result

/rəˈzəlt//rɪˈzʌlt/

معنی: اثر، نتیجه، دست اورد، پی امد، بر امد، حاصل، منتج شدن، نتیجه دادن، منجر شدن
معانی دیگر: برآیند، (معمولا جمع) ثمره، ره آورد، بازآورد، نتیجه ی خوب، ثمر، (انگلیس - خودمانی - به ویژه فوتبال) برد، بردن، پیروز شدن، (با: from) ناشی شدن (از)، در اثر (چیزی) بودن، پیامد (چیزی) بودن، حاصل (چیزی) بودن، (با: in) انجامیدن (به)، به بار آوردن، (ریاضی) جواب، ناشی شدن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: results, resulting, resulted
(1) تعریف: to occur or happen as the outcome of action.
مترادف: arise, ensue
مشابه: amount, develop, end, eventuate, evolve, follow, happen, issue, occur, proceed, spring

- The accident resulted from the driver being asleep at the wheel.
[ترجمه Fatemeh] تصادف نتیجه خوابیدن راننده است
|
[ترجمه دلیلی] تصادف نتیجه خواب آلودگی راننده است
|
[ترجمه Y.F] تصادف به دلیل خوابیدن راننده اتفاق افتاد
|
[ترجمه m] علت تصادف این بود که راننده پشت فرمان خوابش برده بود.
|
[ترجمه گوگل] این تصادف به دلیل خوابیدن راننده پشت فرمان رخ داد
[ترجمه ترگمان] تصادف باعث شد که راننده پشت فرمان به خواب رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to conclude in a certain way.
مترادف: culminate, terminate
مشابه: cause, conclude, end, eventuate, finish, occasion

- Her radical activities resulted in her arrest.
[ترجمه گوگل] فعالیت های افراطی او منجر به دستگیری او شد
[ترجمه ترگمان] فعالیت های رادیکال او منجر به دستگیری وی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: what happens or what is produced as a consequence; outcome.
مترادف: consequence, effect, outcome
مشابه: aftermath, conclusion, end, issue, outgrowth, spawn, upshot

- The vaccine was the result of many years of research.
[ترجمه گوگل] این واکسن نتیجه سالها تحقیق بود
[ترجمه ترگمان] این واکسن نتیجه سال ها تحقیقات بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She'd put in a lot of hard work, but she was not satisfied with the result.
[ترجمه گوگل] او تلاش زیادی کرده بود، اما از نتیجه راضی نبود
[ترجمه ترگمان] او خیلی کار سختی کرده بود، اما از نتیجه راضی نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The results of the election were quite surprising.
[ترجمه گوگل] نتایج انتخابات کاملاً غافلگیرکننده بود
[ترجمه ترگمان] نتایج انتخابات کاملا شگفت آور بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: (often plural) the final or significant piece or pieces of information gained from an investigation, examination, or calculation.

- The results of the study did not support the researchers' claim.
[ترجمه گوگل] نتایج مطالعه ادعای محققان را تایید نکرد
[ترجمه ترگمان] نتایج این مطالعه از ادعای محققین حمایت نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Once the calculation was carried out, the result was 3.83.
[ترجمه گوگل] هنگامی که محاسبه انجام شد، نتیجه 3 83 شد
[ترجمه ترگمان] وقتی محاسبه انجام شد، نتیجه حاصل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the outcome of a race such as in sports or politics.

- We listened to the election results on the radio.
[ترجمه گوگل] نتایج انتخابات را از رادیو گوش دادیم
[ترجمه ترگمان] ما به نتایج انتخابات در رادیو گوش دادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The result of the Ohio election came as a surprise to many.
[ترجمه گوگل] نتیجه انتخابات اوهایو برای بسیاری تعجب آور بود
[ترجمه ترگمان] نتیجه انتخابات اوهایو برای بسیاری شگفت آور بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Stay tuned for more college football results in our next segment.
[ترجمه گوگل] منتظر نتایج بیشتر فوتبال کالج در بخش بعدی ما باشید
[ترجمه ترگمان] برای نتایج فوتبال دانشگاهی در بخش بعدی ما دقت کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Did you hear the result of the Kentucky Derby?
[ترجمه گوگل] نتیجه دربی کنتاکی را شنیدی؟
[ترجمه ترگمان] نتیجه \"کنتاکی دربی کنتاکی\" رو شنیدی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: (plural) a desired outcome.

