requisition

/ˌrekwəˈzɪʃn̩//ˌrekwɪˈzɪʃn̩/

معنی: ضبط، تقاضا، چیز مورد تقاضا، باز گرفتن، درخواست، مصادره کردن، درخواست رسمی کردن
معانی دیگر: درخواست رسمی (طبق اختیارات محوله یا حق و غیره)، خواسته، درخواستنامه، تقاضانامه، دستور کتبی، بایستگی، پیش نیاز، الزام، (جمع) شرایط لازم، درخواست استرداد مجرم (از کشور دیگر)، به کارگیری، مورد نیاز، (به زور یا بنا به اختیارات محوله) گرفتن، تصاحب کردن، (نادر) مطالبه کردن، خواستار شدن، سخره

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a formal authorization for goods or services.
مشابه: commission, order

(2) تعریف: a written order requesting supplies.
مشابه: commission, order, request

(3) تعریف: a demand, requirement, or necessity.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: requisitions, requisitioning, requisitioned
مشتقات: requisitionary (adj.), requisitioner (n.)
(1) تعریف: to demand for use, as by priority of authorization.
مشابه: commission

(2) تعریف: to request or demand something of (someone).
مشابه: commission

جمله های نمونه

1. to requisition a town for food
از یک شهر آذوقه مطالبه کردن

2. to requisition food for troops
برای قشون خوراک مصادره کردن

3. to send a written requisition to the headquarters
درخواست کتبی به ستاد فرستادن

4. a dentist was in constant requisition
دندانپزشک دائما مورد نیاز بود.

5. every sort of vehicle is put in requisition
انواع وسایط نقلیه را به کار می گیرند.

6. he had been arrested in france on the requisition of the italian government
طبق درخواست استرداد واصله از دولت ایتالیا در فرانسه بازداشت شده بود.

7. They will allocate funds to you if you requisition it.
[ترجمه گوگل]آنها در صورت درخواست شما بودجه را به شما اختصاص می دهند
[ترجمه ترگمان]اگر آن را درخواست کنید، آن ها را به شما اختصاص خواهند داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Nevertheless, feel free to requisition him at any time for your needs.
[ترجمه گوگل]با این وجود، در هر زمان برای نیازهای خود از او درخواست کنید
[ترجمه ترگمان]با این حال، احساس رهایی از او در هر زمانی برای نیازهای شما را دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Secondly, the controversial decision to expand the land requisition by the scope.
[ترجمه گوگل]ثانیا، تصمیم بحث برانگیز برای گسترش درخواست زمین توسط دامنه
[ترجمه ترگمان]دوم، تصمیم جنجالی برای توسعه درخواست زمین از طریق این حوزه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. With the semiconductor laser used widely, the requisition of its power is higher and higher.
[ترجمه گوگل]با استفاده گسترده از لیزر نیمه هادی، نیاز به توان آن بیشتر و بیشتر می شود
[ترجمه ترگمان]با استفاده از لیزر نیمه هادی به طور گسترده، نیاز به قدرت آن بالاتر و بالاتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Easily handle create purchase requisition, edit, audit, approved post function.
[ترجمه گوگل]به راحتی درخواست خرید، ویرایش، ممیزی، عملکرد پست تایید شده را مدیریت کنید
[ترجمه ترگمان]رسیدگی به راحتی، درخواست خرید، ویرایش، حسابرسی، عملکرد پست تایید شده را ایجاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In this paper, the building requisition of the anechoic room is introduced and the free sound field is emphasized.
[ترجمه گوگل]در این مقاله ملزومات ساختمانی اتاق آنکوئیک معرفی شده و بر میدان صوتی آزاد تاکید شده است
[ترجمه ترگمان]در این مقاله، از اتاقک ضد انعکاس استفاده می شود و میدان صوتی آزاد مورد تاکید قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Complete Test Requisition Form firstly before any test application.
[ترجمه گوگل]قبل از هر درخواست آزمون ابتدا فرم درخواست آزمون را تکمیل کنید
[ترجمه ترگمان]ابتدا فرم آزمون آزمایشی را قبل از هر نوع درخواست تست انجام دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Formulate purchase orders based on relevant purchase requisition.
[ترجمه گوگل]سفارشات خرید را بر اساس درخواست خرید مربوطه فرموله کنید
[ترجمه ترگمان]سفارش های خرید را براساس درخواست خرید مرتبط خریداری کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Place purchase orders or purchase requisition to ABB vendor or logistic dept . according to sales contract.
[ترجمه گوگل]سفارش خرید یا درخواست خرید را به فروشنده ABB یا بخش تدارکات ارسال کنید طبق قرارداد فروش
[ترجمه ترگمان]دستور خرید و یا خرید را به فروشنده ABB و یا dept منطقی دهید بر طبق قرارداد فروش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. To make sure Intertek receive the requisition form, kindly follow up with a phone call.
[ترجمه گوگل]برای اطمینان از دریافت فرم درخواست اینترتک، لطفاً با تماس تلفنی پیگیری کنید
[ترجمه ترگمان]برای اینکه مطمئن شوم که Intertek به کار احتیاج دارد، گوشی را بردار و با تلفن همراه من بیا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. This paper introduces the basic requisition, grid driving power, grid resistance and driving circuit modality of the IGBT. Furthermore, introduces the driving module M57962L of the driving circuit.
[ترجمه گوگل]این مقاله الزامات اساسی، قدرت محرک شبکه، مقاومت شبکه و مدالیته مدار رانندگی IGBT را معرفی می‌کند علاوه بر این، ماژول رانندگی M57962L مدار رانندگی را معرفی می کند
[ترجمه ترگمان]این مقاله، تقاضای پایه، قدرت محرک شبکه، مقاومت شبکه و modality مدار محرک of را معرفی می کند علاوه بر این، ماژول های محرک مدار رانندگی را معرفی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ضبط (اسم)
record, requisition, file, storage, confiscation, sequestration, recording, managing

تقاضا (اسم)
suit, solicitation, request, demand, plea, requisition, importance, requirement, postulate, prayer, rogation

چیز مورد تقاضا (اسم)
requisition

باز گرفتن (اسم)
requisition, withdrawal

درخواست (اسم)
suit, application, appeal, solicitation, request, demand, requisition, postulate

مصادره کردن (فعل)
requisition, confiscate, seize, escheat, sequester, expropriate

درخواست رسمی کردن (فعل)
requisition

تخصصی

[حقوق] مصادره یا ضبط مال توسط دولت، درخواست (دولتی از دولتی دیگر برای) استرداد مجرم فراری، درخواست کتبی، درخواست خرید

انگلیسی به انگلیسی

• demand, requirement; command, order; written order for goods or supplies; act of demanding, act of requiring
require, demand; commission for use, demand the use of something
when people, especially soldiers, requisition something, they take it for their own use.

پیشنهاد کاربران

to officially request or take something
رسماً چیزی را درخواست کردن یا چیزی را گرفتن
The army requisitioned all the cars and trucks they could find.
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/requisition
ضبط و مصادره
درخواست رسمی برای در اختیار گیری چیزی
مصادره مال توسط دولت ( حقوقی )
درخواست رسمی

بپرس