restore

/rəˈstɔːr//rɪˈstɔː/

معنی: ترمیم کردن، پس دادن، تعمیر کردن، اعاده دادن، بحال اول بر گرداندن، اعاده کردن، مسترد داشتن، باز دادن
معانی دیگر: (چیز گرفته شده را) باز گرداندن، پسداد کردن، مسترد کردن، در جای خود قرار دادن، در محل اولیه ی خود گذاشتن، دوباره گذاشتن، دوباره سالم کردن، (به تندرستی) برگرداندن، درمان کردن، (به وضع اولیه ی خود) بازگرداندن، مرمت کردن، (فیزیک - جسم ارتجاعی) به شکل اولیه ی خود برگشتن، پس جهش کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: restores, restoring, restored
مشتقات: restorable (adj.), restorer (n.)
(1) تعریف: to bring back into use or existence.
مترادف: re-establish
متضاد: annul, demolish
مشابه: condition, reconstitute, regenerate, reinstall, reinstate, reinstitute, replace, revive, right

- The new government took quick measures to restore order in the country.
[ترجمه گوگل] دولت جدید اقدامات سریعی را برای برقراری نظم در کشور انجام داد
[ترجمه ترگمان] دولت جدید اقدامات سریعی برای بازگردانی نظم به این کشور انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The successful knee surgery seemed to restore her youth.
[ترجمه شان] به نظر می رسید که جراحی موفقیت آمیز زانوی آن زن ، جوانیش را به او بازگرداند.
|
[ترجمه گوگل] به نظر می رسید که عمل جراحی موفقیت آمیز زانو جوانی او را بازگرداند
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسید که عمل جراحی موفقیت آمیز او را به دوران جوانی سوق می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to return (something) to a former, normal, or original condition.
مترادف: fix, recondition, repair
متضاد: demolish, deteriorate, ruin
مشابه: mend, rebuild, reconstruct, refit, refurbish, regenerate, rehabilitate, remake, remedy, remodel, renew, renovate, retrieve, return, right, spruce

- She buys antiques in poor condition and then restores them.
[ترجمه گوگل] او عتیقه جات را در شرایط نامناسب می خرد و سپس آنها را بازسازی می کند
[ترجمه ترگمان] او antiques را در شرایط ضعیف می خرد و سپس آن ها را باز می گرداند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Several weeks of rest restored him to health.
[ترجمه گوگل] چند هفته استراحت او را به سلامت بازگرداند
[ترجمه ترگمان] پس از چند هفته استراحت، او را به حال خود بازگردانید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to make healthy, sound, or vigorous.
مترادف: heal, revive
متضاد: hurt
مشابه: brace, condition, cure, energize, recuperate, refresh, rehabilitate, reinvigorate, rejuvenate, remedy, resuscitate, revivify

- I find that the long walks in the mountain air restore me.
[ترجمه لایک] به حالت اول برگرداندن
|
[ترجمه گوگل] می بینم که پیاده روی های طولانی در هوای کوهستان به من بازمی گردد
[ترجمه ترگمان] متوجه می شوم که پیاده روی طولانی در هوای کوهستانی من را بهبود می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to give back (that which has been lost, removed, or stolen).
مترادف: replace, return
متضاد: take
مشابه: reimburse, right

- Excellent reviews for this new film have restored the director's reputation.
[ترجمه گوگل] نقدهای عالی برای این فیلم جدید، شهرت کارگردان را بازگردانده است
[ترجمه ترگمان] reviews عالی برای این فیلم جدید شهرت کارگردان را احیا کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The king forgave the baron and restored his title.
[ترجمه گوگل] پادشاه بارون را بخشید و عنوان او را بازگرداند
[ترجمه ترگمان] پادشاه بارون را بخشید و عنوان خود را بخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The police restored the stolen property to its owner.
[ترجمه گوگل] پلیس اموال مسروقه را به صاحبش بازگرداند
[ترجمه ترگمان] پلیس اموال مسروقه را به صاحب خود بازگردانده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: to put back into a former rank or position.
مترادف: rehabilitate, reinstall, reinstate
مشابه: reestablish, reinstitute, replace, return