- You may not like his methods, but he always gets results.
[ترجمه گوگل] شاید روش های او را دوست نداشته باشید، اما او همیشه نتیجه می گیرد
[ترجمه ترگمان] شاید شما از روش های او خوشتان نمی آید، اما همیشه نتیجه می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- For best results, clean the surface thoroughly before painting.
[ترجمه گوگل] برای بهترین نتیجه، قبل از رنگ آمیزی سطح را کاملا تمیز کنید
[ترجمه ترگمان] برای بهترین نتیجه، سطح را کاملا قبل از نقاشی تمیز کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The product is guaranteed to produce fast results.
[ترجمه گوگل] محصول تضمین شده برای تولید نتایج سریع است
[ترجمه ترگمان] این محصول برای تولید نتایج سریع تضمین شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the result is in
نتیجه داده شده است.

2. the result of his computation
نتیجه ی محاسبات (آمارش های) او

3. the result of that action was the complete annihilation of the labor party
نتیجه ی آن عمل بی اثرسازی کامل حزب کارگر بود.

4. the result of the elections is a certainty
نتیجه ی انتخابات مسلم است.

5. the result of the negotiations
نتیجه ی مذاکرات

6. the result of the test ought to be positive
نتیجه ی امتحان باید قاعدتا مثبت باشد.

7. the result surpassed all our expectations
نتیجه از تمام انتظارات ما بیشتر بود.

8. a contingent result
پیامد اتفاقی

9. a logical result
نتیجه ی منطقی

10. a necessary result
نتیجه ی احتراز ناپذیر

11. an inevitable result
نتیجه ی اجتناب ناپذیر،پیامد گریز ناپذیر

12. as a result of falling in the mountain, his knee was lacerated in several places
در اثر افتادن از کوه چند جای زانویش مجروح شد.

13. as a result of his fall, his head is full of bumps
در اثر افتادن سرش قلمبه قلمبه شده است.

14. as a result of non payment of monthly installments, your insurance policy has lapsed
در اثر عدم پرداخت اقساط ماهیانه بیمه نامه ی شما از اعتبار ساقط شده است (باطل شده است).

15. as a result of the accident, he lost the use of his left hand
در نتیجه ی آن تصادف قدرت استفاده از دست چپش را از دست داد.

16. as a result of the blow his ears ring
در اثر ضربه گوش هایش صدا می کند.

17. as a result of the rain, one side of the curtain has sagged
یک طرف پرده در اثر باران کیس کرده است.

18. as a result of war, all transactions among individuals were embarrassed
دراثر جنگ کلیه ی داد و ستدهای بین افراد دچار اشکال شد.

19. the net result of the war was the loss of one million human beings
پیامد کلی جنگ از دست رفتن یک میلیون انسان بود.

20. as a result (of)
در نتیجه،در اثر،در پیامد

21. with the result that
با این نتیجه که،با این پیامد

22. continued stress may result in stomack ulcer
تنش مداوم ممکن است منجر به زخم معده بشود.

23. the most significant result of these discussions
مهمترین نتیجه ی این مذاکرات

24. applications received as a result of our recent advertisement
تقاضانامه های دریافتی در اثر آگهی اخیرمان

25. her blindness is the result of an accident
کوری او در اثر یک حادثه است.

26. plants languished as a result of the drought
در اثر خشکسالی گیاهان پژمرده شدند.

27. the climatic diversities which result in the creation of different plants
تفاوت های آب و هوا که موجب بوجود آمدن گیاهان مختلف می شود.

28. this book is the result of my labor during the last six years
این کتاب پیامد کار من در شش سال گذشته است.

29. this invention was the result of a marriage of two of his previous inventions
این اختراع زاده ی هم آمیزی دو اختراع پیشین او بود.

30. we really need a result from this match
ما واقعا نیاز داریم که در این مسابقه پیروز شویم.

31. a knee jerk as a result of a mild blow under the kneecap
تکان غیر ارادی زانو در اثر ضربه ی ملایم به زیر کاسه ی زانو

32. anvary said that as a result of rough winds . . .
گفت انوری که در اثر بادهای سخت . . . .

