reveal

/rɪˈviːl//rɪˈviːl/

معنی: اشکار کردن، معلوم کردن، فاش کردن، ظاهر ساختن، ظاهرکردن
معانی دیگر: آشکار کردن، هویدا کردن، نشان دادن، آفتابی کردن، افشا کردن، بروز دادن، پرده دری کردن، راز گشادن، افشاگری کردن، نمایاندن، برملا کردن، لودادن، (معماری)، تاقچه یا فاصله ی میان پنجره و لبه ی خارجی دیوار

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: reveals, revealing, revealed
مشتقات: revealingly (adv.), revealer (n.)
(1) تعریف: to disclose or make known.
مترادف: disclose, give away, impart, let out, tell, uncover, unveil
متضاد: belie, conceal, disguise, hide, secrete
مشابه: advise, betray, blab, break, confess, declare, denote, divulge, exhibit, leak, name, show, signify, spill, tattle, unfold

- I promise never to reveal your secret.
[ترجمه حاج عماد] من قول میدم که هرگز راز شما رو فاش نکنم.
|
[ترجمه 3am] من قول می دهم که هرکز راز شما را فاش و اشکار نکنم
|
[ترجمه Sina] قول میدم که هرگز رازت رو فاش نکنم
|
[ترجمه گوگل] قول می دهم هرگز راز تو را فاش نکنم
[ترجمه ترگمان] قول میدم که راز تو رو فاش نکنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to open to view; show.
مترادف: bare, demonstrate, display, evidence, exhibit, expose, lay out, manifest, open, show, uncover
متضاد: conceal, hide, obscure
مشابه: betray, denote, detect, express, prove

- As the clouds lifted, the snowy mountain peaks were revealed.
[ترجمه حسین شیدایی مهنه] همزمان با رفتن ابرها به بالا ، قله های برفی کوه آشکار میشدند
|
[ترجمه شان] با کنار رفتن ابر ها، قله های برفی کوه آشکار شدند.
|
[ترجمه فرید] با بالا گرفتن ابرها ، قلل برف گرفته نمایان شدند
|
[ترجمه گوگل] با بلند شدن ابرها، قله های برفی کوه نمایان شد
[ترجمه ترگمان] هنگامی که ابرها بالا رفتند، قله های برفی پوشیده از برف آشکار شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He lifted his shirt and revealed an elaborate tattoo.
[ترجمه فرید] او پیراهنش رو بالا زد تا خالکوبیهای پر نقش و نگارش را نشان دهد
|
[ترجمه گوگل] او پیراهنش را بلند کرد و خالکوبی مفصلی را نشان داد
[ترجمه ترگمان] پیراهنش را بالا برد و یک خالکوبی استادانه نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to reveal a friend's confidences
رازهای دوستی را افشا کردن

2. to reveal a secret
سری را افشا کردن

3. to reveal the hidden recesses of the human mind
گوشه های پنهان مغز بشر را هویدا کردن

4. do not reveal other's secrets!
رازهای دیگران را افشا نکن !

5. these poems reveal a peculiar side of her character
این اشعار یک ویژگی خاص شخصیت او را آشکار می سازد.

6. we decided to reveal their machinations to everyone
تصمیم گرفتیم توطئه آنان را برای همه آشکار کنیم.

7. the last two lines reveal the moral of the poem
دو سطر آخر،برداشت اخلاقی شعر را ارائه می دهند.

8. i do not wish to reveal what my friend has said
نمی خواهیم آنچه را که دوستم گفته بر ملا کنیم.

9. i am not at liberty to reveal his name
اجازه ندارم نام او را آشکار کنم.

10. parichehr was always accompanied by a chaperon and the poor lover could never find a chance to reveal his love
ندیمه ای همیشه پریچهر را همراهی می کرد و عاشق دلخسته هرگز فرصت اظهار عشق نیافت.