- The charges were dropped, and he was restored to captain.
[ترجمه گوگل] اتهامات کنار گذاشته شد و او به کاپیتان بازگردانده شد
[ترجمه ترگمان] ، اتهامات از بین رفتند و او به فرمانده برگشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to restore an old painting
نقاشی قدیمی را مرمت کردن

2. to restore law and order
اعاده ی قانون و نظم عمومی

3. to restore order in a lawless society
اعاده ی نظم و ترتیب در یک جامعه ی بی قانون

4. to restore the building to its former estate
عمارت را به شکل سابقش برگرداندن

5. to restore the factory to profitability
کارخانه را دوباره سودآور کردن

6. Not tears can restore the lost, not everyone is worth your pay.
[ترجمه گوگل]اشک نمی تواند گمشده را بازگرداند، همه ارزش پرداخت شما را ندارند
[ترجمه ترگمان]اشک نه می تواند باخت را احیا کند، و نه همه ارزش پرداخت شما را دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The United Nations has used/exerted/exercised its authority to restore peace in the area.
[ترجمه گوگل]سازمان ملل متحد از اختیارات خود برای بازگرداندن صلح در منطقه استفاده کرده است/به کار برده است
[ترجمه ترگمان]سازمان ملل از اختیارات خود برای بازگردانی صلح به این منطقه استفاده کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The military regime has promised to restore democracy soon.
[ترجمه التن قاسمپور] رژیم نظامی قسم خورده است که به زودی دموکراسی را باز میگرداند
|
[ترجمه گوگل]رژیم نظامی قول داده است که به زودی دموکراسی را بازگرداند
[ترجمه ترگمان]رژیم نظامی قول داده است که به زودی دموکراسی را احیا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Rescue teams worked desperately to restore utilities in the area shattered by the hurricane.
[ترجمه گوگل]تیم های امداد و نجات به شدت برای بازگرداندن تاسیسات برقی در منطقه شکسته شده توسط طوفان تلاش کردند
[ترجمه ترگمان]تیم های نجات نومیدانه تلاش کردند تا برنامه های رفاهی را در منطقه خنثی کنند که در اثر طوفان خرد شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The inhabitants have voted overwhelmingly to restore the city's original name of Chemnitz.
[ترجمه گوگل]ساکنان با اکثریت قاطع به بازگرداندن نام اصلی شهر کمنیتس رأی داده اند
[ترجمه ترگمان]ساکنان این شهر به طور قاطع به بازسازی نام اصلی شهر of رای داده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I am confident that we can restore peace, stability and respect for the rule of law.
[ترجمه گوگل]من اطمینان دارم که می توانیم صلح، ثبات و احترام به حاکمیت قانون را بازیابی کنیم
[ترجمه ترگمان]من مطمئن هستم که ما می توانیم صلح، ثبات و احترام را به حاکمیت قانون بازگردانیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The army has recently been brought in to restore order.
[ترجمه گوگل]ارتش اخیراً برای برقراری نظم وارد شده است
[ترجمه ترگمان]ارتش به تازگی برای بازگردانی نظم آورده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The government promises to restore the economy to full strength.
[ترجمه گوگل]دولت وعده می دهد که اقتصاد را به قدرت کامل بازگرداند
[ترجمه ترگمان]دولت وعده داد که اقتصاد را به قدرت کامل بازگرداند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A fall in unemployment will help to restore consumer confidence.
[ترجمه گوگل]کاهش بیکاری به بازگرداندن اعتماد مصرف کننده کمک می کند
[ترجمه ترگمان]کاهش بیکاری به بازیابی اعتماد مصرف کنندگان کمک خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The army was called in to restore order .
[ترجمه گوگل]ارتش برای برقراری نظم فراخوانده شد
[ترجمه ترگمان]ارتش را احضار کردند تا نظم را برقرار سازند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. This cream claims to restore your skin to its youthful condition.
[ترجمه گوگل]این کرم ادعا می کند که پوست شما را به حالت جوانی باز می گرداند
[ترجمه ترگمان]این کرم ادعا می کند که پوست شما را به شرایط جوانی باز می گرداند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ترمیم کردن (فعل)
amend, reform, rehabilitate, restore