33. his mother died as a result of a gas cylinder explosion
مادرش در اثر انفجار سیلندر گاز جان سپرد.

34. many crops were lost as a result of the floods
در نتیجه ی سیل محصولات زیادی تباه شد.

35. a depression in indian arts which will result in their disappearance
کسادی در صنایع دستی سرخپوستان که منجر به نابودی آن خواهد شد

36. several elements concurred to bring about this result
چندین عامل دست به دست هم داد تا این نتیجه به دست آمد.

37. the dilation of the eye pupil as a result of light
گشاد شدن مردمک چشم در اثر نور

38. the discoloration of the lake (waters) as a result of pollution
دگرفامی آب دریاچه در اثر آلودگی

39. the easterly drift of the airplane as a result of wind
انحراف هواپیما به خاور در اثر باد

40. he was on pins and needles until he got the result of his test
تا هنگام دریافت نتیجه ی امتحان خود در نگرانی بسیار به سر برد.

مترادف ها

اثر (اسم)
trace, tract, growth, impression, efficacy, effect, sign, affect, result, relic, symptom, scintilla, track, clue, impress, consequence, rut, opus, umbrage, remnant, signature, vestige

نتیجه (اسم)
resolution, rest, growth, conclusion, success, effect, hatch, result, sequence, sequel, corollary, consequence, outcome, upshot, harvest, outgrowth, sequela

دست اورد (اسم)
result, consequence

پی امد (اسم)
issue, result, consequence, outcome

بر امد (اسم)
expenditure, issue, result, consequence, expense, outcome

حاصل (اسم)
growth, result, outcome, upshot, resultant, product, yield, heir, fruitage, harvest, outgrowth, perquisite, resume

منتج شدن (فعل)
end, result, ensue, eventuate

نتیجه دادن (فعل)
result, eventuate

منجر شدن (فعل)
finish, result, terminate

تخصصی

[فوتبال] نتیجه
[ریاضیات] یافته، برایند، پی آمد، نتیجه، جواب، منتج شدن، نتیجه دادن، حل شدن

انگلیسی به انگلیسی

• effect, outcome, consequence
arise from, originate in, be derived from; end in, finish in, culminate in
a result is something that happens or exists because of something else that has happened.
if something results in a particular situation or event, it causes that situation or event to happen.
if something results from a particular event or action, it is caused by that event or action.
a result is also the situation that exists at the end of a contest.
a result is also the number that you get when you do a calculation.
your results are the marks or grades that you get for examinations.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : result
✅️ اسم ( noun ) : result / resultant
✅️ صفت ( adjective ) : resultant / resultless / resulting
✅️ قید ( adverb ) : resultantly / resultingly
به وجود امدن
یافته
ترجمه این کلمه در اکسفورد دیکشنری برای هردو لهجه Br و Am یکسان هست.
rɪˈzʌlt
معنی: نتیجه
تو سایت آکسفورد نوشته چیزی که ایجاد شده یا تولید شده به علت چیز های دیگه.
پس میشه این کلمه رو مترادف با کلمه معلول در عربی گفت.
...
[مشاهده متن کامل]

همچنین معنی دیگه اش هم اینه
>> امتیاز نهایی یا نام برنده در یک رویداد ورزشی، مسابقه، انتخابات و غیره

[ریاضیات] حاصل شدن
The result of father Karim's efforts for many years was an experience of love for us
حاصل تلاش چندین ساله باباکریم برای ما یک تجربه عشق بود
سرانجام، نتیجه
ایجاد شدن
Outcome, consequence
دستاورد
نتیجه ، اثر 🍌🍌
as a result of the accident he was out of work for three months
اون بخاطر تصادف ، سه ماه بی کار بود
ریاضی 95 ، تجربی 91 ، انسانی 85 و. .
ماحصل
( فعل ) : در پی داشتن
( اسم ) : تاثیر، پدیده
به وجود آمدن
حاصل بدست آمده از چیزی یا کاری ، نتیجه
وضعیت
نتیجه
تراز
as a result:
بنابراین - پس - از این رو - در نتیجه
as a result of:
در نتیجه ی - به علتِ - به دلیلِ
result from:
ناشی بودن از - سرچشمه گرفتن از
result in something:
منجر شدن به - انجامیدن به
حاصل، نتیجه
نتیجه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس