last - minute reprieve.
2 -
an escape from a bad situation or experience
فرار از یک موقعیت یا تجربه بد
The injection provided a temporary reprieve from the pain.
3 -
A reprieve is also any delay that is welcomed:
یک تاخیر یا مهلت خوش آیند
The play, about to close, was granted a four - week reprieve.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/reprieve
Collocations :
Handed a reprieve
Given a reprieve
لغو، تعویق و یا تعلیق یک امر

بپرس