11. The statistics don't reveal of course unrecorded crime.
[ترجمه اسحاقی] آمارها البته جرائم ثبت نشده را نشان نمی دهند.
|
[ترجمه گوگل]آمار البته جنایت ثبت نشده را فاش نمی کند
[ترجمه ترگمان]آمار حاکی از آن است که جرم ثبت نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Officers could not reveal how he died.
[ترجمه گوگل]ماموران نتوانستند چگونگی مرگ او را فاش کنند
[ترجمه ترگمان]افسران نتوانستند فاش کنند که چگونه مرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Time and chance reveal all secrets.
[ترجمه گوگل]زمان و شانس همه رازها را آشکار می کند
[ترجمه ترگمان]زمان و فرصت همه رازهای را آشکار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The doctors did not reveal the truth to him.
[ترجمه گوگل]پزشکان حقیقت را برای او فاش نکردند
[ترجمه ترگمان]دکترها حقیقت را به او فاش نکردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Documents leaked to this newspaper purport to reveal that radioactive waste is being illegally dumped on the site.
[ترجمه گوگل]اسنادی که به این روزنامه درز کرده نشان می دهد که زباله های رادیواکتیو به طور غیرقانونی در سایت ریخته می شود
[ترجمه ترگمان]اسناد فاش شده به این روزنامه حاکی از فاش شدن غیرقانونی مواد زائد رادیواکتیو در این سایت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. I'm not at liberty to reveal any names.
[ترجمه گوگل]من آزاد نیستم نامی را فاش کنم
[ترجمه ترگمان]من اجازه ندارم اسم کسی را فاش کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. He refused to reveal the identity of his client.
[ترجمه گوگل]وی از افشای هویت موکل خود خودداری کرد
[ترجمه ترگمان]او از افشای هویت موکلش خودداری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The stage lights brightened to reveal a street scene.
[ترجمه گوگل]چراغ های صحنه روشن شد تا صحنه ای از خیابان را نمایان کند
[ترجمه ترگمان]چراغ های صحنه روشن شد تا یک صحنه خیابان نمایان شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Companies should be made to reveal more about their financial position.
[ترجمه اسحاقی] شرکنها باید وادار شوند تا مطالب بیشتری درباره موقعیت مالی خود آشکار سازند.
|
[ترجمه گوگل]باید شرکت ها را وادار کرد تا در مورد وضعیت مالی خود اطلاعات بیشتری ارائه کنند
[ترجمه ترگمان]شرکت ها باید برای افشای اطلاعات بیشتر در مورد موقعیت مالی خود ساخته شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اشکار کردن (فعل)
light, display, announce, air, unfold, reveal, bare, disclose, uncover, quarry, wreak

معلوم کردن (فعل)
specify, reveal, manifest, determine, ascertain, define, locate

فاش کردن (فعل)
utter, give away, tell, unfold, reveal, disclose, manifest, descry, babble, divulge, betray, squeal, tattle, peach, uncloak

ظاهر ساختن (فعل)
reveal, manifest, expose, lay out

ظاهر کردن (فعل)
reveal

تخصصی

[عمران و معماری] بغله پنجره - بغله در - دیواره درگاهی

انگلیسی به انگلیسی

• show, exhibit, display; expose, disclose, make public
to reveal something means to make people aware of it.
if you reveal something that has been out of sight, you uncover it so that people can see it.
see also revealing.

پیشنهاد کاربران

reveal = divulge= disclose
فاش ساختن، آشکار کردن
reveal ( v ) ( rɪˈvil ) =to make sth known to sb, e. g. to reveal a secret. revealing ( adj ) , revealingly ( adv ) , revelation ( n ) , revelatory ( adj ) =making you aware of sth, e. g. a revelatory insight.
reveal
فاش کردن، بر ملا کردن
Doctors are not allowed to reveal confidential information.
پزشکان اجازه فاش کردن اطلاعات محرمانه را ندارند.

He may be prosecuted for revealing secrets about the security agency.
...
[مشاهده متن کامل]

او شاید به دلیل برملاکردن اسرار مربوط به بنگاه امنیتی تحت پیگیرد قرار گرفته باشد.

حاوی اطلاعات مهم
( از هزاره )
علنا نشان دادن یا ثابت کردن چیزی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : reveal
اسم ( noun ) : revelation
صفت ( adjective ) : revealing / revelatory
قید ( adverb ) : revealingly
ابراز کردن
در متون مذهبی: وحی کردن
به نمایش گذاشتن
رو شدن
لو دادن کسی یا چیزی
منتشر کردن ، نشر دادن ، پخش کردن ، آشکار کردن ، روشن کردن ( موضوع ، مسئله ، ابهام ، . . . )
[سینما] رازگشایی
دست کسی را رو کردن
Make known
اشکار کردن
فاش کردن
display
کشف نمودن
آشکارسازی ( اگر به عنوان اسم باشد )
مکاشفه
رونمایی کردن از ( محصولی خاص توسط شرکت ها )
نمایان کردن
نشان دادن

بیانگر
پرده برداری ( از یک محصول )
یادآوری کردن. اعلام کردن.
پرده برداشتن از، پرده برداری کردن از، عیان کردن
نشان دهنده/نمایانگر/بیانگر/گویا/مشعر/حاکی بودن
کشف کردن
فاش کردن
افشا کردن
تصریح کردن
معرفی کردن
اعلام کردن. اشکار کردن . فاش کردن

فاش کردن
نشان دادن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٤)

بپرس