پس دادن (فعل)
restore, return, excrete, restitute, give back, refund, repay

تعمیر کردن (فعل)
service, fix, repair, remodel, remedy, restore, patch, tinker, vamp, mend, refit, remake, renovate, refashion, rehash

اعاده دادن (فعل)
restore, revert, remand

به حال اول برگرداندن (فعل)
restore, restitute

اعاده کردن (فعل)
restore, restitute

مسترد داشتن (فعل)
restore

باز دادن (فعل)
restore

تخصصی

[کامپیوتر] ذخیره ی مجدد- برگرداندن یک پنجره به اندازه ی قبلی خود، پس از حداقل یا حداکثر ساختن آن . برای ذخیره ی مجدد یک پنجره، گزینه ی " restore" را در منوی کنترل آن انتخاب کنید، برای دیدن این منو، روی کادر control menu دکمه ی ماوس را فشار دهید ( اگر ابعاد پنجره حداکثر شده است )، و یا روی تصویر کوچک شده ی پنجره، دکمه را فشار دهید. در ویندوز 95، دکمه ی restor در سمت راست دکمه ی minimize روی خط عنوان یک پنجره ی بزرگ شده است. نگاه کنید به maximize ; minimize ; windows . - فرمان RESTORE
[نساجی] به حالت اول برگرداندن - تعمیر کردن - اصلاح کردن - نو کردن - تقویت

انگلیسی به انگلیسی

• return, bring back; return to a previous condition; reconstruct, rebuild
to restore something means to cause it to exist again or to start being active again.
to restore someone or something to a previous state or condition means to cause them to return to that state or condition.
when someone restores something such as an old building, painting, or piece of furniture, they repair and clean it, so that it returns to its original condition.
if you restore something that was lost or stolen to someone, you return it to them; a formal use.

پیشنهاد کاربران

بازسازی کردن، ترمیم کردن
بازیابی اطلاعات
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : restore
✅️ اسم ( noun ) : restoration / restorative / restorer / restorationism / restorationist
✅️ صفت ( adjective ) : restorative / restorable
✅️ قید ( adverb ) : restoratively
به حالت اول برگرداندن، ترمیم کردن
مرمت کردن ( بنا یا اشیاء )
✅ ( به وضع اولیه ی خود ) بازگرداندن
✅بحال اول بر گرداندن
✅دوباره گذاشتن
Boden administration 👁️‍🗨️restores👁️‍🗨️ Iran sanction waiver as time runs out to salvage nuclear deal
CNN. com@
to restore someone or something to a previous state or condition means to cause them to return to that state or condition.
برگشت به حالت اکتیو گذشته
بازیابی کردن
برگردوندن
دوباره باب کردن، از نو باب کردن، مجددا برقرار کردن
به حالت قبل برگرداندن
تجدید قوا
از سر گرفتن

Vietnam restored diplomatic relations with South Korea on December 22
ویتنام روابط دیپلماتیک با کره جنوبی را از سر گرفت.
reboot
ترمیم کردن، تعمیر کردم، درمان کردن
1/برگرداندن
Oh God ! Restore us to yourself
پروردگارا! مارا پیش خود برگردان
2/باز گرداندن
To restore a removed picture
باز گرداندن عکس حذف شده
( بیشتر توی گوشی ها یا کامپیوتر استفاده میشه )
Return my love for me and give your smile to my lips
This is not good this equilibrate days
عشق را برای من بازگردان و لبخندت رابه لبانم هدیه کن
این روزا حال و احوالم خوب نیست
احیاء کردن
بازسازی کردن
ترمیم کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس